خاطرات سید حسن خمینی از بیماری امام

  • در فراق روح الله-11

    سید حسن خمینی از روزی که قرار بود امام را جراحی کنند و از به هوش آمدن ایشان اینگونه نقل خاطره کرده است: تقریبا همه گریه می کردند، حالت بهت و وحشت بود و ترسی هم که از‌ ‎‌عمل داشتند، راستی راستی بجا بود. یعنی هیچ کس نمی دانست تا ده دقیقه‌‎ ‎‌دیگر یا بیست دقیقه دیگر چه می شود! ما هم اینطرف و آنطرف می رفتیم،‌‎ ‎‌نماز می خواندیم و ... بالاخره حضور دائم داشتیم.

  • در فراق روح الله-9

    حجت الاسلام والمسلمین سید حسن خمینی به آخرین ناهاری که با امام خوردند اشاره کرده و اینگونه خاطره اش را نقل می کند: گفته بودند بیایید آخرین ناهار را با هم بخوریم یا مثلاً علی را دیده بودند، در‌‎ ‎‌حال دویدن است. گفته بودند: علی بیا با هم آخرین قدممان را هم بزنیم. این‌‎ ‎‌کلماتی که ایشان به کار برده بودند، نشان می داد که مساله برای خودشان واضح‌‎ ‎‌است. ما نمی خواستیم باور کنیم.‌

  • در فراق روح الله-8

    سید حسن خمینی، یادگار امام در ادامه خاطرات خود از آخرین ماه مبارک امام و حالات ایشان اینگونه نقل خاطره می کند: در نماز شبشان همیشه دستمال کاغذی کنارشان بود. اما‌‎ ‎‌این ماه رمضان آخر، ایشان حوله کنار دستشان می گذاشتند، از بس که در این‌‎ ‎‌ماه رمضان گریه می کردند. مرتب ذکر بود. یعنی یک حالت دیگری داشتند.‌‎ ‎‌مرتب ذکر می گفتند.

  • در فراق روح الله-7

    حجت الاسلام سید حسن خمینی در خاطرات خود از روزهای بیماری امام اینگونه نقل خاطره می کند: مادرم آن لحظه های آخر ساعت سه بعد از ظهر روز سیزدهم خرداد ماه به‌‎ ‎‌من گفتند که: دکترها می گویند: یک درصد دیگر احتمال موفقیت وجود‌‎ ‎‌دارد. من گفتم: نه، این حرفها چیست؟!‌

  • در فراق روح الله-6

    سید حسن خمینی، یادگار امام از ایام بیماری امام اینگونه نقل خاطره می کند: جلسه منظم سران بود، هفته ای یک جلسه، اگر‌‎ ‎‌خبر خاصی در مملکت بود هفته ای دو جلسه، بستگی به موقعیت داشت؛ ولی‌‎ ‎‌حداقل هفته ای یک جلسه را با هم داشتند که غالبا ماهی یک بار به خانه ما‌‎ ‎‌می افتاد. دوره ای بود. وقتی به خانه ما می آمدند عملکرد یک ماهه را به آقا‌‎ ‎‌عرضه می کردند. من از بیرون و از مدرسه می آمدم. وقتی رسیدم که آقا در‌‎ ‎‌حال آمدن بودند.