جی پلاس/به مناسبت سالروز شهادت؛
فرمانده ای که با جان گفتنهایش، حتی دموکراتها را به زانو درآورد
بیست و چهارم اسفند سال ۶۳ بود که در بالا و پایین شدن های عملیات بدر، خبری زبان به زبان کام رزمنده ها را تلخ کرد. حاج عباس کریمی هم رفت.
بیست و چهارم اسفند سال ۶۳ بود که در بالا و پایین شدن های عملیات بدر، خبری زبان به زبان کام رزمنده ها را تلخ کرد. حاج عباس کریمی هم رفت.
حاج عباس کریمی، چهارمین فرمانده لشکر ۲۷ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در بیست و چهارم اسفند و در حالی که چند روزی از اولین سالگرد حاج همت می گذشت در عملیات بدر به شهادت رسید.
«عباس کریمی قهرودی» چهارمین فرمانده «لشکر پیاده ـ مکانیزه ۲۷ محمد رسولالله» در روز ۲۳ اسفند ماه ۱۳۶۳ در چهارمین روز عملیات «بدر» در منطقه عملیاتی شرق رودخانه «دجله» بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به ناحیه پشت سرش شربت شهادت نوشید. پیکر غرق در خون و گل حاج عباس کریمی زمانی به تهران منتقل شد که تنها چند روز از اولین سالگرد شهادت فرمانده پیشین لشکر محمد رسول الله (ص) یعنی «حاج محمد ابراهیم همت» میگذشت. شهید عباس کریمی را طبق وصیت خودش در بهشت زهرا (س) تهران ـ قطعه ۲۴ در جوار مزار شهید دکتر مصطفی چمران دفن کردند.
یکی در حال شلیک آرپی جی و آن یکی در حال تیراندازی و نمی توانستی درک کنی که یکی فرمانده لشکر و دیگری مسئول اطلاعات عملیات لشکر است.
عملیات با تیر خوردن عباس همراه شد و مشکلش آنقدر جدی بود که او را به زور راهی کاشان کردند.
شهید عباس کریمی در بخشی از وصیت نامه خود آورده است: «شهادت برای من یک فیض بزرگی است من لیاقت یک شهید را ندارم و امیدوارم که آنها که قبل و بعد از من به درجه شهادت نائل آمدهاند من را در آن دنیا شفاعت نمایند. ان شاء الله»
یکی در حال شلیک آرپی جی و آن یکی در حال تیراندازی و نمی توانستی درک کنی که یکی فرمانده لشکر و دیگری مسئول اطلاعات عملیات لشکر است.
اینهمه راه آمده بود تا از دردی که بر دلش بود با مولایش بگوید و چاره کند آن را، گفت و گفت تا جایی که دیگر انگار به دلش برات شد که فرزندی به او خواهند داد و خرسند از حرم بیرون آمد.
آنقدر مهربان و دوست داشتنی بود و اهل محبت که ضد انقلاب را از پای در آورده بود طوری که یا تسلیم می شدند یا از موقعیت عباس خارج تا مبادا چشم در چشمش شوند.
ارتفاع ۱۴۳ فکه بود و شش نفر بسیجی و فرمانده[۱] که طوفان به پا کرده بودند تا جایی که دشمن گمان می کرد با نیروی زیادی روبروست و مدام بر آتش خود می افزود تا اینکه شدند پنج نفر.