صحیفه امام خمینی (س)
- عنوان ثبات نظام اسلامی و متزلزل نشدن آن بواسطۀ ترورها
- محل تهران، جماران
- مناسبت
- تاریخ
- موضوع ثبات نظام اسلامی و متزلزل نشدن آن بواسطۀ ترورها
-
حضار
حضار: مهدوی کنی، محمد رضا (نخست وزیر) و اعضای هیأت دولت
بسم اللّه الرحمن الرحیم
البته این برنامهای که جنابعالی[1]ذکر کردید، همین برنامهای است که ما میخواهیم و من امیدوارم که موفق بشوید که برنامه در خارج تحقق پیدا بکند و مثل دولتهای زمان طاغوت نباشد که یکی میآمد برنامه میداد، دومی میآمد برنامهای برخلاف میداد و همینطور، و در عمل هم جز ظلم و تعدی چیزی نبود.
یک دلیل بر اینکه رشد کرده است همۀ ارگانهای ما، همین است که برنامۀ شما عین برنامۀ دولت سابق است؛ همچو نیست که شما حالا بخواهید یک برنامۀ دیگری درست کنید و چه. همه هم متحد هستید در اینکه هم امنیت داخلی و هم جنگ خارجی باید تأمین بشود و همینطور راجع به اقتصاد و رسیدگی به امور ضعفا که بالاترین[عبادت]است. من امیدوارم که خداوند موفق کند شما را که این برنامهها را تحقق بدهید ان شاءاللّه، هم نزدیک مدت و هم بلندمدت، هم کوتاهمدت هم بلندمدت را. انشاءاللّه، موفق باشید.
من میخواستم چند تا نکته را عرض بکنم: یکی اینکه لابد همۀ آقایان میدانند که در تبلیغات خارج، همۀ گروهها تقریباً، همۀ رادیوهای فاسد تبلیغ میکنند که ایران به یک مویی بند است، کأنّه دیگر اصلاً رفته، دیگر این آخر عمرش هست؛ تمام میشود. ما میخواهیم ببینیم که عدم ثبات یک کشور از کجا باید سرچشمه بگیرد و آیا در ایران
یک همچو مطلبی شده است یا نشده است. خوب، یکی این است که عدم ثبات برای این است که چند نفر آدم را در عین حال که بسیار عزیز بودند، کشتهاند. پس بنابراین، حالایی که رئیس جمهور یک کشوری را میکشند، پس معلوم میشود که این مملکت ثبات ندارد. من چند نفر از رئیس جمهورها را میدانستم که، رئیس جمهورهای امریکا را که کشتهاند، لکن گفتم سؤال کنم، گفتند که هشت نفر ترور شدهاند که چهار نفرشان کشته شدند، چهار نفرشان هم که یکیاش این آخری بود، موفق نشدند که بکُشند آنها را. خوب، هشت تا رئیس جمهور امریکا، که بزرگترینِ کشورهای سرمایهداری است، کشته شده است. پس اگر رئیس جمهور وقتی کشته میشود ثبات از بین میرود، باید امریکا هم ثباتش را از دست داده باشد. خوب، همین اولی که ریگان سر کار آمد، ترور شد؛ همان تقریباً روزهای اول ترور شد. خوب چه شد که امریکا به هم نخورد؟ و نباید هم به هم بخورد، بنا هم ندارد. دلیل بر اینکه این ترورها هر چه باشد، کشور ما را هیچ در آن تغییر نداده، این، این است که یک نخست وزیری ترور میشود، همان روزش نخست وزیر دیگر تعیین میشود؛ یک رئیس جمهور ترور میشود، در موعد قانونیاش یا زودتر شاید، یک رئیس جمهور تعیین میشود.
به مجرد اینکه یک ملتی که پانزده خرداد را با پانزده هزار نفر شهید ـ بهطوری که گفته شده است ـ پشت سر گذاشته است و 17 شهریور را با آنهمه کشتاری که در میدان شهدا شد، پشت سر گذاشته است و ابداً کنار ننشسته، البته بین پانزده خرداد تا زمانی که باز[انقلاب]شد، این طولانی شد؛ یک مقداری طولانی شد، لکن از آن وقتی که نهضت دوباره شروع[به رشد]کرد، خوب 17 شهریور یک قضیهای بود برای ما ـ و فرداست ظاهراً 17 شهریور ـ آن یک قضیهای بود برای ایران و کسانی که مطلع از اسلام نیستند و روحیۀ مردم مسلم را نمیدانند؛ خیال میکردند شاید آن وقت دیگر خوب، تمام شد، سرکوب شدند و رفتند سراغ کارشان؛ چندین هزار نفر را در میدان شهدا به مسلسل بستند
و مسئله دیگر تمام شد، و ما دیدیم که دنبال او زیادتر شد همۀ چیزها؛ یعنی، قدرت ملت، که همان قدرت اسلام است و قدرت الهی است، هیچ ابداً تزلزل در آنها پیدا نشد و دنبال کردند مطلب را. در هر مطلبی که پیش میآید، ما میبینیم که این ملت ما مستعدتر میشوند و بهتر پیش میروند.
بنابراین، اگر تزلزل از ناحیۀ این است که افراد زیاد کشته شدهاند، در 17 شهریور و پانزده خرداد هم چندین هزار کشته شده است و اگر این است که شخصیتها از بین رفتهاند، البته ما متأسفیم و میدانیم که شخصیتهای بزرگی از دست رفتهاند و یادشان گرامی! لکن[از بین رفتن]شخصیتها اسباب این نمیشود، که یک مملکتی که سی و چند میلیون جمعیت دارد و همه مصمم و همه حاضر، یک افرادی که وقتی که همین شخصیتها به شهادت میرسند، خانوادههایشان و برادرهایشان و بچههای کوچکشان میآیند و صحبت میکنند و دلداری به مردم میدهند؛ بچۀ کوچک میآید، میگوید که مردم باید به انسجام خودشان ادامه بدهند. یک همچو کشوری که اینطوری شده ـ و این از برکت اسلام است که مردم اینطوری در صحنه حاضرند ـ وقتی اینطور شد، دیگر معنا ندارد که کسی بگوید که به یک مویی بسته است و تزلزل حاصل شده است. خوب، یک نفر البته بسیار عزیز از دست ما رفته است، یک نفر دیگری به جای او میآید یا آمده است. اینها یک مطلبی است که آنها هی به آن میخواهند باد کنند و باد به آن بزنند و بزرگش کنند و اینها. هر قصهای که در ایران وارد میشود، مشابهش در جاهای دیگر هم واقع شده است. حالا که در ایران واقع شد، پس ایران چه خواهد شد، پس چه خواهد شد! نه اینکه اینها نمیفهمند، اینها میفهمند که مسئلهای نشده است، لکن میخواهند خوب، صحبت کنند. باید یک صحبتی کرد و این مسئله اسباب هیچ چیز نشده. میگویند فلانی دلداری به مردم میدهد. مردم به ما دلداری دارند میدهند، نه من دلداری به مردم میدهم؛ این مردمند که دلداری به همۀ ما میدهند، این جمعیتها و این زن و این مرد و این بچه و این بزرگ که همیشه حاضرند، دلداری به ما میدهند، نه اینکه ما دلداری به آنها میدهیم.
این مسائل اصلاً مسائلی نیست که متزلزل کند یک ملت را و یک دولت را. دولت ما الآن همان دولت است و ملت ما همان ملت است و مجلس ما همان مجلس است. و اگر ـ خدای نخواسته ـ باز هم خیانت کنند و این دولت را، ماها را از بین ببرند، باز هم همین مردمند و باز هم همین ملتند و باز هم همین بساط. هیچ ما تزلزل روحی، هیچ نداریم ما؛ هیچ کداممان، بچههای کوچکمان ندارند، زنها تزلزل ندارند، جمعیتهای میلیونی مردم هیچ تزلزلی ندارند. البته آنها هر چه دلشان میخواهد میگویند؛ ورشکسته هستند، رفتهاند از بین. خوب ما متوقع نیستیم کسانی که ورشکستهاند و فرار کردهاند و رفتهاند، برای ما تعریف کنند. البته بگویند و بیشتر از اینها هم باید بگویند که نخیر، اسلام چطور شد، اسلام.
من فکر میکردم که اسلامشناسی[چیست.]قبلاً یک مقالهای کسی مینوشت، میشد اسلامشناس؛ چند تا مقاله در روزنامه، در یک جا مینوشت، میشد اسلامشناس؛ گاهی یک کسی یک تاریخی مینوشت، میشد اسلامشناس، بعد کتابسوزی هم میکرد؛ مثل کسروی،[2]بلکه دعوی نبوت هم میکرد. اسلامشناسی تقریباً رو به تورم است. خوب، صدام هم اسلامشناس شده است! آقای سادات هم جزء اسلامشناسهاست که تشخیص میدهد که فلان امر موافق اسلام است، موافق اسلام نیست! اخیراً آقای کارتر[3]هم جزء اسلامشناسهاست! در یک جلسهای که مسافرت کرده است، گفته است این کارهایی که در ایران، فلان میکند این موافق اسلام نیست! خوب معلوم شد که ما اسلامشناس داریم که به ابعاد اسلامشناسی اضافه میشود! فردا بگین[4]هم اسلامشناس میشود و یا شده است این! هی میگویند: موافق اسلام نیست،
اسلام چطور. خوب، شما که اسلام را نمیدانید با «صاد» مینویسند یا با «سین» مینویسند، شما به اسلام چه کار دارید؟ یک کتاب مینویسد، بعد میگوید من اسلامشناسم، اسلام را من میشناسم. یکی یک مقاله مینویسد، میگوید من اسلامشناسم. و اشخاصی که مثلاً، هشتاد سال زندگی کردند، هفتاد سال زندگی کردند، همهاش هم در اسلام بودند، نه، اینها نمیدانند، لکن آقای کارتر میداند و رفقای ایشان.
در هر صورت، این مسائل برای انقلابات هست که آنهایی که خارج و داخل ضرر دیدهاند، باید البته بد بگویند. ما نباید متوقع باشیم که اینهایی که شکست خوردند و رفتند، برای ما خوب بنویسند. یا ما نباید متوقع باشیم که روزنامههای امریکا و کسان دیگر برای ما چیزهای خوب بنویسند. خوب، آنها رفتهاند از بین، منافعشان از دستشان رفته است. خوب، کسی که تمام منافعش را شما از او گرفتید ـ ملت ما همۀ منافع امریکا را گرفته؛ الآن یک شاهی ندارد، یک سیر نمیتواند نفت از اینجا صادر کند و همینطور سایر کشورهایی که منافعشان از دستشان رفته ـ نباید ما متوقع باشیم که اینها برای ما مقاله ـ عرض بکنم که ـ خوب بنویسند. البته آنها باید به ما فحش بدهند. اگر یک روزی اینها برای ما خوب نوشتند، آن وقت است که ما مصیبت داریم.
من یک وقتی این کلمه را گفتم که اینها نمیفهمند، اگر میفهمیدند، میآمدند تعریف از فلان آدمی که ـ مثلاً ـ پیش مردم یک ارزشی دارد، هی شروع میکردند تعریف کردن. همین اسباب این میشد که ارزشش از بین میرفت. اگر بگین به ما فحش بدهد، ما ارزشمان شاید پیش مردم ـ اگر باشد ـ زیادتر بشود. به دولت ما بد بگوید بگین یا صدام یا دیگران که در این طریق هستند، آنها اگر به ما بد بگویند، من میگویم خوب حق دارند؛ برای اینکه صدام میخواست که سه ـ چهار روزه یک کشوری را بگیرد، حالا یک سال است که باز میبینیم که او شکستش زیاد است و ما بحمداللّه، جلوتر داریم میرویم و انشاءاللّه، زودتر هم جلو خواهیم رفت. وقتی صدام میبیند تمام آبرویش
بسته به این است که یک کاری بکند، یک صلحی، یک صلحی که برای او لااقل، یک قدری سرپوش باشد بکند و ایران حاضر نمیشود مذاکره کند، مگر اینکه او کنار برود و از بین برود، خوب، البته او باید دشمن بشود و بگوید که ما پنجهزار نفر را کشتهایم. همین چند روز که شکست فاحش در دو ـ سه جا خوردند، او گفته است که ما پنجهزار نفر از ایرانیها را کشتیم و چه کردیم و چه کردیم. خوب اگر این را نگوید، چه بکند؟! باید یک همچو چیزهایی بگوید. یا آنهایی که از اینجا شکست خوردند و رفتند، اگر این شیطنتها را نکنند، چه بکنند؟!
اگر از یک ملتی که آنها را بیرون کرده است و به جای آنها، وفاداری خودش را به اسلام اعلام کرده است و در خیابانها میریزد و اعلام میکند و میگوید که ما خودمان حاضریم بیاییم شماها را حفظ کنیم و دولت خودمان را، مجلس خودمان را حفظ کنیم، این چیزی را که از ملت میبینند که در غیاب آنها ـ آنها فرار کردند و در غیاب آنها ـ مردم اینطور سرِ شوق هستند و اینطور مردم متوجه به حفظ دولت خودشان هستند و مجلس خودشان هستند، خوب، آنها باید به ما بد بگویند؛ نمیشود نگویند، باید ما را خونخوار حساب کنند که اینها آدمکشاند و اینها. آنها خودشان این آدمها را میکشند، بسیار مردم صالح خیلی خوبی هستند که رجایی را، آقای باهنر را ـ نمیدانم ـ آقای قدوسی[5]را، اینها را کشتهاند، این خیلی آنها کارهای بزرگ کردهاند!
این کار بزرگی نیست که یک بمب بگذارند یک جایی، بکُشند یک نفر را. این کارها، انفجارات، الآن در همۀ دنیا هست؛ چهارتایش هم اینجا باشد. ما وقتی مقایسه کنیم مملکت خودمان را بر همۀ ممالکی که در عالم هست، با ثباتتر از مملکت ما کدام مملکت است؟ کجاست که وقتی یک نخست وزیر ترور بشود و به مجرد اینکه شد، یک نخست وزیر دیگری به جای او میآید و زمام امور را دست میگیرد؟ کجاست که یک
رئیس جمهوری وقتی که با یازده میلیون ـ به قول خودشان ـ رأی[که]دارد، وقتی مردم ببینند انحراف پیدا کرد، همان یازده میلیون برضد او قیام میکند که نتواند در این کشور بماند و فرار کند با آن وضعی که داشته است و دنبالش رئیس جمهور تعیین کردند. کجاست که به اینطور ثبات داشته باشد؟ کجاست که هیچ یک از ارگانهایی که الآن هست، متزلزل نشدهاند، به واسطۀ کشتن یکی یا دوتا؟ در صورتی بود که ـ یک شاهمُردگی سابق البته اینطور بود ـ تا یک کسی میمُرد، شاهی میمُرد، فوراً در همه جا شلوغ میشد. حالا ما دیدیم رئیس جمهور شهید شد و همۀ ایران ثباتش محفوظ است و بالاتر شده است و همه برای او سینه میزنند و عزاداری میکنند و از همه میخواهند که حفظ کنید دیگران را. چه ثباتی نیست؟ چه تزلزلی در ایران هست؟ همۀ جهاتش تمام است، همۀ جهاتش خوب است. البته خرابکاری هم زیاد شده است در ایران که ما باید اصلاحش بکنیم و شما آقایان باید اصلاح بکنید.
باید همه، هر یک وزارتخانۀ خودش را بسیار در تحت نظر بگیرد، کسانی را که میشناسد کسانی را که از دوستانش هستند، اگر از فامیلش هم هستند، کسانی که از فامیلش هستند بیاورند در کار. و دیروز خانوادۀ آقای رجایی که اینجا بودند، این پیشنهاد را میکردند که آقایان از هر کدام اشخاص را که از خودشان هست، بیاورند در آنجا و از اینجا، از این باک نداشته باشند که بگویند آقایان میخواهند رفقای خودشان و فامیل خودشان را وارد کار بکنند؛ این حرفها را اعتنا نکنند. و اشخاصی را که میشناسند، اشخاصی را که سابقهشان را دارند، بیاورند و اشخاص ناشناس را، اشخاصی که احتمالاً یک چیزی هست، امروز احتمالش منجز است ـ برای اینکه احتمال، احتمال کشتن یک مسلمی است یا چند تا مسلمان ـ[راه ندهند.]
در هر صورت، بحمداللّه، ایران با همۀ حرفهایی که همۀ بوقهای خارجی دارند میزنند و ایران را ـ کانّه دیگر هیچ در ایران کسی نمیتواند در خانۀ خودش هم حتی زندگی کند و ـ آنطوری که نمایش میدهند الآن رفته از بین، دیگر خبری نیست در ایران، جز اینکه چند نفر را هی میکُشند، هی هر روز میکشند دیگر خبری در کار نیست، رغم
اَنف همۀ اینها، ایران باثباتترین ممالک است الآن و این انفجارات و اینطور چیزها دلیل بر ثباتش است. اگر متزلزل بود، این کارها نمیشد؛ همان میگذاشتند به تزلزل خودش از بین برود. آنها طرحشان این بود که بگذارید خودشان، خودشان را از بین ببرند. دیدند نمیشود، حالا ایستادهاند که انفجار پیدا کند.
هیچ مملکتی با انفجار از بین نمیرود و هیچ مملکتی با ترور از بین نمیرود. تمام ترورها را روی هم وقتی که بگذارند تا آخر هم وقتی بشود، به اندازۀ 17 شهریور، ما شهید نمیدهیم و مردم 17 شهریور شهید دادند و آنطور شهید دادند، آنطور فداکاری کردند و ابداً تزلزلی در ایران حاصل نشد و پیش رفتند و آن وقت، در آن حالی که آنها داشتند سرکوب میشدند، به پیش رفتند و شاه را از بین بردند و همۀ آنهایی[را]که در اینجا منفعت داشتند، منافعشان را قطع کردند.
حالا که بحمداللّه، دیگر ما یک مقابلی نداریم. چهارتا دزد که مقابل نمیشود؛ این دزدها همیشه بودند. همیشه ایران اینطور مسائل را داشته، منتها هر کسی از ما از بعضی جاهایش اطلاع داشت؛ مثلاً، ما میدیدیم که در همان طرفهای ما، دزدها میریزند یک ده را غارت میکنند. درزمان همان سلطنت سابق ـ آن رژیم قبل از این رژیم ـ میریختند یک عده را غارت میکردند، میریختند مردم را میکشتند. در همه جای ایران، این شلوغیها بود، منتها آن وقت وسایل نبود که همه جمع بشود توی روزنامه نوشته بشود؛ یا اخیراً نمیگذاشتند در روزنامهها چیزی بنویسند یا آن وقت روزنامهای نبود تا بنویسد. میآمدند، غارت میکردند، مردم را میکشتند، چه میکردند دزدهای سرگردنه. آن وقت از یک گردنهای اگر مردم میخواستند رد بشوند، نمیتوانستند رد بشوند. معذلک، ایران سر جای خودش بود. الآن ما نه دزد سر گردنه اینقدرها داریم و نه اینقدرها کشتاری در کار هست و اینقدرها غارتگری در کار هست. و اینها نیست.
در هر صورت ما نمیترسیم از اینکه به ما بگویند چه شد. و ما بحمداللّه در داخلمان، وقتی که ملاحظه میکنیم،[مشکل نداریم]. خوب، بیایند اشخاصی هم که در خارج هستند و خیال میکنند یک همچو مسائلی هست، بیایند ببینند و مطالعه کنند ایران را؛
ببینند دولتش آیا نقصی دارد؟ آیا تزلزلی در دولت هست؟ آیا مردم متزلزلند؟ بازارهای ایران بسته شده است؟ اعتصابات در کار است؟ از هیچ یک از اینها نیست؛ مردم زندگیشان سر جای خودش و به زندگی خودشان، روزمرۀ خودشان دارند ادامه میدهند و همه هم حاضر در وقعه هستند و در صحنه هستند و کشور را از خودشان میدانند و دولت را از خودشان میدانند و همه چیزها به دست خودشان است و هر وقت هم هر یک از شما آقایان ـ خدای نخواسته ـ تخلفی بکنید، خود مردم به حسابتان میرسند. این مردمند که در صحنه هستند. بنابراین، ما چه تزلزلی داریم که از خارج هی، هر روز در این مقالاتشان مینویسند و برای من میآید ـ این خبرگزاریها میدهند برای من ـ هر روز نوشته میشود به اینکه ایران دیگر رفته از بین و تمام شد. و ـ عرض میکنم ـ کجایش تمام شد؟ همین ایران هست و همین بازارها به جای خودش هست و وفور نعمت هم بحمداللّه، هست. البته گرانی هم هست. گرانی کجاست که نیست؟ جای دیگر مگر گرانی نیست؟ همه جای دنیا گرانی است. همه جای دنیا انفجار است. همه جای دنیا خرابکاری است. ایران را اگر مقایسه کنیم با ممالک دیگر، معلوم نیست که بیشتر از آنها این چیزها را داشته باشد. بنابراین، ما چه گرفتاری داریم؟
شما با دل محکم ـ و دژ شما اسلام است، پشتوانۀ شما خدای تبارک و تعالی است، صاحب این مملکت امام زمان ـ سلاماللّهعلیه ـ است با دل محکم ـ مشغول کارتان بشوید و از هیچ یک از این مسائل نترسید.
البته باید اوضاع امنیتی هم با کمال دقت ملاحظه بشود؛ برای اینکه هر یک از شما موظفید که خودتان را حفظ کنید. وظیفۀ اسلامی است که خودتان را حفظ کنید و علاوه بر این، وظیفه حالا بیشتر است از سابق ـ از ـ حفظ خود آدم. و به مسائلی که مردم دارند رسیدگی کنید و کارها را انشاءاللّه، بر وفق مراد اسلام و خودتان انجام بدهید. و موفق و مؤید باشید، انشاءاللّه. و سلامت باشید، انشاءاللّه.
والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته
2 ـ احمد کسروی، نویسنده و مورخ معروف که خود را یک ناسیونالیست و ضد عرب میدانست و در عین حال، یک ضد دین به شمار میآمد.
3 ـ جیمی کارتر، رئیس جمهور پیشین امریکا.
4 ـ مناخیم بگین، نخستوزیر پیشین رژیم صهیونیستی.
5 ـ شهید علی قدوسی، دادستان کل انقلاب اسلامی.