ابوالفضل هادی منش
از جمله اساسیترین و بنیادیترین اصول اسلام، «ولایت» است که به معنای پذیرفتن و گردن نهادن به رهبری و سرپرستی رهبر الهی است. ولایت و ولایتپذیری پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت او دارای دو بعد میباشد: اوّل، جنبه اعتقادی آن است که گذشت و
دوم، بعد عاطفی و درونی نسبت به پیشوایان دین است. از این رو، در کنار ولایت، محبت به خاندان عصمت و طهارت نیز قابل بحث میباشد؛ به گونهای که این جنبه با عنوان تولا و تبرّا در ردیف فروع دین قرار میگیرد. تولا به معنای دوست داشتن دوستان خدا، و تبرّا به مفهوم بیزاری از دشمنان او است.
دوم، بعد عاطفی و درونی نسبت به پیشوایان دین است. از این رو، در کنار ولایت، محبت به خاندان عصمت و طهارت نیز قابل بحث میباشد؛ به گونهای که این جنبه با عنوان تولا و تبرّا در ردیف فروع دین قرار میگیرد. تولا به معنای دوست داشتن دوستان خدا، و تبرّا به مفهوم بیزاری از دشمنان او است.
ولایت اهل بیت در قرآن
1. )إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالّذِینَ آمَنُوا الّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوٰةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ(؛[1] سرپرست شما خدا و رسولش و کسانی هستند که نماز برپا میدارند و در حالی که در رکوعند، زکات میدهند.
2. )أطِیعُوا اللهَ وَأطِیعُوا الرَّسُولَ وَأوْلِی الأمْرِ مِنْکُمْ(؛[2]از خدا و پیامبرش و کسانی که سرپرست [و رهبر] شمایند، پیروی کنید.
3. )وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أوْلِیَاءُ بَعْضٍ(؛[3]و مردان و زنان با ایمان، برخی از آنان ولیّ برخی دیگرند.
4. )قُلْ لا أسْألُکُمْ عَلَیْهِ أجْراً إِلا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى(؛[4] بگو: هیچ اجر و مزدی از شما نمیخواهم، غیر از دوستی با خاندانم.
5. )وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أئِمَّةً یَهْدُونَ بِأمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ(؛[5] و چون صبر پیشه ساختند و به آیات ما یقین کردند، برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت میکردند.
6. )ثُمَّ أوْرَثْنَا الْکِتَابَ الّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللهِ(؛[6] پس این کتاب را به بندگان خود که [آنان را] برگزیده بودیم، به میراث دادیم. پس برخی از آنان بر خود ستمکارند و برخی از ایشان میانهرو و برخی از آنان در کارهای نیک به فرمان خدا پیشگامند.
بر آستان جانان
1. امام باقر(ع) میفرماید: «ذروة الأمر وسنامه ومفتاحه وباب الأشیاء ورضی لرحمن الطاعة للإمام بعد معرفته... أما لو أنّ رجلاً قام لیله وصام نهاره وتصدّق بجمیع ماله وحجّ جمیع دهره ولم یعرف ولایة ولیّ الله فیوالیه ویکون جمیع أعماله بدلالته إلیه، ما کان له علی الله حقٌّ فی ثوابه ولا کان من أهل الإیمان»؛[7]حقیقت و مخّ امر و اعلای آن و کلید آن و باب اشیا و رضای خداوند، اطاعت امام است بعد از معرفت او. آگاه باش که اگر مردی شبها به عبادت ایستد و روزها روزه گیرد و تمام مالش را صدقه دهد و تمام روزگار را حج کند، و نشناسد ولایت ولیّ خدا را تا موالات او کند و تمام اعمالش به راهنمایی او باشد، در رسیدن به ثوابش، هیچ حقی بر خداوند ندارد، و از اهل ایمان نمیباشد.
2. امام صادق(ع) میفرماید: «من لم یأت الله عزّ وجلّ یوم القیامة بما أنتم علیه، لم یتقبّل منه حسنةٌ ولم یتجاوز له سیّئةٌ»؛[8] کسی که در روز قیامت بدون اعتقاد به شما [اهل بیت] در پیشگاه خدا حاضر شود، نه حسنهای از او پذیرفته میشود و نه سیئهای از او بخشیده میگردد.
3. امام صادق(ع) میفرماید: «والله، لو أنّ إبلیس، لعنه الله، سجد لله بعد المعصیة والتکبّر عمر الدنیا، ما نفعه ذلک ولا قبله الله ما لم یسجد لآدم کما أمره الله عزّ وجلّ أن یسجد له؛ وکذلک هذه الاُمّة العاصیة المفتونة بعد ترکهم الإمام الذی نصبه نبیّهم لهم، فلن یقبل الله لهم عملاً ولن یرفع لهم حسنة حتّی یأتوا الله من حیث أمرهم ویتولّوا الإمام الذی أمرهم الله بولایته ویدخلوا من الباب الذی فتحه الله ورسوله لهم»؛[9]به خدا سوگند! ابلیس ـ که نفرین خدا بر او باد ـ اگر پس از نافرمانی و تکبری که کرد (سجده نکردن بر آدم)، به مدت عمر دنیا خدا را سجده میآورد، تا زمانی که سجده بر آدم
نمیکرد؛ چنانکه خدایش بدان فرمان داده بود، آن عبادتش سودی نمیبخشید و خدا از وی نمیپذیرفت. همچنین است حال این امت عصیانآور که ترک امامی گفتند که پیامبرشان نصب کرده بود. پس خداوند عمل ایشان را نمیپذیرد و نیکی ایشان به حساب نیاورد، مگر آنکه از همان راه که فرمانشان داده، به سوی خدا باز آیند و ولایت امامی را سر نهند که خداوند به ولایت او سفارش نموده و از همان دری که خدا و رسولش بر او گشودهاند، وارد شوند.
نمیکرد؛ چنانکه خدایش بدان فرمان داده بود، آن عبادتش سودی نمیبخشید و خدا از وی نمیپذیرفت. همچنین است حال این امت عصیانآور که ترک امامی گفتند که پیامبرشان نصب کرده بود. پس خداوند عمل ایشان را نمیپذیرد و نیکی ایشان به حساب نیاورد، مگر آنکه از همان راه که فرمانشان داده، به سوی خدا باز آیند و ولایت امامی را سر نهند که خداوند به ولایت او سفارش نموده و از همان دری که خدا و رسولش بر او گشودهاند، وارد شوند.
4. امام صادق(ع) میفرماید: «شیعتنا [هم] الشاحبون الذابلون الناحلون الذین إذا جنّهم اللّیل استقبلوه بحزنٍ»؛[10] شیعیان ما کسانی هستند که دارای حزن و اندوهند و لاغر اندامند از شدت حزن و عبادت؛ آنهایی هستند که چون آنها را فرو گیرد تاریکی شب، استقبال کنند آن را به حزن.
5. امام صادق(ع) میفرماید: «إیّاک والسفلة فإنّما شیعة علیّ(ع)، من عفّ بطنه وفرجه، واشتدّ جهاده، وعمل لخالقه، ورجا ثوابه وخاف عقابه. فإذا رأیت اولئک فاولئک شیعة جعفرٍ»؛[11] برحذر باش از این مردم پست! جز این نیست که شیعه علی کسی است که عفیف باشد بطن و فرج او؛ و شدید باشد جهاد او؛ و عمل کند برای آفریدگارش، و امید ثواب او را داشته باشد و خوف عقاب او را داشته باشد. وقتی این جماعت را دیدی، آنها شیعة جعفر بن محمد هستند.
6. امام باقر(ع) به خیثمه فرمود: «أبلغ شیعتنا [إنّا لا نغنی من الله شیئاً. وأبلغ شیعتنا أنّه لا ینال ما عند الله إلا بالعمل. وأبلغ شیعتنا] أنّ أعظم النّاس حسرةً یوم القیامة من وصف عدلاً ثمّ خالفه إلی غیره. وأبلغ شیعتنا أنّهم إذا قاموا بما اُمروا أنّهم هم الفائزون یوم القیامة»؛[12]به شیعیان ما ابلاغ کن که ما چیزی را از خداوند بینیاز نمیکنیم (یعنی به سبب اعتماد به ما، از عمل باز نمانند). به شیعیان ما برسان که نرسد آنچه پیش خدا
هست، مگر به عمل. به شیعیان ما ابلاغ کن که بزرگترین مردم در حسرت روز قیامت کسی است که عدلی را وصف کند و پس از آن، او را مخالفت کند و عدول کند به سوی غیر از آن. و ابلاغ کن به شیعیان ما که اگر قیام کردند به آنچه بدان مأمورند (یعنی اگر اطاعت خداوند را کردند)، فقط آنها اهل نجات هستند.
هست، مگر به عمل. به شیعیان ما ابلاغ کن که بزرگترین مردم در حسرت روز قیامت کسی است که عدلی را وصف کند و پس از آن، او را مخالفت کند و عدول کند به سوی غیر از آن. و ابلاغ کن به شیعیان ما که اگر قیام کردند به آنچه بدان مأمورند (یعنی اگر اطاعت خداوند را کردند)، فقط آنها اهل نجات هستند.
7. امام باقر(ع) میفرماید: «لا تذهب بکم المذاهب. فوالله، ما شیعتنا إلا من أطاع الله»؛[13] یعنی عذرتراشی نکنید در معاصی خدا و رأیهای باطل را متابعت نکنید که ما شیعه هستیم و انتساب به اهلبیت، اسباب نجات ماست. به خدا قسم که نیست شیعة ما، مگر کسی که اطاعت خدای تعالی کند.
8. جابر بن عبدالله انصاری از امام باقر(ع) روایت میکند که امام(ع) به من فرمود: «قال لی یا جابر، أیکتفی من ینتحل التشیّع أن یقول بحبّنا أهل البیت؟ فوالله، ما شیعتنا إلا من اتّقی الله وأطاعه. إلی أن قال: فاتّقوا الله واعملوا لما عند الله؛ لیس بین الله ولا بین أحدٍ قرابةٌ؛ أحبّ العباد إلی الله تعالی وأکرمهم علیه أتقاهم وأعملهم بطاعته. یا جابر، والله، ما یتقرّب إلی الله تعالی إلا بالطّاعة. ما معنا براءةٌ من النّار ولا علی الله لأحدٍ من حجّةٍ. من کان لله مطیعاً فهو لنا ولیٌّ؛ ومن کان لله عاصیاً، فهو لنا عدوٌ. وما تنال ولایتنا إلا بالعمل والورع»؛[14]ای جابر! آیا کفایت میکند کسی را که مدعی تشیّع است، اینکه فقط ادعای دوستی ما اهل بیت را داشته باشد؟ به خدا قسم که شیعه ما نیست، مگر کسی که از خدا بترسد و اطاعت او کند. تا آنجا که فرمود: بترسید از خدا و عمل کنید برای آنچه پیش خداوند است. میان خداوند و کسی خویشاوندی نیست
و دوستترین و گرامیترین بندگان پیش
خداوند پرهیزگارترین آنها و عملکنندهترین آنها به فرمان او است. ای جابر! به خدا قسم که تقرب به خدای متعال جز به اطاعت حاصل نشود. آزادی از آتش با ما نیست و برای کسی حجت بر خداوند نیست. کسی که مطیع خداوند است، او دوست ما است و کسی که عصیان خداوند کند او دشمن ما است و نیل به ولایت جز به وسیله عمل [صالح] و پرهیزگاری ممکن نیست.
خداوند پرهیزگارترین آنها و عملکنندهترین آنها به فرمان او است. ای جابر! به خدا قسم که تقرب به خدای متعال جز به اطاعت حاصل نشود. آزادی از آتش با ما نیست و برای کسی حجت بر خداوند نیست. کسی که مطیع خداوند است، او دوست ما است و کسی که عصیان خداوند کند او دشمن ما است و نیل به ولایت جز به وسیله عمل [صالح] و پرهیزگاری ممکن نیست.
9. پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «حبّ علیّ حسنةٌ لا یضرّ معها سیّئةٌ، وبغضه سیّئة لا ینفع معها حسنةٌ»؛[15] دوستی علی(ع) حسنهای است که با آن هیچ گناهی ضرر نمیرساند و بغض آن سرور، گناهی است که هیچ نیکویی با آن نفع نبخشد.
حضرت امام(س) در اشاره به این بیان فرموده است: مقصود از «ضرر»، خلود در نار یا دخول در نار است؛ یعنی، حبّ آن سرور، که سرمایة ایمان و اکمال و اتمام آن است، موجب شود که به شفاعت شافعین از نار مستخلص شود... چنانچه در حدیث است که فرمودند شماها برزخ خود را اصلاح کنید، ما در قیامت از شما شفاعت میکنیم.[16]
گلبرگی از آفتاب
1. رسول خدا(ص) میفرماید: «ولایتی وولایة أهل بیتی أمانٌ من النّار»؛[17] دوستی با من و خاندان من، امان از آتش [جهنم] است.
2. رسول خدا(ص) میفرماید: «حبّ آل محمدٍ یوماً خیرٌ من عبادة سنةٍ»؛[18]یک روز دوستی با خاندان پیامبر(ص)، برتر از عبادت یک سال است.
3. امام صادق(ع)میفرماید: «إنّ حبّنا أهل البیت لیحطّ الذنوب عن العباد کما تحطّ الریح الشدیدة الورق عن الشجر»؛[19]به درستی که دوستی ما اهل بیت، گناهان بندگان را میریزد؛ همان گونه که باد شدید برگ را از درخت جدا میکند.
4. امام صادق(ع): میفرماید: «من أحبّنا أهل البیت وحقّّق حبّنا فی قلبه جری ینابیع الحکمة علی لسانه وجدّد الإیمان فی قلبه وجدّد له عمل سبعین نبیّاً وسبعین صدّیقاً وسبعین شهیداً وعمل سبعین عابداً عبد الله سبعین سنةً»؛[20] هر کس ما اهل بیت را دوست داشته باشد و دوستی ما را در دلش محقق نماید، چشمههای حکمت بر زبانش جاری میشود و ایمان در قلبش تجدید میگردد و ثواب عمل هفتاد پیامبر و هفتاد راستگو و هفتاد شهید و هفتاد عابد که هفتاد سال عبادت کرده باشند، برای او نوشته میشود.
5. رسول خدا(ص) میفرماید: «ألزموا مودّتنا أهل البیت فإنّه من لقی الله یوم القیامة وهو یودّنا دخل الجنّة بشفاعتنا»؛[21] پیوسته با دوستی ما اهل بیت همراه باشید. پس به درستی که هر کس روز قیامت خدا را ملاقات کند، در حالی که ما را دوست داشته باشد، با شفاعت ما وارد بهشت میشود.
پرتو نور
1. فقط با ذکر مصیبت
یکی از خاطرههای جالبی که از حضرت امام(س) دارم این است که معظم له به قدری مسلّط بر خود بودند و خویشتندار بودند که شاید حدی نتوان برای آن تصور نمود. اغلب ما در تلویزیون دیدهایم که در مجلس ختم استاد شهید مطهری که از طرف امام(س) در مدرسه فیضیه برگزار شد و خود امام هم آن موقع در قم حضور داشتند، سخنرانی که در کنار ایشان ایستاده بود و آن همه در مورد شخصیت آیةالله مطهری شاگرد برازنده و پاره تن امام(س) و شهادت ایشان سخن گفت، امام(س) با کمال آرامش گوش میدادند؛ ولی همین که سخنران به ذکر مصیبت اهل بیت رسید، امام منقلب شدند و دستمال از جیب درآوردند و به صورت گرفتند و گریستند.[22]
2. قطرههای اشک
علاقه و عشق امام(س) به اهل بیت در حد وصف ناشدنی بود. ایشان عاشق اهل بیت بودند؛ عاشقی که تا صدای یا حسین(ع) بلند میشد، بیاختیار اشک میریختند. امام با اینکه در برابر مصیبتها صابر بودند و حتّی در برابر مصیبت حاج آقا مصطفی اشک نمیریختند؛ اما به محض اینکه یک روضهخوان میگفت: «السلام علیک یا أبا عبدالله» قطرههای اشک از دیدگان ایشان فرو میچکید.[23]
3. دارایی همه
یک روز یکی از طلاب در مدرسه رفاه به امام عرض میکند که شما چرا در بین صحبتهایتان از امام زمان کمتر اسم میبرید؟ امام به محض شنیدن این سخن درجا ایستادند و فرمودند: چه میگویی؟ مگر شما نمیدانید ما آنچه داریم، از امام زمان است و آنچه من دارم، از امام زمان است و آنچه از انقلاب داریم، از
امام زمان است.[24]
امام زمان است.[24]
4. چون ابر در بهاران
امام(س) راز و نیازها و مناجاتها و تهجدهایشان را کاملاً مخفی و دور از چشم دیگران انجام میدادند؛ ولی در برخی موارد که نمیتوانست آن را مخفی کند، آنچه دیده میشد، بسیار عجیب بود. انسانی که در مرگ فرزند عزیز خودش که طبق دستخط خود ایشان «میوه دل و روشنی دیده پدر» بود، گریه نکردند و فقط وقتی مطلع شدند، گفتند: )إِنَّا للهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ( و پزشکان از اینکه امام(س) گریه نکرده بودند، نگران حال معظم له بودند و معتقد بودند که ایشان باید گریه کنند تا مبادا روی قلبشان فشاری وارد شود. همین امام را کسی ندیده است که ذکر مصیبت امام حسین(ع) و یا حضرت زهرا و دیگر ائمه معصومین را بشنوند، ولی گریه نکنند.[25]
5. علاقه شدید به اهل بیت
علاقه حضرت امام به اهل بیت عصمت و طهارت امری بسیار آشکار بود و معظم له از مصادیق بارز کسانی بودند که مشمول این حدیث شریف بودند که: «یحزنون لحزننا ویفرحون لفرحنا». مخصوصاً ارادت شدیدی که به سرور شهیدان امام حسین(ع) داشتند، در کلمات ایشان کاملاً واضح بود. ایشان به سرور شهیدان راه حق و عدالت بسیار تکیه میکردند.[26]
6. روضهخوانی در پاریس
از جمله حوادثی که در فرانسه اتفاق افتاد، حالت خلوص و علاقه و محبتی بود که امام(س) به ائمه اطهار داشتند. ما روزها که میشد تمام گزارشهای شب گذشته را که به وسیله تلفن از ایران رسیده بود، مینوشتیم و احیاناً آنهایی را که لازم بود تا امام عین صدا را بشنوند، جمعآوری میکردیم و خدمت امام(س) میرسیدیم و این گزارشات را خدمتشان تقدیم میکردیم و اگر توضیح هم لازم بود، توضیح میدادیم. اوّل محرم شد و آن روز طبق معمول گزارشها را خدمت امام(س) بردیم دیدیم امام در اتاق قدم میزنند و با تسبیح ذکر میگویند و مشخص شد که امام(س) زیارت عاشورا را طبق معمول که در سالهای گذشته هر سال در ایام عاشورا هنگام صبح به حرم مشرف میشدند و زیارت عاشورا را در حرم حضرت امیر مؤمنان(ع) میخواندند، در پاریس هم همان برنامه را ادامه داده و زیارت عاشورا را میخواندند. امام(س) تذکر دادند که از این به بعد گزارشها را در این ساعت نیاورید که در این ساعت من مشغول هستم.
باز در همین رابطه، روز تاسوعا من در محوطه قدم میزدم که آقای اشراقی آمدند و گفتند: امام فرمودهاند که شما آماده باشید یک ساعت به ظهر میخواهم بیایم بیرون و باید امروز روضه بخوانی. من متحیر شدم؛ چون یک همچون آمادگیای نداشتم که در آن شرایط و محیط روضه بخوانم. عرض کردم که خدمت ایشان عرض کنید که من آمادگی ندارم تا روضهای که مناسب این شرایط و در جوّ پاریس و در میان دانشجویان باشد، خدمت امام بخوانم. روضهای که من میدانم، همان روضهای است که در مجالس معمولی در ایران خوانده میشود. یک همچنین روضهای را من میتوانم بخوانم. بعد امام(س) پیغام دادند که به فلانی بگویید همان روضه را میخواهم و همان روضه باید اینجا خوانده شود. اوّلاً، من از این جریان حس کردم که امام(س) در هر حال آن علاقهای که به ائمه اطهار دارند و به آن محیطی که برای آن محیط مبارزه میکنند، احترام میگذارند و همان محیط را میخواهند و همان آداب و رسومی را که از متن اسلام و بیش از هزار سال مسلمانها با آن بودهاند، میخواهند، هر چند در پاریس و در قلب سرزمین غرب باشد. در آن روز، جمعیت بسیار زیاد بود. خبرنگاران زیادی هم آمده بودند. ساعت 11
امام تشریف آوردند و امام بسیار محزون بودند و من خدمت امام نشستم. امام اشاره کردند به من که روضه بخوان و من شروع به روضه خواندن کردم. این منظره برای کسانی که از سراسر کشورهای غربی جهت دیدن حضرت امام آمده بودند، بسیار غیر مترقبه بود؛ در شرایطی که امام(س) در مقابل شاه و آمریکا مبارزه میکند؛ اما روز تاسوعا برای امام حسین(ع) گریه میکند. جمعیت، خیلی زیاد بود و خبرنگارها هم این مجلس را ضبط میکردند. از همان اوّل که شروع به روضه کردم، امام(س) گریه کردند. در وسط روضه بود که متوجه شدم تمام جمعیتی که در آنجا بودند، یکپارچه گریه میکنند و حتی یادم میآید که شاید در حدود یک ربع بعد از اینکه روضه تمام شده بود، هنوز عدهای گریه میکردند. یکی از برادرها که آنجا بود (برادرمان دکتر مکرمی)، آمد و صورت مرا بوسید و گفت: من بیست و پنج سال است که در فرانسه هستم و از فرهنگم جدا شده بودم، از دینم جدا شده بودم، از مسائل مکتبی و مذهبیام جدا شده بودم، از ائمه اطهار جدا شده بودم؛ ولی امروز با این برنامه و روضهای که تو خواندی مرا به همه چیز برگرداندی، به مذهبم، به مکتبم، به فرهنگم. و تا آن لحظه هم من دیدم که هنوز چشمهایش
اشکآلود است. این روضهخوانی، شب عاشورا هم برپا شد.[27]
7. گریه فقط در سوگ عاشوراییان
پس از شهادت حاج آقا مصطفی، مرحوم حاج آقای کوثری نقل میکنند که: وقتی [در نجف اشرف] به خدمتشان رسیدیم، در نظرم بود که ذکر مصیبت امام حسین را هم در آخر تسلیت عرض کنم. من روضه را با آیة شریفة )مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللهِ وَرَسُولِهِ...(شروع کردم و بعد تسلیت گفتم. همة حاضران شروع کردند به گریه کردن... به هر نحوی که میتوانستم سعی کردم امام را وادار به گریه کنم، ولی امام گریه نکردند. روضه را ادامه دادم و گفتم: ... اماما! شما حالا به سوز دل امام حسین(ع) خوب واقف شدید که بر بالین حضرت علیاکبر فرمودند: «علی الدنیا بعدک العفا». تا به اسم امام حسین(ع) رسیدم، امام گریه کردند و آنچنان شدید گریه میکردند که شانههایشان بالا و پایین میرفت.[28]
8. در ماتم اهل بیت
در ایام سوگواری برای حضرت فاطمه در دهه دوم سه روز مراسم روضهخوانی داشتند که آقای حاجی قوام ویشنوهای روضه میخواندند. در ایام محرم روز عاشورا روضه داشتند و در مصیبت ائمه اطهار مانند ابر بهار گریه میکردند. ایام عید جلوس داشتند و پذیرایی به وسیله چای تلخ انجام میگرفت و بسیار ساده بود و در این اواخر خصوصاً بعد از رحلت آیت الله بروجردی، طلاب به ایشان متوجه شدند و از ایشان تقلید میکردند. روضه و عید شکل خوبی به خود گرفته بود. در اوایل امر، جمعیت به گنجایش دو اتاق بود؛ ولی پس از مرگ آقای بروجردی جمعیت زیاد شد و حیاط را فرش میکردند و چندین نفر کارگر و از طلاب، متصدی ریختن چای بودند و خود امام از اوّل تا آخر مجلس مینشستند و برای علما و طلاب بلند میشدند و
خیلی احترام میکردند.[29]
خیلی احترام میکردند.[29]
9. احترام به عاشورا و عزاداران حسینی
روزی همه دیدیم که حضرت امام در یک مراسم ملاقات در حسینیه جماران به طور استثنایی به جای آن که در جایگاه روی صندلی بنشینند، وقتی وارد شدند، روی زمین نشستند. آن روز، روز عاشورا و به احترام عزاداران امام حسین(ع) این کار را کردند.[30]
10. تعطیلی درس
در ایام درسی خصوصاً وفات صدیقة فاطمه ، با شرح مختصری در پایان درس از معنویات دختر پیغمبر میفرمودند که درس را از فردا به این خاطر تعطیل میکنیم که باید بر آنچه بر اولیای خدا از مصیبات وارد شده، بگرییم و سپاس حق آنان را ادا کنیم.[31]
11. اشک متوالی
یک روز به مناسبت یکی از وفیات ائمه چند نفری به عنوان خواندن دعای توسل به اتاق امام رفتیم. همه رو به قبله نشستند و شروع به دعا کردند. بعد از شروع، امام وارد شدند و در صف نشستند و همراه با همه دعا خواندند. در اثناء دعای توسّل یکی از آقایان ذکر مصیبت مختصری کرد. با آنکه ذاکر روضهخوان ماهر نبود و با حضور امام دستپاچه شده بود و صدایش هم مرتعش و بریده بریده بود، همینکه شروع به روضه کرد با آنکه هنوز مطلب حسّاسی را بیان نکرده بود، امام چنان به گریه افتادند که شانههایشان به شدّت تکان میخورد. و بنده وقتی زیر چشم به سیمای امام نگاه کردم؛ دانههای متوالی اشک را که از زیر محاسن معظم له روی زانویشان فرو میافتاد، دیدم. و چند لحظهای طول نکشید که یکی از نزدیکان از زاویهای که امام نبیند به ذاکر اشاره کرد که روضه را قطع کن؛ زیرا که این حالت گریه شدید ممکن بود خدای ناکرده بر قلب مبارک امام اثر بگذارد. امام در مدتی که در نجف اشرف بودند، در تمام شبهای شهادت معصومین در منزلشان ذکر مصیبت داشتند و به مناسبت رحلت حضرت زهرا این برنامه سه شب ادامه داشت. و آن گریه کردن و اشک ریختن بدون استثناء در همه این
روضهخوانیها مشهود بود.[32]
12. احترام به ائمه اطهار
هر کجا روایتی از امام(ع) به میان میآمد، و یا نام راوی از آنان احترام میکرد. ایشان در مورد امامان میفرمود: «سلام الله علیهم اجمعین». و در مورد راوی با کلمه «رحمة الله علیه» و یا «رضوان الله علیه»، نام او را بیان میداشت. عشق به خاندان عصمت و طهارت بود که برای دفاع از حریم آنان کتاب کشف اسرار را نوشت و برای زیارت خانه خدا و کربلای امام حسین(ع) کتابهای خود را فروخت. بارها شد که در ضمن بیان روایات ائمه اطهار از حالات آنان هم نقل میفرمود که مسائل اسلامی به صورت فرمولی عرضه نشود؛ بلکه روح معنوی شاگرد هم تکامل یابد.[33]
13. نام روحپرور دوست
پسر بزرگم از خانم دکتر مهین ـ ت ـ استاد و صاحبنظر در هنر نقل میکرد که ایشان زمانی که حضرت امام به پاریس هجرت کرده بودند، ایشان به پاریس رفته و در بیت امام خدمت میکرد. وقتی مرتب اخبار وحشتناک 17 شهریور تهران را به امام میدادند که چه کردهاند و چقدر کشته شدهاند، امام عکسالعملی از تأثر و هیجان نشان نمیداد و هیچ تأثری در قیافهشان دیده نشد. حتی وقتی خود این خانم میگریستند، امام او را دلداری داده و میگفتند: «چرا گریه میکنی؟ صبر داشته باش!» ولی چندی بعد، روزی در یکی از مجالس امام، شخصی برخاست و شروع به ذکر مصیبت کرد، همینکه گفت: «السلام علیک یا أبا عبدالله»، فوراً رنگ صورت امام تغییر کرد و دیدیم که به پهنای صورتشان اشک میریزند.[34]
14. شرکت در دستههای سوگواری
روضهخوان که روضه میخواند، همینطور امام دستمال دستشان بود و گریه میکردند. گاهی هم در کربلا در دستهجات سینهزنی و عزاداری شرکت میکردند، یا در نجف میآمدند خدمت ایشان. امام هم به آنها اظهار لطف میکردند، اظهار محبّت میکردند، احترام میکردند. خلاصه به عزاداری کاملاً احترام میکردند.[35]
15. احترام به نام ائمه اطهار
یادم هست که میخواستیم جلوی درگاهی که امام کفشهایشان را درمیآوردند، روزنامه بیندازیم؛ چون اکثر اوقات بارندگی و زمینها خیس بود. همیشه هم از روزنامههای خارجی استفاده میکردیم. روزی عدهای از ایران آمده و روزنامه آورده بودند. روزنامه خارجی نبود، لذا من صفحة آگهیها را انداختم و کفشهای امام را روی آن گذاشتم. ایشان وقتی خواستند کفش بپوشند، همین قدر که پایشان را بلند کردند که بگذارند روی روزنامهها، سؤال کردند: «مثل اینکه این روزنامهها ایرانی است؟» عرض کردم: بله حاج آقا! ولی این صفحه آگهیهاست. با این حال پایشان را روی کفششان نگذاشتند و مجدداً برگشتند و فرمودند: «شاید اسم محمد یا علی در آنها باشد». میبینیم که امام حاضر نیستند که کلمة علی یا محمد در زیر پایشان قرار بگیرد ولو اینکه اسم حضرت رسول(ص) یا حضرت علی(ع) نباشد.[36]
در سایهسار عترت
1. ارزش دوستی با خاندان پیامبر(ص)
روزی مردی خدمت امیر مؤمنان(ع) رسید و پرسید: «کمترین چیزی که انسان در پرتو آن جزو مؤمنان خواهد شد، چیست؟ و کمترین چیزی که انسان به واسطه آن جزو کافران میشود، کدام است؟» حضرت پاسخ داد: «کمترین چیزی که انسان به سبب آن در زمره مؤمنان درآید، ولایت است و کوچکترین چیزی که انسان به سبب آن جزو گناهکاران قرار گیرد، نپذیرفتن ولایت ما است». مرد پرسید: «ای امیر مؤمنان! منظور شما از ما چه کسانی است؟» حضرت فرمود: «همانهایی که خداوند اطاعتشان را در ردیف اطاعت از خود و پیامبر قرار داده و فرموده: )أطِیعُوا اللهَ وَأطِیعُوا الرَّسُولَ وَأوْلِی الأمْرِ مِنْکُمْ(. مرد دوباره پرسید: «فدایت شوم! برایم روشنتر بیان کن!» حضرت پاسخ داد: «همانا که رسول خدا(ص)، در موارد مختلف و در خطبه روز آخرش آنها را یاد کرد و فرمود من در میان شما دو چیز با ارزش را به یادگار میگذارم. اگر دست به دامن آنها بزنید، هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد؛ کتاب خدا و خاندانم که از هم جدا نخواهند شد تا بر حوض کوثر بر من وارد شوند.[37]
2. مردی از اهل بهشت
«حکم بن عتیبه» میگوید: روزی در خدمت امام باقر(ع) بودیم؛ در حالی که منزل ایشان آکنده از شیعیان و دوستداران ایشان بود. در این میان، پیرمردی کمرخمیده، عصازنان وارد شد و ابتدا به امام باقر(ع) سلام نمود و صبر کرد تا امام جواب سلام او را بدهد. سپس رو کرد به حاضران و به آنان نیز سلام نمود. جمعیت نیز جواب سلام او را دادند. آن گاه رو به امام(ع) کرد و گفت: ای فرزند رسول خدا(ص)! فدایت شوم مرا
نزدیک خود جای دهید تا سخن شما را بهتر بشنوم. سپس نزد امام(ع) رفت و عرض کرد: «به خدا سوگند من شما اهل بیت را دوست دارم و دوستداران شما را نیز دوست دارم و به خدا سوگند شما را و دوستدارانتان را برای مطامع دنیایی دوست ندارم و به خدا سوگند! دشمن شما را دشمن میدارم و از او بیزاری میجویم و به خدا قسم که ین دشمنی و کینه به جهت خودم نیست و برای خودم از آنان بیزاری نمیجویم. به خدا سوگند که حلال شما را حلال میشمارم و حرامتان را حرام میانگارم و منتظر امر شما هستم. پس [با این وصف] آیا امیدی در من میبینید؟ خدا مرا فدای شما کند».
امام(ع) با تبسمی به او فرمود: «جلوتر بیا!» و آنقدر او را نزدیک خود فرا خواند که در کنار امام(ع) نشست. امام(ع) به او فرمود: «روزی شخصی همین پرسش را که تو پرسیدی، نزد پدرم علی بن الحسین(ع) مطرح کرد. پدرم به او پاسخ داد: اگر تو با همین عقیده از دنیا بروی، آن هنگام که مرگ تو فرا برسد، پیامبر خدا، علی، حسن، حسین و علی بن الحسین(ع) بر بالین تو حاضر میشوند و قلبت آرام میگیرد و چشم تو روشن میشود و روح و ریحان همراه با کرام الکاتبین به استقبال تو خواهند آمد.
این زمانی است که جان به سینهات برسد و بعد از مرگ نیز لطفی از خدا خواهی دید که چشمت به آن روشن میشود و روز قیامت نیز در کنار ما خواهی بود». پیرمرد که از سخنان امام(ع) به شدت به شعف آمده بود، عرض کرد: «آیا میشود یک بار دیگر سخن خود را تکرار کنید؟» امام با حوصله، سخن خود را تکرار نمود. پیرمرد از فرط خوشحالی گفت: «الله اکبر! آیا به راستی این منم که مشمول این الطاف میشوم؟» سپس صیحهای زد و بر زمین افتاد. حاضران سراسیمه به سوی او دویدند و وی را به هوش آوردند و از زمین بلند کردند. پیرمرد از شادی میگریست. امام(ع) خود جلو آمد و با دست خود اشک از چشمان پیرمرد پاک کرد. پیرمرد دست امام(ع) را گرفت و بر چشمان و صورت خود کشید. سپس جلوی پیراهنش را باز کرد و دست امام(ع) را بر سینه خود چسبانید. سپس از جایش برخاست و خداحافظی کرد و رفت. حاضران
همچنان میگریستند. امام(ع) از پشت سر نگاهی به پیرمرد کرد و فرمود: «هر کس میخواهد مردی از اهل بهشت را ببیند، به این مرد نگاه کند». گویندة داستان، حکم بن عتیبه میگوید: «من تا بدان روز مجلسی را چنین حسرتزده ندیده بودم».[38]
نزدیک خود جای دهید تا سخن شما را بهتر بشنوم. سپس نزد امام(ع) رفت و عرض کرد: «به خدا سوگند من شما اهل بیت را دوست دارم و دوستداران شما را نیز دوست دارم و به خدا سوگند شما را و دوستدارانتان را برای مطامع دنیایی دوست ندارم و به خدا سوگند! دشمن شما را دشمن میدارم و از او بیزاری میجویم و به خدا قسم که ین دشمنی و کینه به جهت خودم نیست و برای خودم از آنان بیزاری نمیجویم. به خدا سوگند که حلال شما را حلال میشمارم و حرامتان را حرام میانگارم و منتظر امر شما هستم. پس [با این وصف] آیا امیدی در من میبینید؟ خدا مرا فدای شما کند».
امام(ع) با تبسمی به او فرمود: «جلوتر بیا!» و آنقدر او را نزدیک خود فرا خواند که در کنار امام(ع) نشست. امام(ع) به او فرمود: «روزی شخصی همین پرسش را که تو پرسیدی، نزد پدرم علی بن الحسین(ع) مطرح کرد. پدرم به او پاسخ داد: اگر تو با همین عقیده از دنیا بروی، آن هنگام که مرگ تو فرا برسد، پیامبر خدا، علی، حسن، حسین و علی بن الحسین(ع) بر بالین تو حاضر میشوند و قلبت آرام میگیرد و چشم تو روشن میشود و روح و ریحان همراه با کرام الکاتبین به استقبال تو خواهند آمد.
این زمانی است که جان به سینهات برسد و بعد از مرگ نیز لطفی از خدا خواهی دید که چشمت به آن روشن میشود و روز قیامت نیز در کنار ما خواهی بود». پیرمرد که از سخنان امام(ع) به شدت به شعف آمده بود، عرض کرد: «آیا میشود یک بار دیگر سخن خود را تکرار کنید؟» امام با حوصله، سخن خود را تکرار نمود. پیرمرد از فرط خوشحالی گفت: «الله اکبر! آیا به راستی این منم که مشمول این الطاف میشوم؟» سپس صیحهای زد و بر زمین افتاد. حاضران سراسیمه به سوی او دویدند و وی را به هوش آوردند و از زمین بلند کردند. پیرمرد از شادی میگریست. امام(ع) خود جلو آمد و با دست خود اشک از چشمان پیرمرد پاک کرد. پیرمرد دست امام(ع) را گرفت و بر چشمان و صورت خود کشید. سپس جلوی پیراهنش را باز کرد و دست امام(ع) را بر سینه خود چسبانید. سپس از جایش برخاست و خداحافظی کرد و رفت. حاضران
همچنان میگریستند. امام(ع) از پشت سر نگاهی به پیرمرد کرد و فرمود: «هر کس میخواهد مردی از اهل بهشت را ببیند، به این مرد نگاه کند». گویندة داستان، حکم بن عتیبه میگوید: «من تا بدان روز مجلسی را چنین حسرتزده ندیده بودم».[38]
3. راز پنج سجده شکر
امام صادق(ع) میفرماید: رسول اکرم(ص) در سفر کوتاهی بر شتر مادة خود سوار بود و چند نفر از اصحاب، ایشان را همراهی میکردند. در حین سفر ناگاه پیامبر(ص) توقف کرد و از شترش پیاده شد و پنج بار سجده نمود و دوباره سوار شد. همراهان پرسیدند: «اکنون کاری انجام دادید که پیشتر شبیه آن را از شما ندیده بودیم. سرّ این سجده چه بود؟» پیامبر(ص) فرمود: «لحظهای قبل جبرئیل از جانب پروردگار بر من نازل شد و مژده هایی به من داد که من برای هر یک از آن مژدهها یک سجده به جای آوردم. ابتدا به من مژده داد که جایگاه علی(ع) در بهشت است. پیاده شدم و سجده شکر گذاشتم. هنگامی که سرم را از سجده برداشتم، همین خبر را در مورد فاطمه به من داد و گفت که فاطمه نیز در بهشت است. من دوباره به سجده رفتم. هنگامی که سر از سجده برداشتم، جبرئیل به من گفت: حسن(ع) و حسین(ع) نیز در بهشت هستند. من هم سجدهای دیگر گذاشتم. وقتی سر برداشتم، جبرئیل گفت: «همة آن کسانی که اینها [علی، فاطمه، حسن و حسین ] را دوست میدارند نیز در بهشت هستند و باز من سجده دیگری گذاشتم. و وقتی سر از سجدة چهارم برداشتم، جبرئیل گفت: «همة کسانی که دوستان آنها را دوست دارند
نیز در بهشت هستند و من سجده دیگری به جای آوردم و خدای را شکر نمودم».[39]
4. نشانه شیعیان راستین
روزی امام سجاد(ع) در منزل خود نشسته بودند که درب خانه به صدا درآمد. امام(ع) به کنیز خود فرمود: «ببین چه کسی است که در را میکوبد؟» در این لحظه از پشت در صدای گروهی برخاست که میگفتند: «گروهی از شیعیان شما هستیم». امام(ع) با عجله برخاست و به سوی در دوید، به گونهای که نزدیک بود به زمین بیفتد. با شادمانی درِ خانه را گشود؛ ولی وقتی به چهرههای آنان خوب نگریست، به داخل خانه برگشت و فرمود: «دروغ میگویند که ما شیعه شماییم [اگر شیعه ما هستند] پس نورانیت چهرههایشان کجاست؟ اثر سجدههایشان کجاست؟ اثر عبادتشان کجاست؟ به درستی که شیعیان ما از عبادتشان و آثاری که عبادت بر پیشانی و زانوهایشان گذاشته، شناخته میشوند. شیعیان ما شکمهایشان روزهدار است و عبادت آنها را به وجد میآورد. آنان شبزندهداران هستند و در آن گاهی که مردم ساکتند، اینان به ذکر خدا مشغولند و آن
گاه که مردم در خوابند، اینان در نمازند و آن گاه که مردم شعفزده هستند، اینان غمگینند».[40]
گاه که مردم در خوابند، اینان در نمازند و آن گاه که مردم شعفزده هستند، اینان غمگینند».[40]
5. فرق شیعه و محبّ اهل بیت
امام عسکری(ع) نقل میکند که روزی گروهی به درب منزل امام رضا(ع) آمدند و خود را گروهی از شیعیان امیر مؤمنان(ع) نامیدند و اجازه ورود خواستند. امام(ع) به آنان اجازه ورود نداد. آنان بازگشتند و روز دیگر آمدند، اما امام(ع) باز هم آنان را به حضور نپذیرفت و این کار روزهای زیادی تکرار شد. پس از گذشت چند روز اجازه یافتند که وارد شوند. امام با ناراحتی به آنان فرمود: «وای بر شما! چرا خود را شیعه علی(ع) مینامید. شیعه امیر مؤمنان، حسن و حسین سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و محمد بن ابی بکر بودند که هیچ کدام از اینان لحظهای با پیشوا و امام خود مخالفت نورزیدند و از دستورهای او سرپیچی نکردند». آنان همچنان سر پا ایستاده بودند و امام(ع) با ناراحتی با آنان سخن میگفت. در پاسخ امام(ع) عرض کردند: «ای پسر رسول خدا! گناه ما چیست و چرا باید این گونه تحقیر میشدیم؟ برای ما توضیح دهید». امام فرمود: )وَمَا أصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ(؛[41] و هر [گونه] مصیبتی به شما برسد، به سبب دستاورد خود شما است و [خدا] از بسیاری در میگذرد. به خدا سوگند که من در این کار به خدا و رسول و امیر مؤمنان(ع) و پدران صالحم اقتدا کردهام. آنان شما را عتاب کردند و من نیز پیروی کردم». آنان پرسیدند: «برای چه ای فرزند رسول خدا؟» امام(ع) فرمود: «به جهت اینکه شما ادعا کردید و خود را از شیعیان نامیدید؛ در حالی که شما در بیشتر اعمال و کردارتان مخالفت با آنان میورزید. در واجبات خود کوتاهی میورزید. در مورد حقوق برادران دینی خود سهلانگارید و از آنان دوری میکنید. آنگاه که تقیه واجب است، تقیه نمیکنید و آن گاه که تقیه واجب نیست، تقیه مینمایید. کاش میگفتید: ما از دوستداران شما هستیم که با شما دوست و با دشمنانتان دشمن هستیم. در این صورت سخنتان بیراه نبود که این نیز خود مرتبهای شریف است». آنان شرمنده پاسخ دادند: «ای پسر رسول خدا! پس همانا ما از گفته خود استغفار میکنیم و توبه مینماییم و میگوییم همان طور که مولایمان به ما یاد داده، ما دوستدار شما هستیم و دوستدارانتان را
نیز دوست داریم و با دشمنانتان دشمنیم». امام(ع) به روی آنان لبخندی زد و فرمود: «پس آفرین بر شما برادرانم و دوستدارانم! بالاتر بیایید و نزد من آیید». سپس آنان را به بالای مجلس فرا خواند و به خود چسبانید و به خدمتکار خود گفت: «اینان را چند مرتبه از درب خانه جواب کردی؟» پاسخ داد: «شصت مرتبه». امام(ع) فرمود: «از جانب من شصت روز پیاپی به درب منازل اینان برو و سلام مرا به ایشان برسان که به تحقیق گناه ایشان پاک شده و استغفار کردهاند و به دلیل محبت و دوستیشان به ما مستحق کرامتند. به کار آنان و خانوادهشان رسیدگی کن، از سوی من به ایشان هدیه بده و مشکلاتشان را رفع کن».[42]
دلبرگهای عاشقی
ما نیز از دوستداران اهل بیت معصومین هستیم و ولایت آنان را پذیرفته و بر اطاعت از آنان گردن مینهیم. با آنان دوست و با دشمنانشان دشمن هستیم. در بلندترین فراز از زیارت عاشورا که چکاد شعر و شعور عاشوراییان است، میخوانیم: «إنی سلم لمن سالمکم وحرب لمن حاربکم وولیّ لمن والاکم وعدوّ لمن عاداکم». همچنین در زیارت اربعین که از جمله نشانههای شیعه است[43] میخوانیم: «اللّهمّ إنّی اُشهدک إنّی ولیّ لمن والاه وعدوّ لمن عاداه»؛[44] پروردگارا من تو را گواه میگیرم که من دوستدار کسی هستم که با او (امام حسین(ع)) ولایت داشته باشد و دشمنم با آن کسی که با او (امام حسین(ع)) دشمنی داشته باشد. امام حسین(ع) در زمانهای که دوستی با دشمنان اهل بیت از جمله خاندان اموی سکه رایج شده بود، آشکارا فریاد برآورد: «ونحن أهل البیت أولی
بولایته هذا الأمر علیکم من هذا المدّعین ما لیس لهم»؛[45] ما خاندان پیامبر(ص) بر تصدی این امر (خلافت و حکومت) از این مدعیان به ناحق سزاوارتریم.
روز عاشورا با اینکه امام(ع) در شب آن روز تکلیف خود را از عهدة همگان برداشته و فرموده بود تا هر کس میخواهد تاریکی هوا را مرکب خود قرار دهد و از صحنه پیکار دور شود، «بریر بن خضیر» که از دوستداران و شیعیان راستین امام(ع) بود از ایشان خواست، تا با کوفیان سخن گوید. او ضمن تجدید میثاق با امام خویش، در پایان سخنانش با لحنی کوبنده گفت: «اللهمّ إنّی أبرء إلیک من فعال هؤلاء القوم»؛ پروردگارا! من از کار این گروه به پیشگاه تو تبری میجویم در این هنگام، باران تیر به سویش روانه شد.[46]
[1]. مائده (5): 55.
[2]. نساء (4): 59.
[3]. توبه (9): 71.
[4]. شوری (42): 23.
[5]. سجده (32): 24.
[6]. فاطر (35) : 32.
[7]. شرح چهل حدیث، ص 577.
[8]. همان.
[9]. همان.
[10]. همان، ص 569.
[11]. همان.
[12]. همان.
[13]. همان، ص 570.
[14]. همان.
[15]. همان، ص 573.
[16]. همان، ص 574.
[17]. بحار الانوار، ج 27، ص 88.
[18]. همان، ص 103.
[19]. همان، ج 9، ص 77؛ قرب الإسناد، ص 19.
[20]. بحار الانوار، ج 28، ص 90.
[21]. الامالی، مفید، ج 1، ص 13.
[22]. ر.ک: پا به پای آفتاب، ج 4، ص 120؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین علی دوانی.
[23]. ر.ک: ویژگیهایی از زندگی امام خمینی(س)، ص 26؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین محمدعلی انصاری.
[24]. همان، ص 27؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین محمدعلی انصاری.
[25]. ر.ک: مجله پاسدار اسلام، ش 40، فروردین 1363؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان.
[26]. صحیفه دل، ج 1، ص 43؛ به نقل از: علامه محمدتقی جعفری.
[27]. ر.ک: سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی(س)، ج 1، ص 47 - 49؛ به نقل از: حجة الاسلام
والمسلمین سید علیاکبر محتشمی.
والمسلمین سید علیاکبر محتشمی.
[28]. ر.ک: پا به پای آفتاب، ج 5، ص 170 - 171؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین سید محمد کوثری.
[29]. صحیفه دل، ج 1، ص 54؛ به نقل از: آیت الله خلخالی.
[30]. مجله پاسدار اسلام، ش 40، فروردین 1363؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان.
[31] صحیفه دل، ج 1، ص 88؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین سید جواد علم الهدی.
[32]. سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی(س)، ج 5، ص 71 ـ 72؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین
محمدحسن رحیمیان.
محمدحسن رحیمیان.
[33]. همان، ص 84 ـ 85؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین مصطفی زمانی.
[34]. همان، ج 6، ص 73؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین علی دوانی.
[35]. همان، ص 146 - 147؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین عبدالعلی قرهی.
[36]. همان، ج 4، ص 34؛ به نقل از: یکی از خواهران اقامتگاه امام در پاریس.
[37]. ینابیع الموده، ص 117.
[38]. الکافی، ج 8 ، ص 77، ح 30؛ بحار الانوار، ج 46، ص 362، ح 3.
[39]. الکافی، ج 2، ص 98، ح 24.
[40]. سفینة البحار، ج 4، ص 550.
[41]. شوری (42): 30.
[42]. الاحتجاج، ج 2، ص 459ـ461؛ بحار الانوار، ج 22، ص 330؛ سفینة البحار، ج 4، ص 550.
[43]. المصباح، ص 489؛ الاقبال، ص 589.
[44]. مفاتیح الجنان، ص 468.
[45]. تاریخ الطبری، ج 4، ص 303.
[46]. بحار الانوار، ج 45، ص 5.
کپی شد