جی پلاس؛

غلامرضا رضایی؛ استاد شهیدی که برای دانشجویانش دلمه می پیچید

شهید غلامرضا رضایی از جانبازان شیمیایی بود که چند سالی بعد از گذشت روزگار دفاع مقدس به یاران شهیدش پیوست. او استاد دانشگاه صنعتی شریف بود.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش خبرنگار جی پلاس: غلامرضا(1) آدم پیچیده ای نبود، نیاز به تفسیر نداشت. آدم ها را دوست داشت و راحت می شد دوستش داشت، اصلا محبت محور زندگی اش بود. محبتی که به اندازه ایمانش در وجودش عمیق شده بود و به همه هم می رسید، از مادرش گرفته تا هم اتاقی های جانبازش و حتی دانشجویی که برای عمل مادرش پول لازم داشت، همه چیز یک جا توی وجودش جمع شده بود. همان قدر اهل شوخی و سر به سر گذاشتن بود که اهل کمک کردن. باهوش و درسخوان بود. توی جبهه آچار فرانسه گردان بود و توی دانشگاه، دانشجوی نمونه کشوری و عضو فعال بسیج. دانشگاه صنعتی شریف درس خواند، همان جا استاد شد، اما فرقی نمی کرد، باز هم تدارکات اردوها با او بود. غلامرضا ساده و روان بود، به سادگی استادی که برای شام دانشجوها توی اردو دلمه برگ کلم می پیچید و سر کلاس بستنی مهمانشان می کند.

سال ها از جنگ می گذشت اما یادگاری آن روزها دست از سر غلامرضا بر نداشت. تازه یک سال از ازدواجش گذشته بود که برای مداوا رفت آلمان. به دوستانش گفت قصه من قصه از کرخه تا راین می شود و شد؛ با همان آهنگ عاشقانه.

 

در خاطرات غلامرضا آمده است:

همه تیپی دانشجو داشت. پانصد تایی می شدند. انگار با همه شان رفیق می شد. اگر یک روز نمی آمد دانشگاه، می آمدند اتاق جانبازان سراغش را می گرفتند. گاهی برایش هدیه می آوردند، می گذاشتند برسانیم به دستش.

برگه های نظرسنجی آخر ترمش را می خواندیم: "دمت گرم، ایول، خیلی باحالی استاد."، "ما بچه حزب اللهی به این باحالی ندیده بودیم"، یکی شعر عاشقانه نوشته بود، یکی هم نوشته بود "تنها استادی که دانشجویش را حس می کند!" بعضی ها هم گیر داده بودند به جک های سر کلاسش، انگار به مذاقشان خوش نمی آمد.(2)

 

 

1.شهید غلامرضا رضایی در نوزدهم آبان ماه سال 41 در تهران به دنیا آمد و در سوم مرداد ماه سال 79 بر اثر جراحات شیمیایی در آلمان به شهادت رسید.

2. برشی از کتاب یادگاران (23)؛ ص 74

 

دیدگاه تان را بنویسید