نظم جهانی در حال تغییر است و می‌توان گفت که نظام بین‌الملل امروزه در آنارشیک‌ترین وضعیت خود در هشتاد سال گذشته قرار دارد. یکی از عبرت‌های تنش ترامپ و زلنسکی آن است که در وضعیت کنونی نظام بین‌الملل، تصلب بازیگران متوسط و کوچک، احتمال قربانی شدن توسط قدرت‌های بزرگ را افزایش می‌دهد.

تنش لفظی شب گذشته میان زلنسکی با ترامپ، احتمالا نقطه عطفی در مناسبات بین‌المللی تلقی شود. مواضع ترامپ، با رویکرد و سیاست‌های آشکار و علنی دولت آمریکا پس از جنگ جهانی دوم در تعارض بود.

در طول هشتاد سال گذشته، دولت آمریکا با توان رسانه‌ای و قدرت نرم خود تلاش می‌کرد تا با ایجاد هنجارهای بین‌الملل، خود را به‌عنوان رهبر اخلاقی دنیای جدید معرفی کند. اما اکنون ترامپ، با نوعی یکجانبه‌گرایی و تأکیدش بر «کارت‌های بازی» در عمل نشان داد که نسبت به هنجارهایی که آمریکا دهه‌ها برای تثبیت آن تلاش کرده بود، بی‌تفاوت است و چیزی جز قدرت و زور را، حتی در مواجهه با اوکراین جنگ‌زده، تعیین‌کننده نمی‌داند.

اکنون به‌نظر می‌رسد آمریکای ترامپ، بیش از پیش هنجارهای ایجاد شده توسط «دولت‌های غربی» و فاتحان جنگ جهانی دوم را نادیده می‌گیرد. این امر خصوصا در مواجهه با مرزهای بین‌المللی اهمیت دوچندانی دارد و دولت ترامپ آشکارا نسبت به آن بی‌تفاوت است.

توسعه سرزمینی و تنش‌های مرزی که تا پیش از جنگ جهانی اول و دوم در میان کشورهای مختلف دیده می‌شد، و در نظم جدید جهانی متوقف شده بود، اکنون با بی‌توجهی دولت آمریکا (به‌عنوان بزرگترین قدرت اقتصادی دنیا) نسبت به مرزهای فلسطین و اوکراین، بار دیگر به صحنه بازگشته است. اگر در قرن‌های نوزده و بیست میلادی، دسترسی به مواد اولیه و توسعه کشاورزی یکی از انگیزه‌های اصلی کشورگشایی و توسعه سرزمینی بود، این بار اما انگیزه از این توسعه سرزمینی، دسترسی به منابع نفت و گاز یا معادن فلزات کمیاب (مانند لیتیوم و گرافیت) است که کاملا می‌تواند بر هژمونی دولت‌ها، تسلط بر زنجیره تأمین جهانی و ایجاد مزیت‌های رقابتی بر آن‌ها اثرگذار باشد.

تلاش ترامپ برای تسلط بر غزه (به دلیل منابع غنی گازی) و تسلط بر معادن اوکراین (به دلیل معادن لیتیوم، گرافیت و سایر فلزات کمیابی که برای توسعه فناوری‌های‌ جدید نظیر هوش مصنوعی ضروری است) را می‌توان در همین راستا ارزیابی کرد. فارغ از آن که این تلاش‌ها نتیجه‌بخش باشد یا نه، آنچه اهمیت دارد آن است که نظمی که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفته بود، در حالی نابودی و مناسبات جدیدی بر دنیای جدید حاکم است.

در این نظم جدید، اتحاد و بلوک کشورهای دموکراتیک دیگر بلوک مسلط نیست؛ بلکه آمریکای ترامپ (که علنا نسبت به ارزش‌های دموکراتیک و نقض آن بی‌تفاوت است و  شاخص‌های دموکراتیک در آن رو به افول است) با کشورهای نیمه دموکراتیک و حتی اقتدارگرایی نظیر روسیه، اسرائیل و حتی اعراب متحدتر است و حتی مقابل کشورهای دموکراتیک اروپای غربی می‌ایستد. در نتیجه، و به موازات استفاده ترامپ از زور و قدرت سخت، قدرت نرم آمریکا نیز ضعیف‌تر خواهد شد.

در این نظم جدید، سازمان ملل، به‌عنوان مهم‌ترین نهاد حامی هنجارهای بین‌الملل، بیش از پیش اهمیت و جایگاه خود را از دست داده، آنچه به‌عنوان حقوق بشر و ارزش‌های جهانشمول مطرح می‌شد بیش از پیش نقض شده و جهان نه شبیه به نیمه دوم قرن بیستم، که شبیه به قرن نوزدهم خواهد بود؛ عصری که استعمار و امپریالیسم در کنار ملی‌گرایی، رقابت نظامی و فقدان نهادهای بین‌الملل، آن را توصیف می‌کند.

این تحولات بازنگری در مناسبات بین‌المللی و نگاه به ارزش‌ها و مناسبات جهانی با لنز و عینک دیگر را ضروری می‌کند. فهم تحولات دنیا از دریچه مناسبات بین‌الملل حاکم در هشتاد سال گذشته، از دقت لازم برخوردار نخواهد بود و  برای تعریف ایران در مناسبات جهانی و تقویت قدرت ملی، باید با لنز دیگری به دنیا نگاه کرد.

حال پرسش این است که این تحولات چه اثری بر ایران دارد؟ هرچند تغییر نظم بین‌الملل ممکن است فرصت‌های جدیدی برای ایران خلق کند، اما نمی‌توان تهدیدهای ناشی از آن را نادیده گرفت. یکی از این تهدیدها، احیای ایده توسعه سرزمینی است که می‌تواند برای ایران یک تهدید باشد. اگر این فرضیه را بپذیریم که این دوران به قرن نوزدهم شباهت دارد، آنگاه باید یادآوری کرد که قرن نوزدهم میلادی، قرن عقب‌افتادگی ایران و سلطه دولت‌های بزرگ بر ایران بود؛ قرنی که ایران عرصه تخت‌وتاز روس و انگلیس بود و سرزمین‌های ارزشمندی را از دست داد.

نظم جهانی در حال تغییر است و می‌توان گفت که نظام بین‌الملل امروزه در آنارشیک‌ترین وضعیت خود در هشتاد سال گذشته قرار دارد. یکی از عبرت‌های تنش ترامپ و زلنسکی آن است که در وضعیت کنونی نظام بین‌الملل، تصلب بازیگران متوسط و کوچک، احتمال قربانی شدن توسط قدرت‌های بزرگ را افزایش می‌دهد. در این شرایط، برای حفظ و تقویت ایران، باید نسبت به هر ایده‌ای توأمان گشوده و بدبین بود و با عبرت گرفتن از تجارب تاریخی و فهم دقیق مناسبات جدید بین‌الملل، سیاست‌های خود را بر پایه این نظم جدید طراحی کرد.

 

*محمد رهبری، پژوهشگر و جامعه‌شناس

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.