گزارش روزنامه‌ی گاردین با نگاهی هشدارآمیز، از هم‌سویی خطرناک میان دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین سخن می‌گوید؛ دو رهبری که به‌زعم نویسنده، با «حرکت پینچر» سیاسی و فرهنگی از دو سوی اقیانوس اطلس، بنیان دموکراسی‌های اروپا را در تنگنایی تاریخی قرار داده‌اند.

به گزارش سرویس بین الملل جماران؛ گزارش روزنامه‌ی گاردین با نگاهی هشدارآمیز، از هم‌سویی خطرناک میان دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین سخن می‌گوید؛ دو رهبری که به‌زعم نویسنده، با «حرکت پینچر» سیاسی و فرهنگی از دو سوی اقیانوس اطلس، بنیان دموکراسی‌های اروپا را در تنگنایی تاریخی قرار داده‌اند. نویسنده با یادآوری پیمان مخفی آلمان نازی و شوروی در سال ۱۹۳۹، هشدار می‌دهد که جهان بار دیگر شاهد تکرار الگوی مشابهی از تقسیم نفوذ و تضعیف اراده جمعی اروپا است؛ یکی با ابزار اقتصاد، رسانه و نفوذ فرهنگی از واشنگتن، و دیگری با تهدید نظامی، حملات سایبری و بی‌ثبات‌سازی مستقیم از مسکو.

 

برای بسیاری از مردم در شرق اروپا، ماه اوت ۱۹۳۹ شاید چندان دور به نظر نرسد. در آن زمان، آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی به‌طور مخفیانه توافق کردند لهستان را تقسیم کنند و جمهوری‌های بالتیک و فنلاند را به زور به «حوزه‌های نفوذ» توتالیتر خود ملحق سازند. جهان می‌داند که پس از آن چه رخ داد.

اکنون این پرسش مطرح است: آیا این سناریو دوباره در حال تکرار است؟ این بار ایالات متحده تحت رهبری دونالد ترامپ و روسیه تحت رهبری ولادیمیر پوتین در حال انجام یک بازی بزرگ ژئوپلیتیکی هستند و بار دیگر، تمام اروپا در معرض خطر قرار دارد. با وجود تنش‌های اخیر بر سر اوکراین، اهداف اصلی دو رهبر به نظر می‌رسد که به‌خوبی همسو هستند.

اهداف و روش‌ها

تسلط فیزیکی بر قاره اروپا هدف ترامپ نیست (برخلاف شاید در مورد ونزوئلا، کانادا یا گرینلند)، اما تلاش‌های ایالات متحده برای سیطره بر قاره از راه مداخلات سیاسی، نفوذ ایدئولوژیک، باج‌گیری اقتصادی، شکار بی‌ضابطه فناوری‌های بزرگ و ترویج باورهای فرهنگی ملی‌گرایانه و مسیحی، در نهایت به همان نتیجه منجر می‌شود.

روش‌های پوتین خام‌تر است، اما برنامه‌ او با ترامپ همخوانی دارد. او به‌سادگی اوکراین را رها نخواهد کرد و تهدید نظامی روسیه را از کشورهای بالتیک تا دریای سیاه، از جمله در مولداوی، رومانی و گرجستان، تشدید می‌کند. جنگ‌های هیبریدی روسیه – از خرابکاری و حملات سایبری گرفته تا ترویج آنلاین و انتشار اطلاعات نادرست – اکنون بخشی از زندگی روزمره اروپای غربی شده است.

ترامپ، رهبر ناکام کودتا، و پوتین، جنایتکار جنگی متهم، هنوز در اتحاد رسمی قرار ندارند و توافقی مشابه پیمان عدم تجاوز مولوتوف-ریبنتروپ ۱۹۳۹ میان آن‌ها وجود ندارد، اما زمینه‌های مشترک بسیاری میانشان دیده می‌شود. هر دو نسبت به دموکراسی لیبرال اروپا، حقوق برابر و چندفرهنگ‌گرایی نفرت دارند. هر دو عمیقاً با اتحادیه اروپا خصومت می‌ورزند و در پی بازگرداندن شکوه امپراتوری‌های گذشته‌اند. آنان «جهانی‌گرایی» و حقوق بین‌الملل سازمان ملل را رد می‌کنند و ملی‌گرایی ضددموکراتیکی را ترویج می‌دهند که ایده‌های زشت برتری قومی و نژادی را – که بیشتر اروپایی‌ها مدت‌هاست به تاریخ سپرده‌اند – دوباره زنده می‌کند.

فشار سیاسی و اقتصادی

ترامپ هیچ رازی از تمایل خود برای عادی‌سازی روابط ایالات متحده با روسیه پنهان نمی‌کند. او مدعی است که این کار می‌تواند به فرصت‌های عظیم و سودآور اقتصادی منجر شود. وقتی هفته گذشته گفت «پوتین مرا ناامید کرده است»، در واقع به عدم تمایل رئیس‌جمهور روسیه برای انجام معامله و کسب درآمد اشاره داشت.

چرخش ظاهری ترامپ به سوی کی‌یف، نمونه‌ای از سیاست‌ورزی ناپایدار اوست که بی‌هدف از یک ایده عجیب به ایده‌ای دیگر می‌پرد. او دیگران را به قطع واردات نفت روسیه توصیه می‌کند، اما خود هیچ اقدامی در این زمینه انجام نمی‌دهد. تحریم‌های سخت‌تری که وعده داده بود، همچنان روی کاغذ مانده است. او از ادامه کمک‌های نظامی مستقیم به کی‌یف و مجازات نقض‌های روسیه در خاک ناتو خودداری می‌کند. در چنین شرایطی، پیش‌بینی او مبنی بر اینکه اوکراین به‌نوعی تمام سرزمین‌های از دست‌رفته‌اش را بازخواهد یافت، نوعی تمسخر بی‌رحمانه است.

همکاری‌های سیاسی

کمپین‌های فشار سیاسی ترامپ و پوتین به‌طور متقابل هم‌افزایی دارند. هر دو از احزاب و سیاستمداران راست‌گرای تندرو و ملی‌گرای پوپولیستی در اروپا حمایت می‌کنند. در فوریه، معاون رئیس‌جمهور ایالات متحده، جی‌دی ونس، به‌طور مستقیم در انتخابات آلمان مداخله کرد و به نفع حزب راست‌گرای «آلترناتیو برای آلمان» موضع گرفت. حمایت ترامپ از نامزد ریاست‌جمهوری لهستان، کارول ناورکی، نیز احتمالاً در پیروزی شکننده محافظه‌کاران ملی‌گرا نقش مؤثری داشته است.

کمپین‌های نفوذ روسی مشابه، به‌همراه ترفندهای کثیف و ادعاهای خرید رأی، بر انتخابات در رومانی و مولداوی – که این آخر هفته برگزار می‌شود – تأثیر گذاشته‌اند. آیا ترامپ و پوتین برای تضمین پیروزی یک پوپولیست راست‌گرا در انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه در سال ۲۰۲۷ توطئه خواهند کرد؟ این پرسشی است کاملاً مشروع.

هر دو رهبر از جوامع باز اروپا سوءاستفاده می‌کنند، سیاست‌ها را بر هم می‌زنند و هواداران خود را ترویج می‌کنند. در مورد ترامپ، از جمله این افراد می‌توان به جورجیا ملونی، نخست‌وزیر راست‌گرای ایتالیا، و نایجل فاراژ، پوپولیست ضد مهاجر بریتانیایی، اشاره کرد. در سوی دیگر، پوتین حامی رهبران طرفدار مسکو مانند ویکتور اوربان از مجارستان و رابرت فیکو از اسلواکی است.

جنگ اقتصادی و فرهنگی

آشکارترین جلوه فشار اقتصادی خصمانه ایالات متحده، تعرفه‌های یک‌جانبه ترامپ است که زمینه‌ساز توافق تجاری ناعادلانه میان اتحادیه اروپا و آمریکا در تابستان گذشته شد. سرمایه‌گذاری ۳۱ میلیارد پوندی شرکت‌های فناوری بزرگ آمریکایی در بریتانیا، که در جریان سفر شبه‌سلطنتی ترامپ اعلام شد، بویی از نواستعماری دارد. خرید بریتانیایی‌ها خوب است، اما پرسش این است: آیا میلیاردرهای آمریکایی در حال خرید خود بریتانیا هستند؟

پوتین حتی از این هم کمتر ظریف عمل می‌کند. حملات سایبری انکارناپذیر، صنایع و مؤسسات کلیدی اروپا را فلج می‌کند. کابل‌های ارتباطی زیردریایی یا خطوط لوله گاز به‌طور مرموزی از کار می‌افتند. پهپادها موجب تعطیلی فرودگاه‌ها می‌شوند. مهاجران بدون مدرک از مرزهای اتحادیه اروپا عبور می‌کنند و کلاهبرداری‌های آنلاین گسترش می‌یابد. روش‌ها متفاوت‌اند، اما جنگ اقتصادی‌ای که به‌طور هم‌زمان از سوی مسکو و واشنگتن بر اروپا تحمیل می‌شود، واقعیتی انکارناپذیر است.

گزارش نگران‌کننده‌ای از «شورای روابط خارجی اروپا» (ECFR) و «بنیاد فرهنگی اروپا» مدعی است که ایالات متحده در حال پیشبرد جنگ فرهنگی گسترده‌ای علیه اروپاست. اما یافته مرکزی آن – یعنی اینکه ترامپ در حال ترویج متحدان سیاسی و ایدئولوژیک خود است، در حالی‌که هم‌زمان تلاش می‌کند اتحادیه اروپا را به حاشیه براند و دچار شکاف سازد – به همان اندازه در مورد روسیه پوتین نیز صدق می‌کند.

دفاع از «آزادی بیان» که توسط جی‌دی ونس، معاون رئیس‌جمهور آمریکا، در حمله مشهورش به کنفرانس امنیتی مونیخ و انتقاد از «عقب‌نشینی اروپا از برخی ارزش‌های اساسی‌اش» مطرح شد، به میدان فرهنگی کلیدی تبدیل شده است. در اینجا نیز هم‌سویی دیگری میان دو رهبر دیده می‌شود: برای ترامپ و پوتین، سخن آزاد است – مادامی‌که با گوینده موافق باشند؛ در غیر این صورت، چنین آزادی‌ای وجود ندارد. (از جیمی کیمل یا الکسی ناوالنی بپرسید.)

ترامپ و پوتین، دو دلقک شبیه لورل و هاردی، اما با این تفاوت که شوخی‌های آنان دیگر خنده‌دار نیست.

نتیجه‌گیری

گزارش شورای اروپایی روابط خارجی (ECFR) خوش‌بینانه پیشنهاد می‌کند که حمله دوگانه از شرق و غرب می‌تواند اروپایی‌ها را به یکدیگر نزدیک‌تر کند. بااین‌حال، همانند همیشه در اروپا، آنچه کمبود دارد، احساس فوریت و وجود رهبری متحد و قوی است. اروپا هنوز درنیافته که دولت کنونی ایالات متحده دیگر دوستی قابل اعتماد نیست و به دشمنی آشکار بدل شده است؛ و اینکه «خرس روسی» – گونه‌ای که زمانی تصور می‌شد منقرض شده – با انتقام بازگشته است.

شواهد رو به افزایش است و تهدید نیز در حال رشد. چه برنامه‌ریزی‌شده باشد یا نه، ترامپ و پوتین – دو شکارچی قدرت‌طلب و غیراخلاقی هم‌فکر – در حال همکاری یا دست‌کم حرکت در مسیرهای موازی‌اند تا دموکراسی، امنیت، رفاه و ارزش‌های پیشرفته اروپا را تضعیف کنند. به‌نظر می‌رسد این یک «حرکت پینچر» هماهنگ است. و احساس می‌شود، درست مانند سال ۱۹۳۹.

پینوشت: «حرکت پینچر» (Pincer Movement) به یک استراتژی نظامی اشاره دارد که در آن نیروهای نظامی از دو جناح به سمت یک هدف پیشروی می‌کنند تا آن را محاصره کرده و از بین ببرند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.