طی بیش از چهار دهه گذشته، مهاجرت افغانستانی‌ها به ایران نه تنها پدیده‌ای انسانی و سیاسی؛ بلکه روایتی عمیق از پیوندهای تاریخی، فرهنگی، اسلامی و تمدنی میان دو ملت بوده است. اما موج چهارم مهاجرت که پس از روی کار آوردن دوباره طالبان توسط آمریکایی ها در سال ۱۴۰۰ شکل گرفت، نقطه عطفی در این مسیر محسوب می‌شود؛ موجی که ابعاد آن از مهاجرت‌های پیشین گسترده‌تر و پیامدهای آن برای ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران پیچیده‌تر بود.

مهاجران افغان

به گزارش جماران؛ اولیا جلالی، اهل ولایت بدخشان و دانشجوی  مقطع دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران در یادداشتی نوشت:

طی بیش از چهار دهه گذشته، مهاجرت افغانستانی‌ها به ایران نه تنها پدیده‌ای انسانی و سیاسی؛ بلکه روایتی عمیق از پیوندهای تاریخی، فرهنگی، اسلامی و تمدنی میان دو ملت بوده است. اما موج چهارم مهاجرت که پس از روی کار آوردن دوباره طالبان توسط آمریکایی ها در سال ۱۴۰۰ شکل گرفت، نقطه عطفی در این مسیر محسوب می‌شود؛ موجی که ابعاد آن از مهاجرت‌های پیشین گسترده‌تر و پیامدهای آن برای ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران پیچیده‌تر بود که در ادامه به آن خواهیم پرداخت:

 

۱. مهاجرت با بار هویتی جدید؛

در گذشته، مهاجرت شهروندان افغانستان به ایران عمدتاً به‌دلیل جنگ، ناامنی و فقر صورت می‌گرفت و این رفت‌وآمدها در تمام فصول سال جریان داشت؛ اما موج جدید مهاجرت، به‌ویژه از منظر ترکیب جمعیتی، تفاوت چشمگیری با دوره‌های پیشین داشت و دارد. برخلاف گذشته، این‌بار بخش بزرگی از مهاجران را نخبگان، تحصیل‌کردگان، افسران نظامی، زنان فعال و خانواده‌هایی فارسی زبان تشکیل می‌دهند که به‌دلیل تهدیدهای مستقیم امنیتی از سوی طالبان که از دید تباری، وابسته به قوم پشتون و یا افغان هستند و یا به‌منظور تحصیل فرزندان دخترشان، ایران را به‌عنوان پناهگاهی امن برگزیده‌اند. 

این مهاجرت نه تنها اقدامی برای نجات جان شان؛ بلکه نوعی بازگشت آگاهانه به سرزمینی بود که از آن به‌عنوان «سرزمین مادر» یاد می‌کردند. روایتی جمعی و زبانی از نوعی ایرانشهری فرهنگی و تاریخی که آن را از مهاجرت‌های پراکنده و فصلی گذشته متمایز می  ساخت.

 

۲. بحران ظرفیت؛ تقابل تمایل و توان؛

در حالی‌که اشتراکات زبانی، مذهبی و تمدنی مهاجران با مردم ایران زمینه‌ساز پذیرش نسبی آنان بود؛ اما بحران اقتصادی، تحریم‌های ظالمانه بین ‌المللی و کاهش ظرفیت‌های زیرساختی، دولت و جامعه ایران را با چالشهای جدی مواجه کرد. طبق آمار رسمی ۶ میلیون و غیر رسمی ۸ میلیون مهاجر در مدت‌زمانی کوتاه، فشار بر خدمات شهری، بازار کار و نظام آموزشی را افزایش داد. همین امر، باعث شکل‌گیری نوعی پارادوکس شد: از یک سو، تمایل فرهنگی به میزبانی و از سوی دیگر، ناتوانی اقتصادی در پاسخ‌گویی.

 

۳. سیاست‌های متناقض؛ بازتاب هویت سیاسی دولت‌ها؛

سیاست مهاجرتی جمهوری اسلامی ایران در این دوره، به‌شدت تحت‌تأثیر دیدگاه‌های متفاوت دولت‌ها قرار گرفت. دولت مرحوم سید ابراهیم رئیسی؛ آن فرزند خراسانی، با نگاهی برآمده از ریشه‌های فرهنگی مشترک، ساختار جدیدی برای سامان‌دهی مهاجران ایجاد کرد و مسیر مهاجرپذیری را تسهیل نمود. اما با شهادت او در سقوط بالگرد و تغییر قدرت در سال ۱۴۰۳و روی کار آمدن دولت جدید، نوعی سردی در تعامل با مهاجران پدید آمد.

این تحول، نه‌ تنها نشانه‌ای از اختلاف در سیاست‌گذاری مهاجرتی؛ بلکه بازتابی از تفاوت در نگرش فرهنگی و هویتی نسبت به مهاجران بود؛ تفاوتی که در رفتار و گفتار مقام‌های رسمی و فضای عمومی ملموس شد.

 

۴. از مهمان‌نوازی تا اخراج و افول نگاه تمدنی؛

در یک سال پسین، روند اخراج مهاجران افغانستانی به شکل گسترده‌تری مطرح شده است؛ اقدامی که از سوی برخی ناظران نه از منظر امنیتی؛ بلکه به‌عنوان سیاستی هویت‌محور تفسیر می‌شود. به‌ویژه پس از حمله اسرائیل به ایران، فضای سیاسی کشور به‌گونه‌ای پیش رفت که مسئله مهاجران به عنوان ابزار تنظیم افکار عمومی مورد استفاده قرار گرفت.

باورها این است که این رویکرد، بخشی از طرح گسترده‌تری برای تضعیف پیوندهای تمدنی جهان فارسی و به حاشیه‌بردن زبان و هویت مشترک منطقه است؛ طرحی که در امتداد سیاست‌های تاریخی استعمار و تجزیه‌طلبی فرهنگی در منطقه قرار دارد که پیامد آن برای جهان ایرانی وحشتناک است.

 

۵. سرنوشت همبستگی فارسی‌تباران؛ فرصتی پیش رو؛

با وجود دشواری‌ها، مهاجرت جمعی فارسی‌زبانان افغانستانی به ایران فرصتی بی‌بدیل برای احیای تعاملات فرهنگی، تقویت همبستگی منطقه‌ای و بازیابی نقش تاریخی ایران به‌عنوان سرزمین مادر و مرکز تمدن فارسی‌زبانان جهان تفسیر و تعبیر می شود. تحقق این فرصت، مستلزم فراتر رفتن از نگاه امنیتی به مهاجرت و بهره‌گیری از ظرفیت‌های انسانی، علمی و فرهنگی این مهاجران است.

در چشم اندازی بلندمدت، همبستگی میان ۱۴۰ میلیون فارسی‌زبان ساکن جهان؛ از جمله: ایران، افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، پاکستان، چین و... می‌تواند بار دیگر تمدنی کهن را به عرصه تأثیرگذاری منطقه‌ای و جهانی بازگرداند؛ مشروط بر آنکه سیاست از حافظه تاریخی جدا نشود و نگاه بی مهری بر ایرانیان بیرون مرزی اصلاح شود.

نکته ای مهم و پایانی که تصور می کنم یادآوری اش خالی از فیض و بهره نیست این که: در یورش آمریکا و رژیم صهیونیستی به ایران اسلامی، بیش از همه، دل مردمان این حوزه تمدنی برای ایران و ایرانیان می تپید و با شعار: «ما همه ایرانیم» همبستگی و وفاداری عمیق خود را به نمایش گذاشتند.

این نگاه، بازتاب پیوندهای خونی، فرهنگی و تاریخی مشترک مردمان این حوزه تمدنی و عشق بی‌پایان آنان به ایران و ایرانیان است.

لذ؛ نباید اجازه داد این موج خودجوش همدلی، به‌واسطه بی‌مهری‌ها و سیاست‌های نادرستِ عده ای معدود و بی‌اعتنا به فرهنگ و تمدن فارسی و ارزش های اسلامی، به صف دشمنان رانده شوند و شکاف‌هایی عمیق در میان این پیکره فرهنگی مشترک ایجاد گردد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.