پس از دو سال نسل‌کشی در غزه، تظاهر اخلاقی غرب به شدت آسیب دیده و کشتار فلسطینی‌ها توسط اسرائیل، جهان را ناچار کرده تا با حقایق تلخی درباره طرح‌های امپراتوری مواجه شود. غزه نشان می‌دهد که آنچه به عنوان نظم بین‌المللی مبتنی بر قوانین شناخته می‌شود، هرگز وجود نداشته و همواره ابزاری برای حفظ امتیازات قدرتمندان بوده است. تخریب غزه نه تنها بیان منطقی سلسله‌مراتب قدرت است، بلکه چهره واقعی رژیم‌های عربی را که خود را حافظان ایمان می‌نامند، نمایان می‌کند. این رژیم‌ها در تخریب غزه مشارکت دارند و سکوت را در ازای حفاظت و تأیید خارجی معامله می‌کنند. غزه همچنین نشان می‌دهد که قوانین بین‌المللی برای اسرائیل به حالت تعلیق درآمده و اصولی که خواستار برابری و ممنوعیت آپارتاید هستند، نادیده گرفته می‌شوند. در نهایت، غزه حقایق تلخی را روشن ساخته که جهان را مجبور به مواجهه با واقعیت‌های نادیده شده کرده است.

به گزارش سرویس بین‌الملل جماران، زیاد مطلا (Ziyad Motala) استاد حقوق در دانشکده حقوق دانشگاه هاوارد در یادداشتی برای «میدل ایست آی» نوشت: اگر غزه چیزی به ما آموخته باشد، آن این نیست که نظم موسوم به «نظم بین‌المللی مبتنی بر قواعد» فروپاشیده است؛ بلکه این است که چنین نظمی هرگز واقعاً وجود نداشته است. این مفهوم، همواره ساخته و پرداخته‌ای بوده برای حفظ امتیازات قدرتمندان تا به اعمالشان ظاهری از مشروعیت ببخشد. دهه‌هاست که غرب از «حقوق بین‌الملل» به‌عنوان نماد تمدن یاد می‌کند، گویی اخلاق را می‌توان با دستان همان کسانی قانون‌مند کرد که خود بی‌پروا آن را نقض می‌کنند.

 

picture-1

 

غزه این حقیقت را به‌روشنی آشکار کرده است: قانون ملل، همان قانون امپراتوری است؛ قانونی که با شدت علیه ضعیفان اعمال می‌شود و به‌صورت گزینشی — اگر اصلاً — علیه قدرتمندان. ویرانی غزه یک استثناء نیست، بلکه بیان منطقی و آشکار سلسله‌مراتب قدرت است. همان اصولی که زمانی استعمار را توجیه می‌کرد، اکنون مصونیت اسرائیل را تقدیس می‌کند.

غزه نشان داده است که ژن سیاسی استعمارگر و نژادپرستانه‌ی رهبران غربی همچنان دست‌نخورده باقی مانده است. شعار برابری و حقوق جهانی، هنگامی که قربانیان فلسطینی هستند، به‌کلی فرو می‌پاشد.

وقتی روسیه به اوکراین حمله کرد، غرب با فریاد خشم اخلاقی برخاست، تحریم‌ها را اعمال کرد و روسیه را از حیات فرهنگی جهان طرد نمود. اما وقتی اسرائیل غزه را با خاک یکسان کرد، هزاران نفر را قتل‌عام نمود و ملتی را از گرسنگی کشت، همان دولت‌ها دچار تردید شدند و از امر ناپذیرفتنی دفاع کردند. روسیه برای کارهایی بسیار کمتر از این مجازات شد؛ اسرائیل برای کارهایی به‌مراتب بزرگ‌تر پاداش می‌گیرد. نسل‌کشی‌ای که توسط حقوقدانان و نهادهای حقوق بشری مستند شده است، به‌عنوان موضوعی از «تعبیرات متناقض» تلقی می‌شود. به نظر می‌رسد وضوح اخلاقی بستگی دارد به هویتِ عامل جنایت.

 

معاوضه‌ی سکوت با حمایت

غزه همچنین چهره‌ی واقعی رژیم‌های عربی را که خود را نگهبان ایمان معرفی می‌کنند، برملا ساخته است. بسیاری از این حاکمان از خیانت زاده شده‌اند؛ تاج و تختشان نه با اراده‌ی مردم، بلکه با طراحی و خواست امپراتوری‌ها تثبیت شده است. این حکومت‌ها که با حمایت غربی‌ها نصب و حفظ شده‌اند، بازمانده‌های معماری استعمارند — زنده نگه‌داشته نه با عدالت، بلکه با غریزه‌ی بقا و انباشت ثروت. همدستی آنان در ویرانی غزه، نه از سر ناتوانی، بلکه از روی محاسبه است. آن‌ها سکوت را با حمایت، نفت را با تساهل، و کرامت مردمشان را با رضایت بیگانگان معاوضه می‌کنند. در دستان آنان، حاکمیت نه یک مسئولیت، بلکه میراثی موروثی است.

غزه نشان می‌دهد که دغدغه‌ی ادعایی غرب نسبت به دموکراسی و حقوق بشر، نه یک باور اخلاقی، بلکه ابزاری ژئوپولیتیکی است. این ارزش‌ها متوجه دشمنانی چون ایران و افغانستان می‌شوند، اما خودکامگان وابسته‌ای چون اردن، مصر، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، پاکستان و مراکش را نادیده می‌گیرند؛ رژیم‌هایی که در عوض، با کمک مالی و تسلیحاتی پاداش می‌گیرند. از این‌رو، حمایت غرب از دموکراسی در واقع نقابی است؛ هرگاه در خدمت قدرت باشد از آن یاد می‌شود، و هرگاه تهدیدی برای آن شود، به کناری نهاده می‌شود. غزه این نقاب را از چهره برداشت و آشکار کرد که گفتمان اخلاقی غرب، نه از سر ایمان، بلکه از سر مصلحت است.

غزه پرسشی بی‌رحمانه را پیش‌روی کشورهای مسلمان‌نشین قرار داده است: آیا مرزهای استعماری‌ای که برای آسایش خاندان‌های سلطنتی و سود غرب ترسیم شده‌اند، هنوز باید اطاعت‌برانگیز باشند؟

نقشه‌ی خاورمیانه برای تقسیم و کنترل طراحی شد. بسیاری از حاکمان برگزیده شدند تا همان نظم را حفظ کنند و تضمین دهند که تابعیت از واشنگتن یا لندن همچنان بهای بقا باشد. استقلالی که از باور اخلاقی تهی شده، شکل دیگری از بندگی است.

سکوت علمای مسلمان نیز به همان اندازه افشاگر بوده است. غزه نشان داده است که چگونه بزدلی اخلاقی می‌تواند در لباس دیانت پنهان شود. بسیاری از رهبران دینی که با فریاد از انحطاط اخلاقی غرب می‌گویند، هنگامی که استبداد جامه‌ی عربی به تن می‌کند، خاموش می‌شوند. آنان جرأت محکوم کردن ستمگرانی را ندارند که با اسرائیل نشست و برخاست دارند؛ از ترس آنکه مبادا ویزای حج خود را از دست دهند یا ریاض و ابوظبی را برنجانند. آن‌ها که در محکوم کردن دشمنان دوردست شتاب‌زده‌اند، در برابر مستبدانی که معترضان را زندانی می‌کنند، وجدان را خفه می‌سازند و با ماشین جنگی اسرائیل هم‌صف می‌شوند، سکوت می‌کنند. در این اخلاق گزینشی، نه دیانت، بلکه همدستی نهفته است. دینی که از شجاعت پیامبرانه تهی شود، به آیینی بی‌وجدان بدل می‌گردد. مساجد درخشان و کنفرانس‌های باشکوه خلیج فارس، یادمان‌هایی از همین فسادند.

حتی نگران‌کننده‌تر از این، صحنه‌ی مسلمانانی است که به امارات، عربستان سعودی و قطر سرازیر می‌شوند تا در توهم رفاه و ثروت غوطه‌ور شوند. آنان از برج‌های شیشه‌ای و فواره‌های تجمل حیرت می‌کنند، بی‌آن‌که ستمی را ببینند که این شکوه را تأمین می‌کند و موجودیت صهیونیستی را تقویت می‌سازد. دلبستگی آنان نه به ایمان و اصول، بلکه به مدرنیته‌ای توخالی است که نمایش را با تمدن اشتباه می‌گیرد.

غزه، در رنج خود، این ورشکستگی اخلاقی را با وضوحی بی‌رحمانه آشکار کرده است.

 

وارونگی فاجعه‌بار

در همین حال، نگهبانان آزادی بیان در ایالات متحده، بریتانیا، فرانسه و آلمان نشان داده‌اند که این آزادی تا چه اندازه مشروط است؛ زیرا تظاهرات مسالمت‌آمیز در حمایت از فلسطین با باتوم، بازداشت و سانسور پاسخ داده شده است. دانشجویان در دانشگاه‌های آمریکا و بریتانیا به دلیل اعتراض اخلاقی مورد تنبیه قرار می‌گیرند؛ پلیس بریتانیا تظاهرکنندگان را با استناد به قوانینی که برای حفظ نظم عمومی وضع شده‌اند، اما برای خاموش کردن وجدان به کار می‌روند، متفرق می‌کند؛ مقامات آلمانی راهپیمایی‌ها را به بهانه‌ی «امنیت» ممنوع می‌کنند. سرکوب سخن در محکومیت جنایات اسرائیل در آلمان بی‌سابقه است؛ گویی دولت آلمان بر این باور است که فلسطینیان باید تاوان اخلاقی نسل‌کشی یهودیان در جنگ جهانی دوم را بپردازند.

وارونگی فاجعه‌بار در این است که آلمان، در تلاش برای جبران گذشته‌ی خود، به اسرائیل مشروعیت می‌بخشد تا همان بی‌انسانیتی را مرتکب شود که خود زمانی مرتکب شده بود. غزه نشان داده است که هنگامی که وجدان با قدرت در تعارض قرار می‌گیرد، شکنندگی دموکراسی بی‌پرده آشکار می‌شود.

نخبگان غربی که از مردم خود جدا و مصون نگه داشته شده‌اند، تقریباً یک‌صدا از اسرائیل دفاع می‌کنند، اما همه دچار این کوری نیستند. رهبران اسپانیا، ایرلند، بلژیک و نروژ در جایی که دیگران دوپهلو سخن می‌گویند، با شفافیت اخلاقی عمل می‌کنند. در سراسر اروپا و فراتر از آن، مردم در برابر همدستی رسمی دولت‌ها ایستاده‌اند، در حالی که در بریتانیا و ایالات متحده، نسل‌های جوان‌تر روایت ساختگی را رد می‌کنند. غزه سکوت را درهم شکسته و غریزه‌ی اخلاقی را که دهه‌ها تبلیغات آن را بی‌حس کرده بود، دوباره زنده کرده است. رسانه‌های غربی، این منشی قدرت، اکنون اعتبار خود را ویران‌شده می‌یابد. تعبیرهای پوشاننده‌اش برای کشتار، تبعیت کورکورانه‌اش از مواضع رسمی، و گرایش غریزی‌اش برای انسان‌نمایی یک‌سو و بی‌نام کردن سوی دیگر، همگی برملا شده‌اند.

 

بی‌پرده و انکارناپذیر

در همین حال، غزه رهایی حقیقت را از طریق شاهدان بی‌واسطه آشکار کرده است. شبکه‌های اجتماعی و خبرنگاری مستقل، انحصار روایت را از میان برده‌اند. تصاویر غزه، بی‌پرده و انکارناپذیر، از سد دروازه‌بانان تحریریه‌ها — که به منافع اقتصادی و سیاسی گره خورده‌اند — گذشته‌اند. نسل جوان، دیجیتال‌زی و اخلاقاً بی‌قرار، اکنون فریب این صحنه‌سازی را نمی‌خورد. آنان دیگر برای تشخیص درست از نادرست، نیازی به اجازه‌ی نخبگان ندارند.

به همان اندازه رسواکننده، غزه نشان داده است که اصول بنیادین نظم بین‌المللی برای اسرائیل به حالت تعلیق درآمده‌اند. اصولی که بر برابری همه‌ی شهروندان تأکید می‌کنند و آپارتاید، پاک‌سازی قومی و مهندسی جمعیتی را ممنوع می‌دانند، کنار گذاشته شده‌اند. حق بازگشت پناهندگان — که یکی از ارکان حقوق بین‌الملل است — به‌عنوان امری «نامطلوب» رد می‌شود. کشورهایی که مدعی وفاداری به دادگاه کیفری بین‌المللی هستند، اساسنامه‌ی آن را تصویب کرده و تعهد داده‌اند صلاحیت جهانی آن را اجرا کنند، هنگامی که متهمان، رهبران اسرائیلی‌اند، سکوت می‌کنند؛ اما به‌محض آنکه فرصت مجازات آفریقایی‌ها یا روس‌ها پیش آید، مشتاقانه وارد عمل می‌شوند. برای قدرتمندان و وابستگانشان، قانون نه ابزاری برای مهار، بلکه امتیازی است که به‌صورت گزینشی اعطا می‌شود.

از دل ویرانه‌های غزه، نه تنها اندوه، بلکه آگاهی سر برمی‌آورد. آموخته‌ایم که نظم بین‌المللی در اساس، ابزاری برای سلسله‌مراتب است، نه عدالت. آموخته‌ایم که زبان قانون، اغلب لهجه‌ی سلطه است، و جهان عرب همچنان گروگان مستبدانش و حامیان خارجی آنان باقی مانده است.

آموخته‌ایم که اقتدار دینیِ بی‌جرأتِ اخلاقی، شریک ستم است، و دموکراسی‌های لیبرال غرب، تنها تا مرز منافع خود لیبرال‌اند. غزه این حقایق را خلق نکرده است؛ بلکه آن‌ها را آشکار ساخته است. غزه جهان را واداشت تا با چیزی روبه‌رو شود که ترجیح می‌داد نبیند: این واقعیت که در پس پرچم‌های تمدن، همان بیرحمی‌های کهن هنوز زنده‌اند — اما این‌بار در جامه‌ی دیپلماسی قدرتمندان.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.