یادداشت حاضر سعی دارد با رویکرد نظریه حافظه جمعی و همچنین تحلیل نمادگرایی سیاسی، با تأکید بر دیدگاه امام خمینی(س) نشان دهد که چگونه این حادثه به یک نماد امداد الهی در گفتمان جمهوری اسلامی بدل شده است.
پایگاه خبری جماران: روز 5 اردیبهشت 1359 سالروز شکست تاریخی، عملیات نظامی بزرگترین ارتش دنیا با تجهیزات نظامی مدرن و برنامهریزی دقیق و مدون شده در صحرای طبس است. این عملیات در یک نتیجه معکوس سبب افزایش وجه معنوی نظام نزد ایرانیان شد. نافرجامی این عملیات بازتاب گستردهای در محافل سیاسی و غیرسیاسی داشته که از جنبههای گوناگونی مورد بررسی نظریهپردازان قرار گرفته است. لذا این واقعه نه تنها یک ناکامی نظامی برای ارتش آمریکا بوده بلکه رویدادی با بار نمادین سیاسی در حافظه جمعی ایرانیان است. یادداشت حاضر سعی دارد با رویکرد نظریه حافظه جمعی و همچنین تحلیل نمادگرایی سیاسی، با تأکید بر دیدگاه امام خمینی(س) نشان دهد که چگونه این حادثه به یک نماد امداد الهی در گفتمان جمهوری اسلامی بدل شده است.
تعریف حافظه جمعی و نمادگرایی سیاسی
حافظه جمعی به معنای بازنمایی و بازسازی گذشته توسط گروههای اجتماعی در زمان حال است. یعنی جوامع آنچه را که باید از گذشته به یاد آورند، انتخاب و بازسازی میکنند و در قالبهای فرهنگی، دینی، سیاسی یا آموزشی منتقل میکنند. حافظه جمعی بر خلاف حافظه فردی، همیشه اجتماعی است و تحت تأثیر نهادها، رسانهها، مراسم، و گفتمان سیاسی شکل میگیرد. «حافظه، چه فردی و جمعی، به معنی حفظ گذشته در حال یا حفظ زمان حال در گذشته است.» حافظه جمعی متمرکز بر نمادهای یادبودی آیینها مناسک و تکنولوژیهاست. این نوع حافظه بر پایه تصوری جمعگرا از حافظه است که حافظه جمعی در آن به شکل بازنماییهای جمعی و آثار حافظهای فراتر از فرد و متعلق به گروهها، فرهنگها یا جوامع است. حافظه همواره ساخت و چهارچوبی اجتماعی دارد چرا که گروههای اجتماعی تعیین کننده آنچه که به یاد ماندنی است و نحوه یادآوری آن هستند. «فرد با اتکاء بر چهارچوبهای اجتماعی حافظه، خاطرات را به ذهن خود فرا میخواند و به روز رسانی مینماید».
در این مجال برآنیم تا به این پرسش پاسخ دهیم که با توجه به تئوری فوق الاشاره حادثه طبس در حافظه جمعی ایرانیان چگونه قابل تبیین است؟
1-بازسازی روایت شکست عملیات نظامی طبس بهعنوان امداد غیبی: حادثه طبس در حافظه عمومی، نه به عنوان یک عملیات نظامی شکستخورده، بلکه بهصورت روایت امداد الهی تثبیت شده است. در این راستا، امام خمینی(س) فرمودند:« این چه بود که این ملت ضعیف بدون تجهیز، بدون تدریب نظامی را بر این همه قدرتها غلبه داد؟ این جز این بود که رعبی را که خدا در دلهای این سران انداخت، ما را به رعب، به رعبی که خدا در قلب اینها انداخت پیروز کرد؟ این جز همان است که در صدر اسلام هم یک عده قلیل را بر عدههای کثیر پیروز کرد، و همچو رعبی در قلبها انداخت که نتوانستند مقاومت کنند. این جز این بود که یک دست غیبی در کار است؟! نباید بیدار بشوند آنهایی که توجه به معنویات ندارند و به این غیب ایمان نیاوردهاند؟ نباید بیدار بشوند؟ کی این هلیکوپترهای آقای کارتر را که میخواستند به ایران بیایند ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شنها ساقط کردند، شنها مأمور خدا بودند، باد مأمور خداست، قوم عاد را باد از بین برد. این باد مأمور خداست، این شنها همه مأمورند.» بر طبق فرمایشات امام(س) این عامل با بازسازی انتخاب شده از گذشته به مرور جزئی از روایت مقدس این حادثه است که باز نمود ماهیت حافظه جمعی است.
2-نمادسازی از یک مکان: صحرای طبس از یک منطقه کویری ساده به صحنه دخالت خداوند برای دفاع از انقلاب اسلامی بدل شد. از این منظر میتوان به این جمله امام خمینی(س) اشاره کرد که فرمودند:«این مانور احمقانه به امر خدای قادر شکست خورد». این جمله به خوبی گویای این است که این مکان اکنون نه به خاطر موقعیت جغرافیایی، بلکه بهخاطر بار معنایی و نمادینش در ذهن و ضمیر ما ایرانیان شناخته است.
3-نهادینهسازی از طریق مناسک هویتیابی: حافظه جمعی با دخالت در فرایند سیاسی هویتیـابی و به مثابه مواد قابل استفاده از گذشته برای مـشروعیتبخـشی بـه عقاید، دیدگاهها و نیـاز زمـان حـال، خـدمت مـیکنـد و ایـن مهـم را از طریـق عینیسازی حافظه جمعی و به واسطه ایجاد پایگاههای حافظه، مانند برگـزاری مراسم یادبود، ساخت یادمانها و سخنرانیها و دیگر اقدامات انجام میدهد. در همین راستا این حادثه از زمان وقوع به وسیله سخنرانیها، تصاویر و مستندها در رسانه ملی و فضای مجازی تاکنون بازتاب داشته است.
بر همین مبنا امام خمینی(س) در 5 اردیبهشت 1359 به مناسبت این حادثه فرمودند:« کارتر باید بداند که حمله به ایران، حمله به تمام بلاد مسلمین است و مسلمانان جهان در این امر بیتفاوت نیستند. کارتر باید بداند که حمله به ایران موجب قطع نفت از تمام دنیا خواهد شد و دنیا را بر ضد او بسیج میکند. کارتر باید بداند که این عمل احمقانه او در ملت آمریکا چنان اثری خواهد گذاشت که طرفداران او را مخالفان او خواهد کرد. کارتر باید بداند که با این عمل بسیار ناشیانه حیثیت سیاسی خود را به صفر رساند و از ریاست جمهوری باید قطع امید کند. کارتر با این عمل خود ثابت کرد که قدرت تفکر را از دست داده و از اداره یک کشور بزرگ مثل آمریکا عاجز است. کارتر باید بداند که ملت 35 میلیونی ما با مکتبی بزرگ شدهاند که شهادت را سعادت و فخر میدانند و سروجان را فدای مکتب خود میکنند. و کارتر باید بداند که تمام ساز و برگهای مدرن جنگی که آمریکا به ایران برای پایگاه خود در زمان شاه مخلوع داده است، اکنون موجود است و به دست ارتش بزرگ و سایر قوای انتظامی است و بلای جان اوست....» یکی از مواردی است که زمینه نهادینه کردن سخنرانیهایی سیاسی در جهت تثبیت هویت ایرانی- اسلامی ما فراهم شود و این سنت از زمان وقوع تا زمان حال رواج دارد.
از سوی دیگر، اشاره به این حادثه در آثار و متون علمی از جمله: کتابهای درسی، اشعار و سرودهای انقلابی، پخش سالانه ساخت فیلمهای مستند و داستانی و یادبودها در 5 اردیبهشت هر سال نیز نمونه دیگری از اقداماتی است که زمینه نهادینه کردن هویت ملی-مذهبی و هویت سیاسی به صورت بصری در حافظه جمعی ایرانیان میشود.
4-در حافظه جمعی از طبس میتوان به عنوان یکی از نمادهای استعاری گفتمان مقاومت انقلاب اسلامی نام برد. از این منظر بدون هیچگونه مقاومتی و صرفاَ توسط نیروی غیبی و الهی شکست مفتضحانهای برای ارتش آمریکا رقم خورد. بنابراین، از دیدگاه امام خمینی(س) به طور خاص و از نگاه همه ایرانیان و همه مسلمانان جهان به طور عام نشانهای بود که مردم ایران در سایه لطف خداوند قرار گرفتهاند.
در مجموع شکست عملیات نظامی آمریکا یا به تعبیر خودشان، عملیات پنجه عقاب را میتوان نماد ضعف راهبرد مداخلهجویانه آمریکا و عاملی برای افزایش مشروعیت سیاسی جمهوری اسلامی دانست که کماکان به عنوان سمبل درهم شکستن هیمنه استکباری دولت آمریکا در ذهن ایرانیان باقی مانده است.
عکسالعملها بعد از جریان طبس[2]
به مجرد روشن شدن وضعیت و اعلام حمله نظامی آمریکا در داخل کشور محافل مختلف سیاسی و غیرسیاسی بحثهای گوناگونی را مطرح کردند و یک شور و التهاب خاصی سراسر محافل را فراگرفته بود. آقای خلخالی در همان روز نخست به دفتر امام آمد و در جمع دوستان اظهار کرد که من میخواهم به منطقه بروم و صحنه حادثه را از نزدیک مشاهده کنم و برای حضرت امام گزارش بیاورم. اوضاعواحوال بسیار حساس و خطرناک بود، به خصوص که حادثه شهادت شهید محمد منتظر قائم هم به وقوع پیوسته بود. هم از سوی آمریکاییها احتمال خطر میرفت و هم از طرف ستون پنجم در داخل ارتش و غیر ارتش و احتمال اینکه آمریکاییها در حین فرار منطقه را مینگذاری کرده باشند، بود. ولی آقای خلخالی این تصمیم را گرفته بود و تصمیم بسیار شجاعانه و جسورانهای بود و به نظر من این خودش یک ارزش است.
بههرحال آقای خلخالی که از روحیه بسیار بالایی برخوردار بود برای ارائه گزارش به منطقه رفت و از نزدیک صحنه را بازدید و به وسیله عوامل سپاه پاسداران در منطقه اجساد باقیمانده را جمعآوری کرد و مقداری مدارک و اسناد سالم و نیمهسوخته، اسلحه و مهماتی که در صحنه و در لاشۀ هواپیما و هلیکوپتر باقیمانده بود، آنها را برداشت و همه را به تهران منتقل کرد.
بعد از یکی، دو روز به دفتر امام آمد و یکی دو اسلحه آمریکایی و دوربین و مهمات- این سلاحها را هم همراه خودش آورده بود- در معرض دید دوستان قرار داد. آقای خلخالی سپس با حضرت امام ملاقات و گزارشی از حادثه را خدمت امام مطرح کرد و موضوع بمباران هواپیمای نیروی هوایی یکی از مسائلی بود که آقای خلخالی به شدت نسبت به آن حساسیت نشان میداد و اظهار میکرد که این بمباران، عملیات مشکوکی است و برای سرپوش گذاشتن و از بین بردن جنایات آمریکا به کار گرفته شده است و آمریکاییها میخواستند ولو به قیمت نابودی اجساد آمریکاییها هم که شده، تمام اسناد و مدارکی را که نتوانستند از داخل هواپیما و هلیکوپترها خارج کنند و با خودشان بیرون ببرند، از بین برود.
البته تمامی این مطالب حداقلهایی است که خود آمریکا اعتراف کرده بودند، ولی شاهدان عینی و کسانی که از نزدیک صحنه عملیات نظامی آمریکا را مشاهده میکردند و آقای خلخالی و همراهان ایشان که به منطقه رفته بودند، نیروهای سپاه پاسدارانی که از طبس بازدید کردند، عکسهایی که بهوسیله خبرنگاران و خبرگزاری تهیه و از صحنه حادثه گرفتهشده و فیلمهای تلویزیونی که برداشتند همه و همه حکایت از مسائلی بیش از آنچه گفته شد، داشت.
با توجه به مشاهداتی که از صحنۀ حادثه و اسناد و مدارکی که توسط آقای خلخالی و دیگران به دست آمد و به محضر امام ارائه شد، حجم نیرو و امکانات و سلاحها و مهمات و تجهیزات آمریکایی در این عملیات بسیار زیاد بود. آمریکاییها هوابردهای بیشتری را وارد ایران کرده بودند تا بتوانند عملیات وسیعتر و گستردهتری به جز نجات جاسوسان داشته باشند. عملیات نظامیان آمریکایی تنها در چهارچوب نجات گروگانها نبود و شواهد و قرائن و اظهارات سران آمریکا هم دالّ بر همین مطلب است.
آنها اضافه بر آزادسازی جاسوسان خود تصمیم به براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران داشتند و برای همین کار هم برنامهریزیهای وسیع داخلی- اعم از ایجاد آشوب و هرجومرج در نقاط مختلف ایران در استان خوزستان و کردستان و اقدامات گروهکها در دانشگاههای مختلف سراسر ایران و به خصوص دانشگاههای تهران که در همان روزها صورت گرفته بود و در روز قبل و روز حمله نظامی آمریکا و روزهای بعد دامنهاش شدت و گسترش بیشتری پیدا کرد، انجام داده بودند.
همچنین اقداماتی که توسط گروهکها انجام دادند و با انفجارات مهیبی که در تهران. مرکز حکومت جمهوری اسلامی تدارک دیده بودند و این انفجارات در دو تا سه روز بعد از حادثه و جریان حمله نظامی آمریکا به طبس انجام شد و دهها نفر از عزیزان این کشور، زن و مرد و کودک و پیر و جوان در انفجارات نقاط مختلف تهران جان خود را از دست دادند.[3]
همچنین عملیاتی که توسط شاپور بختیار بهوسیله عوامل نفوذی آمریکا در نیروی هوایی و سایر قوای مسلح برنامهریزیشده بود که بهدنبال عملیات نجات، این حرکتهای موازی صورت بگیرد،[4] همه و همه نشاندهندۀ این است که حمله نظامی آمریکا به عنوان مقدمهای برای یک حرکت و عملیات براندازی در ایران انجام شده بود. آمریکاییها ابتدا سعی داشتند که مرکز تصمیمگیری و قدرت را در ایران نابود کنند و از بین ببرند. در نقشههایی که به دست آمد، مراکز مختلفی باید مورد حمله قرار میگرفت و منهدم میشد، از جمله بیت حضرت امام که مقرّ موقت ایشان در خیابان دربند بود. جای دیگری که باید بهوسیله آمریکاییها از بین میرفت، جام جم و صداوسیمای جمهوری اسلامی بود و همچنین فرودگاه مهرآباد و پادگان منظریه قم و نقاط مختلفی در تهران و قم. در اسناد و مدارکی که در لابهلای هواپیما و هلیکوپترهای بمباران شده توسط نیروی هوایی به دست آمده بود، یک سری عکسها و نقشههای هوایی از نقاط مرزی و تعدادی از شهرهای ایران و مراکز حساس و حیاتی تهران و اطراف آن به دست آمده بود. سلاح و مهمات باقیمانده در صحنه حادثه حاکی از حجم وسیع نیرو و عملیات بود. این سلاحهایی که قرار بود به تهران منتقل شود و بخشی از آنها صحیح و سالم بود. انواع مسلسلهای بیصدا و همچنین جلیقههای ضدگلوله بود.
آماری را که برخی از شاهدان عینی ذکر میکردند؛ متجاوز از 18 هواپیمای غولپیکر سی- 130 و 20 هلیکوپتر مجهز و غولپیکر که حداقل مجموعه این هواپیماها و هلیکوپترها دو تا سه هزار نیروی مجهز و سلاح و مهمات را به ایران حمل کرده بودند. جالب است بدانید بر روی هواپیماهای آمریکایی که به ایران وارد شده بودند، آرم ارتش جمهوری اسلامی کشیده شده بود و ایرانیانی را که همراه خودشان داشتند، یونیفرمهای نظامی ایران بر تنشان بود و همسان با نیروهای ارتشی و نظامی خودی وارد ایران شده بودند.
این حجم نیرو مربوط به عملیات نجات برای 51 یا 52 گروگان که داخل لانه جاسوسی و وزارت امور خارجه بودند نمیتوانست باشد و چنین نیرویی و سلاح و مهماتی را آمریکاییها نمیتوانستند در خلال چند ساعت وارد ایران کنند و به قلب کشور، تهران گسیل بدهند و بلافاصله بعد از انجام عملیات آنها را از کشور خارج کنند. بدون اینکه هیچگونه سروصدایی صورت بگیرد و هیچگونه اقدام از سوی یک ملت انقلابی انجام شود. قطعاً چنین حجم نیرویی با برنامهریزی قبلی و حسابشده بود که در داخل ارتش و نیروهای مسلح صورت گرفته بود که آمریکاییها با خیال راحت از اینکه مدتی در ایران باقی میمانند و ایران آشوبزده را پرآشوب میکنند و عوامل نفوذی آنان در داخل ارتش به کمک آنها میآیند.
این عوامل و ایادی مزدور و نفوذی آمریکا که در سطح افسران عالیرتبه در ردههای فرماندهی نیروی هوایی و ستاد مشترک ارتش فعالیت داشتند، وفاداری خود را در عالیترین حد و درجه به اربابشان آمریکا نشان دادند و تا بمباران کردن هواپیما و هلیکوپترهای به جای مانده حیثیت ارباب را در سطح جهان میخواستند حفظ کنند که خوب خداوند متعال علیرغم بمباران وسیعی که صورت گرفت و راکتهای آتشزایی که به این صحنه پرتاب شد ولی باز هممقدار دیگری از آن اسناد و مدارک و عکسها و نقشهها و سلاحها به جای مانده بود.
در رابطه با شکست عملیات، نظامیان آمریکایی حاضر در صحنه اینگونه اظهار کرده بودند که ما به این جهت صحنه را ترک کردیم که اگر یک مقدار بیشتر در صحنه میماندیم، سلاحها و مهمات و راکتها و نارنجکهایی که در میان آن هواپیمای سی 130 تعبیهشده بود ممکن بود از شدت حرارت و گرمای آتش هواپیما و هلی کوپتر منفجر میشد که منطقه بسیار وسیعی را شعلهور میکرد و حجم انفجارات و آتشسوزیها آنقدر زیاد میشد که روستاهای اطراف این منطقه متوجه حادثه میشدند و بیم این میرفت که مردم از راههای دور و نزدیک به محل حادثه بیایند. نیروهای انقلابی واقعه را بفهمند و خودشان را به محل برسانند و آنجا دیگر درگیری غیرقابلاجتناب میشد و طبیعتاً برای آمریکاییها مشکلآفرین میشد.[5]
تنها یک هواپیمای سی- 130 وقتی آتش گرفت این حجم وسیع از انفجارات را بهجای گذاشت، حالا باید حساب کنید اگر چنانچه هواپیماهای سی- 130 دیگر هم در اثر این هواپیمای آتشگرفته و منفجر میشدند، متوجه میزان تقریبی نیرو و سلاح میشدیم که چه میزانی از سلاح و مهمات و برای چه تعدادی از نیرو در این هواپیماها تعبیهشده بود. مسافران آن اتوبوسی که بازداشتشده بودند وقتی بهوسیله آمریکاییها از محل حادثه دور میشوند و آنها را به 20 ـ 30 کیلومتری در صحرای طبس و با این فاصله از محل فرود هواپیماهای آمریکایی منتقل میکنند و لاستیکهای ماشین اتوبوس را بهوسیله رگبار مسلسلهایشان سوراخسوراخ میکنند و به آنها میگویند که شما تا فردا صبح باید اینجا بمانید و فردا صبح محل را ترک کنید. آنها در مصاحبه با خبرنگاران رسانهها گفتند که ما از فاصله 20 ـ 30 کیلومتری مشاهده میکردیم دیدیم که یکباره آتشسوزی انجام شد و شعلههای آتش زبانه کشید و در نیمههای شب تمام کویر و صحرا را روشن کرده بود و تا ساعتها انفجارات مهیبی در آن محل آتشسوزی رخ میداد.[6]
تحویل جنازههای سوخته آمریکا در صحرای طبس
یکی از اقدامات جالبی که در ارتباط با آمریکاییها صورت گرفت، تحویل هشت جنازه آمریکایی است که در صحنه عملیات نظامی آمریکا در طبس باقیمانده بود. آقای خلخالی در مصاحبهای که با رسانههای داخلی و خارجی پس از بازدید از صحنههای طبس، اعلام کرد که ایران حاضر است که جنازههای باقیمانده آمریکاییها را از طریق اسقف کاپوچی به آمریکا تحویل بدهد و طبیعتاً این یک حرکت نمادین بسیار زیبا و جالبی میتوانست به نفع جریان و قضیه فلسطین و سازمان آزادیبخش فلسطین باشد، چرا که جمهوری اسلامی ایران از ابتدای پیروزیش داعیه حمایت از آزادی فلسطین را داشت و در هر فرصتی که میتوانست خدمتی به این جریان انجام بدهد، فروگذار نکرده بود. طبیعتاً از نظر اعتبار و حیثیت برای ساف این موضوع حائز اهمیت بود. اینجاست که بیدرنگ اسقف کاپوچی به ایران میآید تا 8 جنازهای که شناسایی شدند را تحویل بگیرد و الّا در صحنۀ عملیات بسیاری بودند که جنازههایشان پودر شده و قابلشناسایی نبودند.
در میان این جنازههای شناساییشده چندین افسر نیروی هوایی آمریکا وجود داشت که عبارت بودند از: 1. لین. د. مک اینتاش، افسر نیروی هوایی آمریکا 2. ریچارل باک، افسر نیروی هوایی 3. جیمیز. ت. مک میلان، افسر نیروی هوایی آمریکا 4. هارولد لوئیس، افسر نیروی هوایی آمریکا و تعدادی هم درجهدار اعم از درجهدار نیروی هوایی یا از تفنگداران دریایی آمریکایی بودند از جمله: جان دهاروی و جونل سی مایو و دبوی. ل جانسون و بالاخره جورج. ن هولمز که اینها درجهداران نیروی هوایی و دریایی آمریکا بودند و این افراد از طریق آقای کاپوچی و سازمان آزادیبخش فلسطین از ایران به اروپا و آمریکا منتقل شدند.
این خلاصهای از پایان یک عملیات شکستخورده از سلسله عملیاتی است که آمریکاییها بعد از پیروزی انقلاب انجام دادند؛ اما آیا این باعث شد که آمریکاییها عبرت بگیرند و دست از دشمنی خود علیه انقلاب اسلامی بردارند یا نه؟ چیزی است که بعدها نشان داده شد که هرگز.
آمریکاییها بهوسیله عوامل و ایادی خودشان دست به نقشهها و توطئههای دیگری علیه جمهوری اسلامی ایران زدند از جمله کودتای نوژه.
.......................
[1]- حدیث باقری نیا کاندیدای دکتری علوم سیاسی و معصومه نصیری کارشناسی ارشد علوم قرآن
[2] . بریدهای از کتاب «سفیر امام و انقلاب» جلد 4، خاطرات مرحوم حجتالاسلام والمسلمین سید علی اکبر محتشمیپور
[3] -روزنامه اطلاعات، سهشنبه اردیبهشتماه 1359، شماره 16129، ص:2
[4] -کودتای نوژه.
[5]. روزنامه کیهان، یکشنبه 7 اردیبهشت 1359، شماره 10982، ص:4
[6]. در همین رابطه، فیلمی داستانی با عنوان توفان شن به کارگردانی جواد شمقدری در سال 1375 تولید و از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران پخش گردید.