این روزها مسأله تقدم و اولویت امت به ملت و بر عکس، یا تعارض این دو با یکدیگر موضوع بحث میان برخی از فعالان عمومی شده است. آیا این دو با یکدیگر در تعارض هستند؟ یا تقدم و تأخر دارند؟ یا به نحوی باید با یکدیگر جمع شوند؟
به گزارش جماران؛ عباس عبدی، تحلیلگر مسائل سیاسی و اجتماعی در یادداشتی در نوآوران نوشت:
این روزها مسأله تقدم و اولویت امت به ملت و بر عکس، یا تعارض این دو با یکدیگر موضوع بحث میان برخی از فعالان عمومی شده است. آیا این دو با یکدیگر در تعارض هستند؟ یا تقدم و تأخر دارند؟ یا به نحوی باید با یکدیگر جمع شوند؟
موضوع امت به مفهومی که امروز به کار میرود پدیده جدیدی است، و در قرنهای گذشته موضوعیت نداشت. برای مثال در چند قرن پیش کدام ذهنیتی میپذیرفت که ساختار سیاسی واحد میتواند بر مردم اندونزی و مالزی و بنگلادش و پاکستان، ایران و عربستان و مصر و مراکش و... حکومت کند؟ چه بسا اغلب این جوامع از وجود یکدیگر بیاطلاع بودند. از سوی دیگر ملت هم در معنای کنونی آن پدیده جدیدی است و پس از انقلاب فرانسه است که بنیان حکومتها به جای هر مبنای دیگری چون سلطنت موروثی، قبیله، دین و غیره، «ملت» شد و گسترش ملیگرایی از محصولات انقلاب فرانسه است.
ملت در این مفهوم مجموعه مردم و شهروندان دارای حقوق در سرزمین معینی هستند که فرهنگ، تاریخ و منافع مشترکی دارند. در ادامه نیز شکلگیری کشورها و حتی وحدت سرزمینی آنها را براساس این ویژگیها بنا نهادند.
جالب این است که تقریباً همزمان رویکردی اخلاقی دیگری شکل گرفت که مبتنی بر جهان وطنی بود و انترناسیونالیسم سوسیالیستی یکی از نمونههای این رویکرد بود. رویکرد جهان وطنی نزد لیبرالها نیز به شکل دیگری مطرح شد که معتقد بودند ناسیونالیسم افراطی موجب جنگ شده است. جنگ اول و دوم تا حدی بازتاب این افراطگرایی بود ولی این رویکرد نافی ناسیونالیسم نبود، بلکه طرفدار قاعدهمند شدن روابط بینالملل بود که سازمان ملل متحد و اعلامیه جهانی حقوق بشر و نهادهای مهم تابع UN مصداقهای این رویکرد هستند.
در آخرین تحول نیز باید به جنبشهایی که در ۵ دهه اخیر قدرتمند شدهاند اشاره کرد مثل جنبشهای محیطزیستی، حقوق بشر، مهاجرت، عدالتخواه ضد امپریالیسم که نگاه آنانبه جهان فراتر از ملیت است، و معتقدند که همه در یک کشتی نشستهایم.
در مراحلی از مبارزه ناسیونالیستی ضد استعماری، جریانی در جهان اسلام شکل گرفت که رویای زنده کردن خلافت عثمانی را داشت. امپراطوری عثمانی که دوران عظمت مسلمانان بود، پس از جنگ اول تجزیه شد، لذا برخی نیروهای مذهبی دنبال ایده خلافت یا امت اسلامی رفتند. اخوانالمسلمین در مصر و جهان عرب نمونه آن است؛ همچنین جمالالدین اسدآبادی از منادیان این رویکرد بود، که البته هدف اصلی او مقابله با استعمار بود. وی مخالف ناسیونالیسم و علیه استعمار و طرفدار اتحاد اسلامی بود، و امتگرایی نیز بیش از هر چیز ابزار مبارزه او بود.
پیش از انقلاب و در دهه اول آن نیز این رویکرد در آثار و عمل فعالان چپ و مذهبی وجود داشت ولی نزد مذهبیها مسأله مبارزه ضد امپریالیستی مقدم بر مفهوم امتگرایی به معنای مصطلح آن بود، لذا توجه آنان به مبارزان آمریکای لاتین و جنبشهای غیر مذهبی اگر بیشتر از توجه به گروههای اسلامی کشورهای دیگر نبود کمتر هم نبود.
در این میان مسأله فلسطین عامل مهمی در تقویت گرایش امتگرایی بود. آن اندازه که پس از آتشسوزی مسجدالاقصی در سال ۱۳۴۸ جریان ضد اسراییلی در جهان اسلام شدت یافت و نوعی همبستگی امتی شکل گرفت.
در کنار این جریان، فرآیند ملیگرایی با شدت بیشتری پیش میرفت. نمونه مهم آن تفکیک بنگلادش از پاکستان با کمک هندوستان بود. همچنین تثبیت کشورهای عربی تازه تاسیس و منفک شده از امپراطوری عثمانی بود. در مقطعی از زمان نوعی ناسیونالیسم عربی شکل گرفت و حتی به وحدت مصر و یمن و مصر و سوریه نیز منجر شد ولی در نهایت با دشمنی و جنگ، این وحدتهای پوشالی خاتمه یافت و تقابل دو حکومت بعث سوریه و عراق بیش از هر چیز نشان داد که ناسیونالیسم عربی سراب است. همچنان که انترناسیونالیسم کمونیستی سراب بود.
اختلافات چین و شوروی به مراتب بیشتر از اختلافات هر کدام از این دو با آمریکا بود که در روی کاغذ دشمن اصلی هر دو شمرده میشد. مقامات شوروی یک بار سعی کردند که با چین مائو آشتی کنند. او هم گفت که خوب است! ما به اندازه ده هزار سال اختلاف داریم، فعلاً هزار سال آن را با هم حل میکنیم. یعنی همچنان ۹ هزار سال اختلاف دیگر میماند.
بنابراین معنای گسترده جهانگرایی در هر قالب آن، چه امتگرایی، چه سوسیالیسم و چه قالب لیبرالی آن در عمل شکست خوردند، ولی معانی تلطیف شده و سازگار آن با ملتگرایی همچنان زنده است و اتفاقاً یکی از مهمترین ابزارها علیه ناسیونالیسم افراطی است.
در هر صورت از آنجا که دولتهای کنونی بر ساختارهای ملت ـ دولت مبتنی هستند، ملیت مقدم بر مفهوم جهان وطنی در هر شکل و شمایلی است. در قانون اساسی ایران و نیز عملکرد جمهوری اسلامی ایران نیز کمابیش همین رویه را میبینیم. مقایسه موضعگیریهای ایران در برابر سرکوب مسلمانان چچن روسیه و نیز سینکیانگ چین، شاهد این ادعا است که در سیاست اولویت بر وطن و ملیت و منافع ملی داده شده است. درست هم هست.
بعلاوه میزان کشتاری که درون و میان کشورهای اسلامی از مسلمانان به دست خودشان شده است، بسیار بیشتر از ارقام دشمن خارجی غیر مسلمان بوده. نمونه آن افغانستان، یمن، عراق، سوریه، پاکستان، بنگلادش و...
بنابراین بحث تناقض این دو مفهوم موضوعیت ندارد، در عمل همه ما ذیل واحدهای سیاسی ملت ـ دولت هستیم، و قانون اساسی و قوانین عادی ایران هم همین را میگوید. نشانه روشن آن نپذیرفتن و حتی اخراج پناهندگان مسلمان است. سیاست حکومت و دولت برآمده از ملت باید تابع منافع ملی باشد، و اتفاقاً دفاع از رویکردهای حقوق بشری، اسلامی، زبانی و... فراتر از ملیت نیز در چارچوب منافع ملی میگنجد و چیزی علیه آن نیست.