ممکن است شی جین‌پینگ خواستار خویشتنداری شود، به مذاکره دعوت کند، و از دیپلماسی پشت‌پرده حمایت کند—اما چین هرگز موقعیت استراتژیک خود در خلیج فارس یا منافع بلندمدتش را به خطر نمی‌اندازد، آن هم برای شریکی که نمی‌تواند آن را کنترل کند و در منازعاتی که بر آن تأثیرگذار نیست.

به گزارش جماران، حملات اخیر دولت ترامپ به تأسیسات هسته‌ای ایران ممکن است مسیر آینده منطقه خاورمیانه را دگرگون کند. اگرچه ایالات متحده هنوز وارد جنگی تمام‌عیار با ایران نشده، اما نشانه‌هایی وجود دارد که در صورت واکنش شدید تهران، واشنگتن آماده گسترش دامنه درگیری است.

گام‌های بعدی مشخص خواهد کرد که آیا سناریوهای بحرانی به واقعیت خواهند پیوست یا نه. بسیاری از بازیگران منطقه‌ای و جهانی، از هم‌اکنون خود را برای تبعات احتمالی این تحولات آماده می‌کنند. در میان آن‌ها، چین کشوری است که با سرمایه‌گذاری‌های سنگین در ایران و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، ممکن است بیشترین ضرر را متحمل شود. با این حال، حتی در صورت خطر از بین رفتن میلیاردها دلار سرمایه‌گذاری در ایران، (به ادعای نویسنده) بعید است پکن برای نجات تهران وارد عمل شود.

تا این لحظه، واکنش ایران به حملات، محدود بوده است: یک حمله هشدارآمیز به پایگاه آمریکایی در قطر، و تصویب بستن تنگه هرمز در مجلس ایران که به جمهوری اسلامی اختیار می‌دهد در آینده یکی از مهم‌ترین گذرگاه‌های انرژی جهان را مسدود کند. در عین حال، نیروهای هم پیمان ایران ممکن است زیرساخت‌ها و منافع آمریکا در عراق، سوریه یا حتی یمن را هدف قرار دهند.

چشم‌انداز تشدید تنش‌ها، به‌ویژه برای چینی‌ها نگران‌کننده است؛ هم از نظر امنیت اتباعشان و هم از بابت سرمایه‌گذاری‌های سنگین در منطقه. چین تاکنون هزاران تبعه خود را از ایران و اسرائیل خارج کرده، اما دغدغه‌های پکن فراتر از مسائل انسانی است. طی بیش از یک دهه گذشته، چین در چارچوب طرح «کمربند و جاده»، همکاری‌های اقتصادی گسترده‌ای با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس برقرار کرده و تلاش کرده آینده انرژی خود را به ثبات منطقه پیوند بزند.

پکن روابطش را با شورای همکاری خلیج فارس، به‌ویژه با عربستان سعودی و امارات، عمیق‌تر کرده است تا دسترسی پایدار به انرژی و محیطی مناسب برای فعالیت‌های اقتصادی تضمین کند. این دو کشور اکنون از بزرگ‌ترین شرکای تجاری چین هستند. تنها در سال ۲۰۲۲، چین و عربستان قراردادهایی به ارزش بیش از ۵۰ میلیارد دلار امضا کردند.

در مقابل، رابطه پکن با تهران صرفاً به عنوان «تنها راه‌حل اقتصادی» برای ایران مطرح بوده است. با وجود توافق جامع ۲۵ ساله میان دو کشور در سال ۱۴۰۰ که شامل وعده سرمایه‌گذاری ۴۰۰ میلیارد دلاری چین در ازای دسترسی ویژه به نفت ایران بود، این توافق هنوز اجرایی نشده است. در عین حال، روابط چین با شورای همکاری خلیج فارس به‌طور مداوم توسعه یافته و توازن سیاست پکن را به سمت اعراب منطقه سوق داده است.

در سه سال اخیر، چین برای تثبیت نفوذ خود در خلیج فارس، به میانجی‌گری میان ایران و عربستان پرداخت و در مارس ۲۰۲۳ توانست روابط دیپلماتیک دو کشور را احیا کند. این دستاورد همچنان پا بر جاست، حتی در بحبوحه جنگ‌های خونین و بی‌ثباتی در غزه، لبنان، سوریه، یمن و حالا با اسرائیل.

اکنون اما، جاه‌طلبی‌های اقتصادی چین با تهدیدی جدی روبروست. اگر ایران تصمیم بگیرد به اسرائیل یا مهم‌تر از آن به ایالات متحده حمله کند، احتمال دارد پایگاه‌های نظامی آمریکا در کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس هدف قرار گیرند. این موضوع می‌تواند برای چین بسیار پرهزینه باشد.

تنگه هرمز در مرکز این بحران قرار دارد. نزدیک به ۵۰ درصد نفت وارداتی چین و ۲۰ درصد از کل نفت جهانی از این مسیر عبور می‌کند. اگر ایران به رأی مجلس خود برای انسداد این تنگه عمل کند، بحران جهانی خواهد شد، قیمت نفت به‌شدت افزایش می‌یابد، و واکنش نظامی آمریکا و متحدانش تقریباً قطعی خواهد بود.

منطقه خاورمیانه پیش‌تر نیز تجربه رسیدن به آستانه جنگ را داشته است. در سال ۲۰۲۰، ایالات متحده سردار قاسم سلیمانی، فرمانده ارشد نظامی ایران را ترور کرد و تهران با حمله به پایگاه‌های آمریکا در عراق واکنش نشان داد. در سال ۲۰۲۴ نیز نیروهای هم پیمان به ایران، با حمله به یک پایگاه آمریکایی در اردن، سه سرباز آمریکایی را کشتند که منجر به حملات تلافی‌جویانه آمریکا در عراق و سوریه شد. تازه‌ترین اقدام، حملات هفته گذشته به تأسیسات هسته‌ای ایران بود؛ اقدامی که با خطر بالای اشتباه محاسباتی همراه بود. در این میان، بستن تنگه هرمز می‌تواند خط قرمز دیرینه پکن را نقض کند و تهدیدی مستقیم برای امنیت انرژی چین باشد.

در سال‌های اخیر، چین در قالب «ابتکار امنیت جهانی» و همکاری‌های دوجانبه با کشورهای خلیج فارس همواره تأکید کرده که عبور آزادانه نفت از تنگه هرمز، صرفاً یک مسئله اقتصادی نیست بلکه ضرورتی راهبردی محسوب می‌شود. پکن به‌هیچ‌وجه اخلال در این مسیر یا از دست رفتن دسترسی به منابع انرژی را تحمل نخواهد کرد.

مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا، از چین خواسته ایران را از بستن تنگه هرمز باز دارد؛ اقدامی که احتمالاً پکن هم‌اکنون برای جلوگیری از آن، تهران را تحت فشار گذاشته است. چرا که چنین تصمیمی، خود مسیر فروش نفت ایران به چین را مسدود کرده و دسترسی تهران به درآمدی حیاتی را قطع خواهد کرد؛ درآمدی که برای بازسازی کشور حیاتی است. در صورت بسته شدن تنگه، چین ممکن است ناچار شود برای واردات اضطراری انرژی به روسیه روی آورد؛ گزینه‌ای پرهزینه از منظر لجستیکی، سیاسی و اعتباری.

گسترش درگیری به یک جنگ منطقه‌ای می‌تواند بنادر و حریم هوایی خلیج فارس را به دلیل تهدیدهای موشکی یا بارگذاری بیش از حد پدافندها مختل کند؛ این وضعیت ممکن است پروازهای تجاری را به‌طور نامحدود متوقف کرده و میلیون‌ها تبعه خارجی و کارگر مهاجر را در مناطق پرخطر گرفتار کند. عربستان سعودی، که به‌عنوان یکی از گزینه‌های اندک تخلیه زمینی باقی می‌ماند، فاقد زیرساخت‌های لازم برای جابه‌جایی گسترده غیرنظامیان است. بنادر جده و ینبع در دریای سرخ ممکن است برای تخلیه حیاتی باشند، اما با گسترش احتمالی درگیری به غرب، آن مسیرها نیز ممکن است به خطر بیفتند.

در صورت فراتر رفتن دامنه جنگ از مرزهای ایران و اسرائیل، ابعاد تخلیه گسترده‌تر خواهد شد. تخمین زده می‌شود حدود ۴۰۰ هزار تبعه چینی در امارات متحده عربی اقامت دارند که شامل کارگران ساختمانی، فعالان لجستیک، تکنسین‌های نفت و گاز، کارآفرینان فناوری و صاحبان کسب‌وکارهای کوچک می‌شوند. اجرای عملیات تخلیه در این مقیاس، یکی از پیچیده‌ترین و پرریسک‌ترین اقدامات غیرنظامی تاریخ چین خواهد بود؛ عملیاتی دشوارتر از تخلیه لیبی در سال ۲۰۱۱ یا سودان در ۲۰۲۳، و نیازمند همکاری عمیق با دولت‌های منطقه‌ای است که خود درگیر بحران هستند.

چین همچنین صدها میلیارد دلار در راستای اهداف توسعه‌ای کشورهای خلیج فارس سرمایه‌گذاری کرده است. شرکت‌ها و نهادهای وابسته به دولت پکن، توافق‌های مشترک متعددی امضا کرده‌اند و در صندوق‌های سرمایه‌گذاری ملی، انرژی‌های نو و حوزه‌های فناوری نوظهور مشارکت کرده‌اند. یک جنگ فرسایشی در منطقه می‌تواند سال‌ها دیپلماسی اقتصادی چین را نابود کرده و کشورهای خلیج را وادار به تعلیق یا توقف پروژه‌های کلیدی کند؛ نه الزاماً به دلیل تحولات سیاسی، بلکه به‌سبب از کار افتادن عملیاتی.

با وجود این خطرات، چین نقشی برای خود در این درگیری نمی‌بیند؛ چراکه این نزاع مستقیماً در قلمرو نفوذ آمریکا جریان دارد. اگرچه شی جین‌پینگ، رئیس‌جمهور چین، پیشنهاد میانجی‌گری در صورت وجود اراده مشترک را مطرح کرده، اما واقعیت این است که نه اسرائیل و نه ایران آمادگی کاهش تنش را ندارند. برخلاف مصالحه ایران و عربستان که با میل دوطرف برای گفت‌وگو همراه بود، اینجا طرفین مصمم به تضعیف یکدیگرند. این بن‌بست نه‌فقط در سطح بازدارندگی بلکه در سطح رقابت برای سلطه است؛ رقابتی که سایر بازیگران منطقه‌ای را نیز در معرض خطر قرار داده و احتمال آسیب‌های جانبی به کشورهایی چون چین را بالا می‌برد.

پکن علاقه‌ای به درگیر شدن در یک بحران عمیق در خاورمیانه ندارد، چراکه می‌داند راه خروج ساده‌ای وجود ندارد. برخلاف آمریکا که شبکه‌ای از پایگاه‌های نظامی و متحدان منطقه‌ای دارد، چین فاقد ابزار و اراده برای مداخله مستقیم است. راهبرد سنتی پکن بر پایه نفوذ از طریق زیرساخت، تجارت و دیپلماسی متوازن بوده است—و یک جنگ فراگیر، این مدل را به‌کلی از بین خواهد برد.

اگر چین ناچار شود از یکی از طرف‌ها حمایت کند یا به اقدامات قهرآمیز دست بزند، بی‌طرفی دشوار به‌دست‌آمده‌اش را از دست خواهد داد—و این تصمیم، نه فقط روابطش با ایران، بلکه مناسبات حساس با شرکای مهم عربی‌اش همچون عربستان سعودی و امارات متحده عربی را نیز به خطر خواهد انداخت.

حتی اگر پکن بخواهد ایران را مهار کند، ابزار چندانی برای اعمال فشار مؤثر ندارد. تهران برای روابطش با چین ارزش قائل است، اما بعید است توصیه‌های پکن را در این زمینه بپذیرد. میان دو کشور نه پیمان دفاعی وجود دارد، نه اتحاد نظامی، و نه حتی توافقی که دسترسی چین به نفت را در ازای تبعیت ایران تضمین کند. چین شاید تهدید کند همکاری‌های اقتصادی‌اش را کاهش می‌دهد یا سرمایه‌گذاری‌ها را معلق می‌سازد، اما چنین اقدامی احتمالاً ایران را به‌سمت انزوای بیشتر یا نزدیکی بیشتر به روسیه سوق خواهد داد.

در حال حاضر، قوی‌ترین ابزار چین، دیپلماسی پنهانی و آرام است—تلاش برای ترغیب به خویشتنداری در پشت درهای بسته، بی‌آنکه درگیر خطوط مقدم تنش شود. این یعنی چین به‌جای ریسک‌پذیری، وارد فاز مدیریت ریسک شده است. و این واقعیت، زمانی که موشک‌ها به پرواز درمی‌آیند، به‌وضوح نشان می‌دهد که پکن چقدر نفوذ واقعی و محدودی بر تهران دارد. در این میان، ایالات متحده همچنان بازیگر اصلی باقی خواهد ماند.

 

پکن قرار نیست ناجی تهران باشد

ممکن است شی جین‌پینگ خواستار خویشتنداری شود، به مذاکره دعوت کند، و از دیپلماسی پشت‌پرده حمایت کند—اما چین هرگز موقعیت استراتژیک خود در خلیج فارس یا منافع بلندمدتش را به خطر نمی‌اندازد، آن هم برای شریکی که نمی‌تواند آن را کنترل کند و در منازعاتی که بر آن تأثیرگذار نیست. برای پکن، ثبات یک راهبرد است؛ در حالی که برای ایران، چنین نیست.

درباره نویسنده:

جسی مارکس مدیرعامل شرکت مشاوره‌ای Rihla Research & Advisory LLC در واشنگتن است که بر روابط چین و خاورمیانه تمرکز دارد. او پیش‌تر مشاور سیاست خاورمیانه در دولت آمریکا بوده و محقق بورسیه شوارتزمن در دانشگاه Tsinghua چین بوده است.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.