سید محمد چگونه معنی اربا اربا را درک کرد؟

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: بسیار شوخ و دلنشین بود و همیشه دیگران را به خود جذب می کرد تا دفع اما این اواخر آرام شده بود و کمتر حرف می زد و مدام این سوال را تکرار می کرد که اینکه می گویند علی اکبر (س) اربا اربا شده یعنی چگونه بوده؟

عملیات کربلای پنج[1] بود و بچه ها در شلمچه به محاصره افتاده بودند. سید[2] دیگر طاقت ماندن نداشت، کوله اش را برداشت و به سمت بچه ها راهی شد و وقتی از او پرسیدند کجا می رود، گفت می خواهم ببینم علی اکبر (س) چگونه ارباً اربا شده است.

هنوز زمانی از رفتنش نگذشته بود که خمپاره ای معنای ارباً اربا را به او فهماند. همه بدنش پودر شد و تنها بخشی از سرش باقی ماند. پیکر ارباً اربا شده اش چند روزی در میان گودال باقی ماند تا اینکه او را پیدا کرده و به تهران منتقل کردند.

جمعه بود که او را برای خانواده آوردند اما صبر کردند تا روز شنبه همزمان با میلاد حضرت امیر(س) مراسم تشییع انجام شود.

همه آمده بودند از بچه های محل و فامیل تا دانشجوهای دانشگاه، به قطعه 26 که رسیدند سید احمد[3] جلو آمد و گفت من می خواهم او را داخل قبر بگذارم و خطاب به سید حسن[4] گفت: من هم که شهید شدم تو مرا داخل قبر بگذار.

با اینکه ارباً اربا شده بود اما مادر با صدای بلند به همه آنهایی که برای بدرقه سید آمده بودند، گفت: گمان نکنید که من پسرم را با حضرت علی اکبر (س) مقایسه می کنم هرگز، که سید من حتی یک تار موی او هم نمی شود. هزاران فرزندان من فدای یک تار موی علی اکبر (س).[5]