در حالی که امروز ترامپ در دوره دوم دولت خود با یکجانبهگرایی نظم بین المللی که آمریکا زمانی رهبر و مدافع آن بود را با چالش روبرو ساخته، نظم جهانی در حال حرکت پرشتاب به سمت جهانی چند قطبی اما سلطهگرا است.
به گزارش جماران؛ هنوز مهر نوشتههای فوکویاما درباره پایان تاریخ بر صفحه کتابهایش خشک نشده بود که زبیگنیئو برژینسکی؛ استراتژیست معروف آمریکایی (مشاور امنیت ملی دولت کارتر) گفت: جهان تک قطبی یک دهه و در نهایت دو دهه قوام خواهد یافت.
فوکویاما که از فروپاشی شوروی به این نتیجه رسیده بود که عصر لیبرال دموکراسی فراسیده و جهان دیگر چیز جدید تری ندارد که ارائه دهد، نظریه خود را تحت عنوان پایان تاریخ ارائه داد و به ایالات متحده را رهبر نظام لیبرال دموکراسی که از جهان دو قطبی، پیروز سر برآورده است معرفی کرد.
با این حال امروز و هرچه بیشتر به آینده نزدیک میشویم، بیش از دیگر گفتمانها به حرفهای برژینسکی میرسیم که پیش بینی کرد عصر نظام دو قطبی یا تک قطبی به پایان رسیده و جهان در حال تشکیل ائتلافها و سازمانهای، بینالمللی و منطقهای و بلوکهای جدید است که بیش از هرچیز هژمونی نظام تک قطبیای که آمریکا در تلاش تداوم آن بود را نسبت به گذشته کم رنگتر میکند.
در طرف دیگر، تقریبا یک دهه است که موضوع رقابت چین و آمریکا در نگاه بسیاری از تحلیلگران به کانون سوالات تبدیل شده و در نگاه عموم مردم جهان این دو اقتصاد بزرگ این روزها تفاوت زیادی با یکدیگر ندارند، از هر دو به عنوان اقتصادها بزرگ یاد میکنند و و هر دو کشورهایی هستند که در حوزه قدرت از موضع قدرت رفتار میکنند. حال اگرچه به اقتضای مسائل طی زمان رویکرد این دو متفاوت باشد اما بیشتر در نگاه عموم جهان از این دو به عنوان قدرتهای برتر اقتصادی و نظامی یاد میشود.
اما یک نکته شگفتانگیز وجود دارد که مقامات ارشد چین و آمریکا در مورد آن اتفاق نظر دارند؛ «جهان در حال چندقطبی شدن است.»
مارکو روبیو؛ وزیر خارجه ایالات متحده، در یکی از اولین مصاحبههای خود در ابتدای روی کار امدن دولت ترامپ، تاکید کرده بود که سلطه تکقطبی که ایالات متحده در دهههای اخیر از آن برخوردار بود، «یک ناهنجاری» و «محصول پایان جنگ سرد» است.
از نظر روبیو، ایالات متحده دیگر هژمون جهانی بیرقیب نبود، بلکه یکی از معدود «قدرتهای بزرگ در نقاط مختلف کره زمین بود.»
اتفاقا وانگ یی؛ وزیر خارجه چین، نیز با این نظر موافق است. وانگ در کنفرانس امنیتی مونیخ در فوریه ۲۰۲۵ اعلام کرد: «جهان چندقطبی نه تنها یک اجتنابناپذیری تاریخی است؛ بلکه در حال تبدیل شدن به یک واقعیت نیز هست.»
جهان چند قطبی یکجانبهگرا
اما بی شک، درک پکن و واشنگتن از چندقطبی شدن جهان متفاوت است. مقامات دولت ترامپ جهانی را تصور میکنند که در آن ایالات متحده از بسیاری از تعهدات خارجی خود رها شده و میتواند به صورت یکجانبه عمل کند و عمدتا بر نیمکره غربی و سیاستهای «اول آمریکا» تمرکز دارد، در حالی که حوزههای نفوذ در جاهای دیگر را مدیریت میکند.
دقیقا در در ژانویه سال جاری بود که روبیو؛ وزیر خارجه آمریکا گفت، «چینیها کاری را انجام خواهند داد که به نفع چین باشد، روسها کاری را انجام خواهند داد که به نفع روسیه باشد» و ایالات متحده «کاری را انجام خواهد داد که به نفع ایالات متحده باشد».
اما رهبران چین به نوبه خود، چندقطبی بودن را نه تنها به عنوان فرصتی برای تسلط بر آسیا، بلکه به عنوان منادی ظهور یک سیستم جهانی مبتنی بر معامله میبینند که در آن دامنه قدرت ایالات متحده محدودتر از قبل شده، شرکای کلیدی ایالات متحده کمتر با واشنگتن همسو هستند و چین آزادی عمل و نفوذ جهانی بسیار بیشتری دارد.
هر دو سویه این دیدگاهها در حال تغییر شکل جهان امروز هستند. دونالد ترامپ؛ رییس جمهوری ایالات متحده و شیجینپینگ؛ رییس جمهوری چین، در حال آغاز دورانی هستند که میتوان آن را «چندقطبی سلطه» نامید؛ یک نظم جهانی دگرگونشده که بر قدرتهای بزرگ منفعتطلب متمرکز است که عموما از استفاده از نفوذ خود برای منفعت یا همکاری با دیگران ابا ندارند و در درجه اول نگران منافع حیاتی خود هستند.
در سالهای اخیر، بسیاری به شدت در مورد دامنه و مقیاس چالشی که پکن برای نظم بینالمللی ایجاد میکند، بحث کردهاند. این بحث اکنون در یک لحظه خاص قرار دارد، چراکه ترامپ باعث شده که ایالات متحده به عنوان قدرتی تجدیدنظرطلب ظاهر شود و آشکارا نظم بینالمللی را که زمانی از آن حمایت میکرد، به دست خود واژگون کند.
و اما یا به صورت خود خواسته و یا نا خواسته، ایالات متحده به رهبری ترامپ، با خروج از نهادهای سازمان ملل؛ وضع تعرفه بر کل جهان، از جمله متحدان ایالات متحده؛ تهدید به تصرف کانادا و گرینلند و تضعیف اصول جمعی قانون و کثرتگرایی، دولت دوم ترامپ به چین فضای بیسابقهای داده است تا خود را هم به عنوان مدافع و هم به عنوان اصلاحگر نظم موجود معرفی کند.
این امر به چین اجازه میدهد تا نفوذ بیشتری در نهادهای موجود کسب کند، از ترس و عدم اطمینان برای نزدیکتر کردن شرکای دیرینه ایالات متحده به پکن بهرهبرداری و نهادها و روابط جایگزین خود را بسازد.
ترامپ و شی در حال تبدیل رقابت ایالات متحده و چین به داستانی از دو ابرقدرت خودخواه و سلطهگر (یکی پرهیاهو و دیگری آرام) هستند که به دنبال تحت فشار قرار دادن کشورهای جهان و یکدیگر - برای هر چیزی هستند که میتوانند به دست آورند و این تغییر چشمگیر به نفع چین است و نقاط قوت اصلی ایالات متحده را در رقابت بلندمدت بر سر نظم بینالمللی آینده تضعیف میکند.