در جهان امروز، بازنمایی زن در رویدادهای فرهنگی و بینالمللی نه صرفاً یک انتخاب گرافیکی، بلکه بیانیهای نمادین و سیاسی است. رویدادهایی نظیر نمایشگاه بینالمللی، بسترهایی هستند برای آنکه ملتها خود را به جهان معرفی کنند؛ اما وقتی در این آیینه، زن تنها بهعنوان مادر، خوانندهای در حاشیه، یا نظارهگر از پشت «در» تصویر میشود، باید پرسید: کدام ایران در حال نمایش است؟ و کدام زن در حال فراموشی؟
در جهان امروز، بازنمایی زن در رویدادهای فرهنگی و بینالمللی نه صرفاً یک انتخاب گرافیکی، بلکه بیانیهای نمادین و سیاسی است. رویدادهایی نظیر نمایشگاه بینالمللی، بسترهایی هستند برای آنکه ملتها خود را به جهان معرفی کنند؛ اما وقتی در این آیینه، زن تنها بهعنوان مادر، خوانندهای در حاشیه، یا نظارهگر از پشت «در» تصویر میشود، باید پرسید: کدام ایران در حال نمایش است؟ و کدام زن در حال فراموشی؟
زن ایرانی در روایت بصری نمایشگاه کتاب کجاست؟
نمایشگاههای بینالمللی نهتنها آوردگاه کالا و دانشاند، بلکه آیینهای هستند برای بازتاب دادن چهرهی فرهنگی کشورها به جهان. پوسترها، غرفهها، و نمادهای بصری این رویدادها، حامل پیامی فراتر از اطلاعرسانیاند؛ آنها روایتگر تصویری هستند که هر ملت مایل است از خود ارائه دهد. در این میان، نحوهی بازنمایی زنان ــ که نیمی از واقعیت اجتماعیاند ــ نهفقط دغدغهای جنسیتی، بلکه مسئلهای ارتباطی، فرهنگی و سیاسی است.
پوستر رسمی سیوششمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، با تمام رنگها و نقشهای برگرفته از نگارگری ایرانی، تصویری تقلیلیافته و تکرارگر روایتهای فرسوده(کلیشه ای) از نقش زن در فضای فرهنگ و دانش ارائه می دهد.
در این تصویر، زن نه نویسنده است، نه کنشگر فعال و نه حتی مخاطبی مستقل. او یا کودک به بغل دارد، یا پشت در ایستاده، یا کتابی را از مردی دریافت میکند. مردان اما در مرکز تصویرند؛ فعال، اهل کنش، تعلیمدهنده، و حامل دانش.
این بازنمایی، زبانی تصویری است که حامل نوعی از تقسیمبندی جنسیتی در دسترسی به دانش و فضاهای فرهنگی است. در حالی که ایران امروز هزاران نویسنده، شاعر، مترجم، منتقد و ناشر زن دارد، چرا در نمای بیرونیترین ویترین فرهنگی کشور، زن در این نقش غایب است؟ چرا همچنان کلیشه «زن در خانه، مرد در میدان فرهنگ» بازتولید میشود؟
از منظر علوم ارتباطات، و در چارچوب نظریه «برساخت اجتماعی واقعیت»، رسانهها و عناصر ارتباطی (مانند پوسترهای فرهنگی) نقش فعالی در شکلدادن به باورهای جمعی و نقشهای اجتماعی دارند. وقتی زن در پیامهای ارتباطی رویدادی چون نمایشگاه بینالمللی کتاب، تنها بهصورت مادر، خواننده در حاشیه یا چهرهای کمکنش بازنمایی میشود، این تصویر نه تنها بازتاب واقعیت نیست، بلکه در حال ساختن واقعیتی جدید و محدودکننده درباره نقش زن در فضای فرهنگ و دانش است.
این نوع بازنمایی به تدریج «چارچوب ذهنی» جامعه را در خصوص جایگاه زن در فضاهای عمومی شکل میدهد؛ چارچوبی که زنان را به سکوت، وابستگی و حاشیهنشینی عادت میدهد، و حضور فعال آنان را نامعمول یا حتی مسئلهدار جلوه میدهد.
نمایشگاه کتاب میدانی برای گفتگوی فرهنگی است
بازنمایی زن در رویدادهایی مانند نمایشگاه کتاب، محصول تفکری است که مشارکت واقعی زنان را یا نادیده میگیرد یا در فرمهایی محافظهکارانه بازتولید میکند. زن تا زمانی قابل نمایش است که مادر باشد، صبور باشد، و در حاشیه بایستد. نه اعتراض کند، نه خالق باشد.
نمایشگاه کتاب فرصتی برای آشتی فرهنگ با واقعیت اجتماعی است. فرصتی برای آنکه نه تنها کتابها، بلکه انسانها نیز خوانده شوند. و اگر نیمی از انسانها، زنان، دیده نشوند، خوانده نشوند، و در تصویرهای رسمی به حاشیه رانده شوند، این نمایشگاه تنها بازاری برای فروش کتاب است، نه میدانی برای گفتوگوی فرهنگی.
شاید وقت آن رسیده باشد که طراحان، نهادهای فرهنگی و سیاستگذاران فرهنگی، از خود بپرسند: وقتی روایت زن ایرانی در آیینههای رسمی اینچنین محدود و کلیشهای بازنمایی میشود، چه نوع واقعیتی را برای نسل آینده میسازیم؟ و چگونه میتوان با نادیدهگرفتن نیمی از سوژههای فرهنگی، از گفتوگوی ملی و جهانی سخن گفت؟