پایگاه خبری جماران: به مناسبت سالگرد وفات آیتالله سید مهدی ابنالرضا، شاگرد امام خمینی(س)، در گفتوگو با فرزند ایشان به نحوه آشنایی آیتالله ابنالرضا با امام خمینی(س) و مرور خاطرهای از سفر امام خمینی(س) به خوانسار پرداختیم.
مشروح گفتوگوی خبرنگار جماران با حجتالاسلام و المسلمین سید محسن ابنالرضا را در ادامه میخوانید:
از ارتباط مرحوم والدتان با مرحوم امام به طور مفصل بشنویم به تفصیل بفرمائید.
پدر بنده سال 1331 وارد قم میشوند. ایشان مقدمات را در خوانسار تمام کرده بودند. یکی دو سال وارد درس آیتالله بروجردی میشوند و همزمان تقریباً سالهای 37 یا 38 وارد درس خارج امام میشوند. چون پدرم با مرحوم فاضل هرندی همحجره بودند و رفاقت داشتند و این رفاقت تا روزهای آخر عمر مرحوم فاضل وجود داشت، با جمعی دیگر از آقایان مثل آقایان مؤمن، سید حسن طاهری خرمآبادی، مقتدائی و دیگران هم محشور بودند و بهاتفاق وارد درس امام میشوند. ایشان 5 سال تا زمانی که حضرت امام به ترکیه تبعید شدند در درس امام شرکت میکردند.
گاهی از پدرم میپرسیدیم چطور با وجود اعاظم دیگر، شما درس امام را ترجیح دادید؟ فرمودند: «بهخاطر اینکه مطلب داشت»؛ درس امام واقعاً برای کسی که طالب بود، مطلب تازه داشت.
این قضایا به نهضت انقلاب اسلامی و تعطیلی درس امام و زندان و تبعید منتهی شد. پدرم در فرصتی که امام نبودند، در درس اعاظم دیگر شرکت میکردند. اما قبل از تبعید به ترکیه، زمانی که امام از زندان قصر(قیطریه) برگشتند، علمای خوانسار از جمله پدربزرگم آیتالله سید محمدعلی، آیتالله سید حسین علوی، آیتالله غضنفری و آیتالله صدرالدین محمدی خوانساری ـ که در اراک با امام همحجره بودند ـ به دیدار ایشان رفتند. بعد از مدتی مرحوم آقای شیخ حسن صانعی به پدرم اطلاع میدهند که امام میخواهند با پدر شما دیدار کنند. آن زمان منزل در کوچه بیگدلی قم روبروی منزل آیتالله نوری بود و پدربزرگم هم قم مشرّف بودند؛ چون مردمِ ساکن در کوچه بیگدلی متوجه شدند که امام میخواهند تشریف بیاورند، اجتماع کردند و کوچه را به یمن قدوم امام چراغانی کردند. رفقایشان مثل آقای فاضل هرندی و جمعی دیگر هم حضور داشتند.
در همین ملاقات که امام تشریف آورده بودند، پدرم از حضرت امام پرسیدند: «بفرمایید چندمرتبه به خوانسار تشریف آوردید؟» ایشان فرموده بودند: «با توجه به اینکه حاجآقا صدرا محمدی رفیق بنده بودند، من به اعتبار ایشان چند سفر به خوانسار آمدهام؛ اما یک سفر هشتماهه خوانسار آمدم و در منزل مرحوم ثقةالاسلام شهیدی ساکن بودم». دلیل آمدنشان به خوانسار هم این بود که فرمودند: «بعد از اینکه محضر مرحوم شاهآبادی و مرحوم آشتیانی را درک کرده بودم، شنیده بودم که یکی از اعاظم شاگردان حکیم زنوزی به نام آخوند ملا محمدعلی حکیم ایمانی در خوانسار هستند؛ لذا برای درک مکتب حکیم زنوزی هشت ماه در خوانسار بودم».
ارتباطات بعدی چگونه بود؟
این میگذرد تا امام به ترکیه و سپس نجف اشرف تبعید میشوند. وقتی وارد نجف میشوند، همین علمای خوانسار تلگراف خیرمقدم میزنند و حضرت امام پاسخ تلگرافشان را میدهند. متن و پاکت آن تلگراف که به خط مبارک ایشان است و نوشتهاند «نجف اشرف - گیرنده: آیتالله ابنالرضا» نزد ما موجود است. این ارتباط صمیمی تا سال 57 که امام وارد ایران میشوند ادامه داشت. پدرم جزء مستقبلین در فرودگاه تهران در روز 12 بهمن بودند.
پس از آن در طول 10 سال توقف امام در تهران تا زمان رحلت، شاید سه یا چهار بار پدر و پدربزرگم و همچنین ما توفیق دیدار با امام را داشتیم. یکبار مرحوم آقای رسولی محلاتی و آقای محمدعلی انصاری کرمانی تابستان به خوانسار آمده بودند. طلاب درخواست کردند ملاقاتی با امام داشته باشند. مقرر شد وقتی طلاب از سفر زیارتی مشهد برمیگردند، در تهران دیداری با امام داشته باشند که الحمدلله برگزار شد و خاطره شیرینی برای طلاب آن زمان از آن دیدار باقی مانده است.
ملاقات دیگر در سال 1366 بود که در آن سال سیل باعث تخریب برخی مساجد و رقبات وقفی شده بود. پدرم برای کسب تکلیف شرعی و نیز حمایتهای دولتی خدمت امام مشرف شدند. امام به حاج احمد آقا دستور پیگیری دادند و ایشان هم به آقای محتشمی(وزیر کشور وقت) مأموریت دادند. آقای محتشمی به خوانسار آمدند و جلسه شورای اداری تشکیل دادند و مسائل تا حدودی حل شد.
نسبت به بستگان مرحوم امام در خوانسار هم توضیحی بفرمایید.
مرحوم امام در یکی از کتابهایی که شرححال خودشان را به دستخط مبارک نوشتهاند ـ ظاهراً در کتاب نهضت روحانیون ـ مینویسند:«مادر من، خانم هاجر دختر مرحوم آقا میرزا احمد مجتهد خوانساری است». شیخ احمد خوانساری فرزند آیتالله شیخ محمدحسین خوانساری است و ایشان از نوادگان آخوند ملا حیدر از بزرگان و علمای خوانسار در عصر صفویه و داییِ آقا حسین خوانساری بوده است. مقبره مرحوم ملا حیدر اکنون در وسط بلوار معلم خوانسار قرار گرفته و نمادی برای آن نصب شده است؛ بنابراین امام از طرف مادر از نوادگان ملا حیدر هستند. ملا حیدر شش پسر داشته؛ سه نفر به خمین میروند و سه نفر در ملایر ساکن میشوند (که خاندان محسنی ملایری از آنها هستند). مادر امام، هاجر خانم، از فرزندانی است که به خمین رفتهاند.
وکالت امام از چه دورهای وارد بیت ابنالرضا شد و چگونه انجام شد؟
پدرم قبل از سال 1350 که تصمیم میگیرند «حوزه علمیه حضرت ولیعصر(عج)» خوانسار را تأسیس کنند، برای اینکه این مرکز از آفات در امان بماند تصمیم به ثبت رسمی آن میگیرند. شهربانیِ وقت با عنوان «حوزه» موافقت نمیکرد، لذا به عنوان «مؤسسه علمیه و خیریه» ثبت شد. ایشان در شب میلاد امام رضا(ع) در حرم حضرت معصومه(س)، اساسنامهای 30 برگی نوشتند. یکی از مواد اساسنامه این بود که تمام فعالیتهای این مؤسسه باید زیر نظر یک مجتهد جامعالشرایط باشد. با توجه به اینکه مرحوم آیتالله سید احمد خوانساری در تهران بودند، از ایشان تقاضا میکنند قبول نمایند و آقای خوانساری هم چون به پدربزرگم اعتماد تام داشتند، قبول کردند و وکالتنامه رسمی تام و مطلق با حدود و اختیارات مطلقه حتی وکیل در توکیل برای ایشان صادر میکنند و این وکالت در یکی از دفاتر رسمی تهران در سال 1351 ثبت شده است. بعد از انقلاب در سال 63 که آقای خوانساری رحلت میکنند، پدرم و اعضای هیأت مدیره خدمت امام میرسند و کسب تکلیف میکنند. امام هم با محبت تمام مکتوب میکنند همانگونه که ایشان وکالت داشتند با همان حدود و اختیارات ادامه دهند. البته همان زمان از مراجع دیگر نیز کسب تکلیف شده و آنها نیز به همین نحو مکتوب فرمودهاند.
لطفا به خدمات اجتماعی، فرهنگی و آثار و تألیفات ایشان هم اشارهای بفرمایید.
پدرم سال 1348 تصادف میکنند و پرده چشمشان پاره میشود. یکبار هم در منزل از پلهای میافتند که باعث میشود بیناییشان آسیب جدی ببیند. پس از عمل جراحی ترمیم پرده چشم، پزشکان ایشان را از مطالعه و کار علمی سنگین منع میکنند. همین امر باعث شد ایشان به فکر تأسیس حوزه و کارهای عامالمنفعه بیفتند. اولین کارشان تجدید بنای «مسجد آقابزرگ» در خوانسار بود. حمام موقوفهای را که خزینهای و غیربهداشتی بود، به حمام دوشی و بهداشتی تبدیل کردند.
همچنین در دهه 40 شمسی فاز اول بیمارستان فاطمیه خوانسار را راهاندازی کردند. مرحله دوم توسعه و تجهیز این بیمارستان در دهه 70 بود. در مرحله نخست سال 45 و 46 هشت هزار متر زمین خریدند و بیمارستان را ساختند و به شیر و خورشید(هلالاحمر فعلی) تحویل دادند. همچنین تأسیس مجتمع توانبخشی حضرت بقیهالله برای معلولین ذهنی و راهاندازی پایگاه انتقال خون خوانسار که زمین آن به پدرم واگذار شده بود از دیگر خدمات حوزه بهداشت و درمان و سلامت جامعه توسط ایشان است. در کنار اینها، احیای موقوفات، بازسازی مساجد و تکایا و حسینیهها و بازسازی و تکریم بقاع متبرکه در شهر و اطراف آن همواره مورد توجه ایشان بود.
یکی دیگر از خدمات مهم و اولیه ایشان در سال 1358 بود. زمانی که آقای هاشمی رفسنجانی وزیر کشور بودند، پدرم از رابطه دوستی با ایشان استفاده کردند و درخواست مردم برای استقلال خوانسار از گلپایگان که بخش آن شهر بود و فرمانداری مستقل خوانسار را پیگیری کردند و در شورای انقلاب هم تصویب شد. همچنین پیگیر راههای مواصلاتی، برق، و مخابرات بودند. شهیدان قندی و کلانتری(وزیران مخابرات و راه) مهمان پدرم بودند.
چطور شد که ایشان کلاً از قم به خوانسار برگشتند و آنجا ماندگار شدند؟
اولاً همان مشکل چشم بود که ایشان را از کار علمیِ متمرکز در قم محروم کرد. جهت دوم، نیاز شدید پدر و مادرشان بود. با اینکه امکان پیشرفت در قم برایشان فراهم بود، اما به خاطر والدین حتی به نجف مشرف نشدند (چون پدرشان راضی به دوری نبودند). پدربزرگم(آقاجان) بیماریهایی داشتند و پدرم مثل پروانه دور ایشان میچرخیدند. یکبار 18 روز در بیمارستان تهران کلینیک بستری بودند؛ پدرم تمام 18 روز را همراهشان ماندند و اجازه ندادند فرد دیگری پرستاری کند. پدرم تا آخرین روزهای حیات پدربزرگ (که خود پدرم 75 سالشان بود)، مثل یک بچه در خدمت پدرش بود. حتی ناخنهای ایشان را میگرفت و در حمام کردن و لباس پوشاندن کمک میکرد. اگر در سفر بودند، طوری برنامهریزی میکردند که شب نشده یا آخر شب حتماً به خوانسار و نزد پدرشان برگردند.
این احترام بهقدری بود که پدرم میگفتند: «من هنوز خرجی روزانهام را از آقاجان میگیرم». یعنی پولها را به پدر میدادند و از ایشان مبلغی میگرفتند تا احترام پدری حفظ شود. ما هم در مسائل مختلف اول با پدرم مشورت میکردیم، ایشان میگفتند:«بروید از آقاجان بپرسید».
از آثار قلمی و نوشتههای ایشان هم اشاره کوتاهی بفرمایید.
پدرم کتابی به نام «ضیاء الابصار» تألیف کردند. در این کتاب نام قریب به هزار عالم اکثرا شاخص همچنین شاعر، خطاط و حکیم که از قرن چهارم و پنجم هجری تاکنون در خوانسار بودهاند، ذکر شده است. این کتاب 6 جلد است و یک مرجع گرانسنگ محسوب میشود. منابع آن عمدتاً کتبی و مستند است و برخی موارد هم شنیداری از بزرگان (مثل حضرات آیات امام خمینی، سید احمد خوانساری، سید مصطفی صفائی خوانساری، محمد باقر محسنی ملایری، پدرشان و اعاظم) دیگر است.
اثر دیگر ایشان مربوط به «مسجد آقا اسدالله»(مسجد جامع خوانسار) است. چون ایشان به امر نافذ آیتالله سید احمد خوانساری 50 سال در آنجا اقامه جماعت میکردند، تمام اسناد، تاریخچه ائمه جماعات، رقبات وقفی و دیگر اسناد و مدارک و نیز مطالب دیگر این مسجد را در قریب هزار صفحه جمعآوری کردهاند که هنوز منتشر نشده است.