مادر معتاد

  • دختر ۳۵ ساله ای که با قلبی مالامال از درد و رنج و چشمانی اشکبار وارد کلانتری شده بود تا با کمک قانون دختر چهار ساله را تحویل بهزیستی بدهد، درباره سرگذشت خود به مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: همه چیز از روزی آغاز شد که برادرم به منزل آمد و با چهره ای بشاش و خندان در حالی که از خوشحالی حرکات موزون انجام می داد فریاد زد: عاشق دختر زیبایی به نام «فرحناز» شده ام و می خواهم با او ازدواج کنم.

  • حرف های تکان دهنده یک مادر معتاد؛

    اعتیاد کاری می‌کنه که آدم از همه چیز می‌گذره؛ بچه، شوهر، زندگی و هر چی که فکرشو کنی، آخرش هم هیچی برات نمی‌مونه، جز مواد، اگه بذاریش کنار هم، تازه باید بجنگی.»