چند روزی همقدم با شهید زنگیآبادی-10
شهید زنگی آبادی؛ از کولی دادن به مصطفی تا لالایی خواندن برای فاطمه
بانو طاهره زنگی آبادی فقط پنج سال با شهید زنگی آبادی زندگی کرد اما به قول خودش این پنج سال به اندازه 50 سال برایش درس و تجربه بود.
بانو طاهره زنگی آبادی فقط پنج سال با شهید زنگی آبادی زندگی کرد اما به قول خودش این پنج سال به اندازه 50 سال برایش درس و تجربه بود.
قول داده بود که 20 روز دیگر برمی گردد، قول داده بود که هیچ گاه انگشتری را که زهره برایش خریده از انگشتش خارج نکند و به هر دو قولش عمل کرد.
مجلس عقد با همه سادگی اش در مسجد محل برگزار شد و ساعتی پس از آن داماد راهی جبهه شد.
خبر شهادت سعید که رسید، محمدرضا بسیار بی تابی می کرد و می گفت: مامان دیدی خدا دوباره مرا یتیم کرد.
محمدرضا اسم محمد را دوست داشت و سعید هم صادق را به آن اضافه کرد و نام پسر دوممان شد محمدصادق.