صفحهاش هنوز روشن است. عبارتی ساده، اما تکاندهنده، روی آن نقش بسته: «عشق بابا». در میان ویرانهها، این نور کوچک از صفحهی یک گوشی، بیش از هر فریادی ما را تکان داده است. این صحنه نه یک سند خبری، که یادگاری از تعلق گسسته انسانی است که دیگر در این دنیا نیست.
به گزارش جماران؛ سهند ایرانمهر نوشت:
از قربانیان حادثه ۱۱ سپتامبر مکالماتی برجای ماند که هریک در لحظه پیشآگاهی مرگ، عشق خود را نثار عزیزانشان میکردند. در سانحه هواپیمای مسافربری مالزی که بر فراز اوکراین سرنگون شد یکی از مسافران پیش از پرواز، عکسی از خود و هواپیما در اینستاگرام منتشر کرده بود با جملهای طنزآمیز درباره احتمال گمشدن، که بعد از سقوط هواپیما نماد تلخ پیشآگاهی شد.
حالا در بندرعباس، در میانهی خاک و آهن، جایی میان شعله و غبار، موبایلی بر زمین افتاده است. نمیدانم این عکس واقعی است یا طرحی ذهنی از چیزی. چه عکسی واقعی باشد و چه طرحی ذهنی، چشم انتظاری برای عزیزی از دست رفته در چنین ماجراهایی بعید نیست.
صفحهاش هنوز روشن است. عبارتی ساده، اما تکاندهنده، روی آن نقش بسته: «عشق بابا». در میان ویرانهها، این نور کوچک از صفحهی یک گوشی، بیش از هر فریادی ما را تکان داده است. این صحنه نه یک سند خبری، که یادگاری از تعلق گسسته انسانی است که دیگر در این دنیا نیست.
در این قاب، زندگی و مرگ با هم در آغوشاند. پدری که شاید دیگر پاسخی برای دادن ندارد، اما فرزندی که هنوز میکوشد رد او را در جهان بجوید. تماس گرفته، شاید با دلهره، شاید با امید. اما حالا آن تماس، خود بدل شده به سندی از عاطفهای خاموشناشدنی.
وقتی انسان از میان میرود، چه از او باقی میماند؟ بدن؟ صدا؟ حافظه؟ یا رابطه؟ تصویر میگوید: عشق: «عشق بابا». این واژه نه فقط یک نام در لیست مخاطبان است، بلکه اثری است از بودن، ردّی است از حضور انسان در دل دیگری. در جهانی که هر لحظه آدمی را تهدید به فراموشی میکند، این نام نشانیست از پیوندی که فنا نمیپذیرد.
در جهان مطلقا ناپایدار ، آنچه از انسان باقی میماند نه گوشت و استخوان، بلکه رابطه و خاطره آن است، حضور انسان در دل دیگری.
انسانی که در جهان حضور دارد، همواره در افق مرگ زیست میکند. اما در همین حضور برای مرگ، معنا پدیدار میشود: «عشق بابا» که همان معناست، همان ردپای انسانی در جهانی که بیمعنا مینمود.
در این صحنه معنا در برابر نابودی قد علم میکند و انسانی را به یاد میآورد که حتی در واپسین لحظات، با عشق زیسته است و آنچه هنوز او را به این جهان متصل کرده همین عشق است. گاهی، یک تماس بیپاسخ، یک اثر بجامانده از فاجعهای بزرگ، بیش از هزار کتاب و هزار سخن، حقیقت هستی ما را برملا میسازد.
حادثه برای خبر عدد و رقم است اما بازخوانی یک پیام بجامانده از آن با یک عکس یا بازسازی مفهومی از آندر یک طرح چیزی بیش از خبر است، عمق فاجعه را در این پیامها باید یافت نه در عدد و نه در خبر.