میانِ همهٔ کارگردانهای سینما که میخواستیم یکی از آنان در نشست باشد، ناصر تقوایی را انتخاب کرده بودیم، به این دلیل که در فیلمهای سینمایی و مستندش دغدغهٔ ایران داشت. تصویرش از ایران، تصویری گسترده بود و آن را به چیزی فرونمیکاست. هم دربارهٔ آیینها کار کرده بود، هم دربارهٔ حماسهها و هم دربارهٔ مسئلهها. با این همه، فیلمهایش پیش از هر چیز سینما بود، با کارگردانیِ وسواسی و کمالگرا.
به گزارش جماران؛ علیاصغر سیدآبادی نوشت:
آخرینبار که ناصر تقوایی را دیدم، در میانهٔ اعتراضات ۱۳۸۸ بود؛ با جمعی ناهمگون که برخیشان بعضیِ دیگر را نمیشناختند: سیدمحمد بهشتی، هادی خانیکی، محمود دولتآبادی، رضا خاتمی، رضا منصوری، مصطفی ملکیان و چند تنِ دیگر که به دعوتِ مجلهٔ «آیین» در نشستی شرکت کرده بودند تا دربارهٔ ایران گفتوگو کنند؛ آدمهایی با نگاهها و دانستهها و تجربهها و باورهای متفاوت.
میانِ همهٔ کارگردانهای سینما که میخواستیم یکی از آنان در نشست باشد، ناصر تقوایی را انتخاب کرده بودیم، به این دلیل که در فیلمهای سینمایی و مستندش دغدغهٔ ایران داشت. تصویرش از ایران، تصویری گسترده بود و آن را به چیزی فرونمیکاست. هم دربارهٔ آیینها کار کرده بود، هم دربارهٔ حماسهها و هم دربارهٔ مسئلهها. با این همه، فیلمهایش پیش از هر چیز سینما بود، با کارگردانیِ وسواسی و کمالگرا.
او میخواست هر کاری که میکند، در نوعِ خود درجهیک باشد. هنوز «داییجان ناپلئونِ» او کهنه نشده است، هنوز «ناخدا خورشیدش» دیدنی است و «کاغذ بیخطش» …
او کارش را با نوشتن آغاز کرده بود و مجموعهداستانی نوشته بود، با شمارِ زیادی فیلمنامه که در مرحلهٔ ساخت ناتمام رها شده بودند؛ به این دلیل که میخواست درجهیک بماند و به چیزی که نمیخواهد تن ندهد. او نمونهٔ آرمانیِ هنرمندی است که پایداری، ایستادگی و سکوتِ طولانی را بر ساختنِ چیزی که به تمامی به آن باور نداشت، ترجیح داد. این پایداری و ایستادگی و سکوت، قابلِ احترام و ستایش است؛ اما آیا نمیشد راههایی یافت برای رهایی از آن قید و بندها تا مخاطبانِ آثارش از تماشای فیلمها و خواندنِ داستانهایش محروم نمانند؟
وزنِ آثارِ او، سنگینیِ سکوتِ بیستسالهاش را بهتر بازتاب میدهد و غیبتِ آثاری را نشان میدهد که میتوانستند ساخته و نوشته شوند.