جی پلاس/به مناسبت سالروز شهادت؛

آشنایی با حاج داوود کریمی، سردار گمنامی که زخم های جنگ تا مغز استخوانش را آتش زدند

سردار شهید حاج داوود کریمی در سال ۱۳۲۶ در تهران به دنیا آمد. از همان جوانی اهل مبارزه بود تا جایی که با دوستانش گروه فجر اسلام را راه انداختند. او از طریق حاج مهدی عراقی با امام آشنا شد. شهید کریمی در پانزدهم شهریور سال ۸۳ به یاران شهیدش پیوست.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش خبرنگار جی پلاس، حاج داوود کریمی در پانزدهم شهریور سال ۸۳ پس از تحمل سال ها درد زخم های دوران دفاع مقدس به یاران شهیدش پیوست. متن زیر مختصری از زندگی نامه آن بزرگوار است:

 

سردار شهید حاج داوود کریمى، فرزند محمد، در روز ۲۷ بهمن ۱۳۲۶ در محله سلسبیل تهران به دنیا آمد. پدرش مازندرانی و مادرش اهل قزوین بود.

 

داوود اولین فرزند خانواده بود و پس از طی دوران طفولیت در سن شش سالگی به مدرسه رفت. هشت سال داشت که پدرش درگذشت.

 

مدتی بعد خانواده کریمی به محله نازی آباد نقل مکان کردند. داوود همزمان با درس در یک کارگاه تراشکاری کار می کرد. او از سنین نوجوانی نان آور خانه بود.

 

تحصیلات دوره ابتدایی را در دبستان «رازی» به پایان رساند و دوره متوسطه را در دبیرستان دولتی«علمیه» گذراند.

 

وی در روز 15 خرداد سال 1342 در تظاهرات مردمی علیه رژیم شرکت کرد و برای اولین بار نام امام خمینی (ره) را که به گفته خودش آن زمان «حاج آقا روح الله» نامیده می شد، شنید.

 

برادر شهید در این باره می گوید: «او در راهپیمایی 15خرداد حضور داشت. آن روز تا موقع غروب به خانه برنگشت. مادرم مدام بی قراری می کرد. هنگام غروب با لباس های خونی به خانه برگشت. او در درگیری با ماموران حکومتی زخمی شده بود.»

 

حاج داوود در ایام جوانی با جمع زیادی از مبارزان سیاسی و مذهبی آشنایی یافت. شهید حاج مهدى عراقى در آشنایی داوود کریمی با شخصیت حضرت امام (ره) نقش بسزایی داشت.

 

سالهاى نخستین دهه ۵۰ که جامعه ایران پر از شور و التهاب انقلابی گرى بود. داوود کریمى هم با تعدادی از دوستانش گروه «فجر اسلام» را به راه انداختند. در تهران این گروه یکى از قوى ترین گروههایى بود که اعتماد افرادى چون آیت الله دکتر شهید سید محمد حسینی بهشتى و آیت الله محمدرضا مهدوى کنى را به خود جلب کرد. او در این حرکت نیمه مخفى و سیاسى- چریکى با این عالمان ارتباط داشت و از هدایت آنان بهره مى گرفت.

 

فجر اسلام و سازمان مجاهدین خلق ظاهراً از ابتدا روابط بسیار گرمى داشتند. اما براساس مواضع اعتقادی و سیاسی از سال 1352 ارتباط این دو گروه مخفى با هم قطع شد. چرا که اعضاى گروه «فجر اسلام» اعتقاد داشتند که سازمان به بیراهه مى رود.

 

وی در شانزدهم شهریورماه ۱۳۴۹ ازدواج کرد که ثمره این ازدواج یک دختر به نام «مریم» و سه پسر با نام هاى «میثم»، «محمدصادق» و «محمود» است.

حاج داوود تراشکار، قالبساز و فعال سیاسى و مذهبی تا سال 1355 در تهران به مبارزه ادامه داد. اما شور انقلابی و بسته شدن فضاى مبارزه در ایران موجب شد، او نیز همانند بسیارى از همرزمانش راهى لبنان شود. در آنجا با شهید دکتر مصطفى چمران و شهید محمد منتظرى آشنا شد. پس از مدتى نیز به سبب استعداد ذاتی اش مربى نیروهاى چریکى شد.

 

وی در اوایل سال 1357 به کشور بازگشت و در کنار دوستان و همراهانش چهار هیات مذهبى در منطقه نازى آباد براى مبارزه با رژیم طاغوت تاسیس و سازماندهى کرد و با تجربه اى که در سال هاى گذشته اندوخته بود، هدایتشان را بر عهده گرفت.

 

انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی (ره) به پیروزی رسید و فجر انقلاب دمیدن گرفت. حاج داوود در همان اولین روزها با کمک دیگر مبارزان، کمیته انقلاب اسلامی نازى آباد را راه اندازی کرد و خود هدایت و مسئولیت این کمیته را برعهده گرفت.

 

او از اعضاى اصلى تشکیل دهنده آن و مدتی بعد عضو هیات مرکزى سپاه تهران شد.

 

حاج داوود در دفتر هماهنگی سپاه فعالیت می کرد و وظیفه اش نظارت به نحوه شکل گیری سپاه در شهرهای مختلف کشور بود.

حاج داود فرمانده منطقه 7سپاه و مدتى کمتر از یک سال نیز فرمانده سپاه تهران بود.

 

چنانکه از کلام همرزمان شهید بر می آید؛ پس از فاجعه هفتم تیرماه و هشتم شهریور و بروز ناامنی های ناشی از فعالیت های خرابکارانه گروهک های مختلف ضد انقلاب در تهران حاج داوود کریمی و یارانش با راه اندازی «گشت های ثارالله» و گروه های حفاظت از شخصیت های سیاسی، امنیت را به پایتخت برگرداندند.

 

یکی از اقدامات حاج داوود کریمی تشکیل سپاه در شهرهای کردستان بود. شهرهای این استان امنیت نداشت و احزاب مختلفی در آنجا فعالیت مسلحانه می کردند و توسط نیروهای خارجی حمایت می شدند. با این حال، وی قبول کرد که این کار را انجام دهد.

 

محسن رضایی (فرمانده سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) درباره نقش شهید کریمی در مبارزات کردستان می گوید: حاج داوود در کردستان ستادی را راه اندازی کرده بود که نیروهای داوطلب به آنجا مراجعه می کردند و او آنها را سازماندهی می کرد و به خط مقدم مبارزه با گروهک های ضد انقلاب می فرستاد.

 

حاج داوود کریمی با شروع جنگ تحمیلی به منطقه جنوب رفت. او در همین مدت که تا سال ۶۱ ادامه یافت، بر پایه آموخته هایش در لبنان مسئول آموزش نظامى سپاه شد.

 

به گفته سردار حسین علایی یکی از همرزمان شهید، حاج داوود کریمی در روزهای اول جنگ تحمیلی به عنوان «فرمانده عملیات جنوب» به همراه جمعی از فرماندهان و شهدای نسل اول سپاه پاسداران همانند شهیدان والامقام حسن باقری، محمد جهان آرا، علی هاشمی اقدام به راه اندازی اولین یگانهای رزمی برای دفاع از آبادان و اهواز و دزفول در مقابل دشمن متجاوز کرد.

 

فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس می گوید: تشکیل تیم های چریکی و حملات شبانه به دشمن در پایگاه «منتظران شهادت» از ایده های نظامی حاج داوود بود.

 

این تیم‌های چریکی در باشگاه ورزشی گلف اهواز مستقر شده بودند و شب‌ ها به دشمن حمله می کردند. با تغییر نام باشگاه به «پایگاه منتظران شهادت»، کانون یک نیروی نظامی قدرتمند در جنوب کشور تشکیل شد.

 

به گفته همرزمان شهید وی از سال 1364 به عنوان یک بسیجی و رزمنده گمنام در بسیاری از عملیات ها شرکت می کرد.

 

شهید کریمی در عملیات والفجر 8 در منطقه عملیاتی فاو شرکت کرد و در گردان هاى مهندسی رزمی جهاد سازندگی خدمات شایسته ای ایفا کرد.

 

محمدرضا محمدی نیک، دوست شهید حاج داوود کریمی در این باره می گوید: وقتی دشمن متوجه حرکت و عبور و مرور رزمندگان از پل خضر(از پلهای بسته شده بر روی اروند رود) به سمت فاو شد، شروع به بمباران این پل کرد.

 

قطعه ای از پل به دلیل بمباران تخریب شد. حاج داوود باید آن قطعه را جوشکاری می کرد، اما انعکاس برق جوشکاری باعث جلب توجه دشمن می شد. او پتویی را خیس کرد و روی سرش انداخت و با اینکه چشمانش به دلیل دود و گاز ناشی از جوشکاری به شدت می سوخت، کار را تمام کرد.

 

در میانه عملیات فاو، مزدوران صدام گلوله هایى را فرو آوردند که با دودى زرد رنگ و بویى آزاردهنده و تهوع آور خبرى مهلک از یک فاجعه مى داد. حاج داوود فرمانده، این بار مردانگى را در نجات همرزمانش متبلور کرد.

 

همرزمان شهید می گویند: او تلاش کرد با چهار، پنج ماسکى که در اختیار داشت برادران همرزم جوانش را نجات دهد. سه چهار ساعت بعد گازهای شیمیایی دشمن سینه او را از خون و درد انباشته کرد. زمانى که او را براى معالجه به تهران آوردند خون استفراغ مى کرد و نفسش به بوى گوگرد و گازهاى سمى و میکروبى، آمیخته بود.

 

حاج داوود در نیمه اول سال 1365 به مدت 5 ماه به عنوان مسئول بازرسی بنیاد شهید انقلاب اسلامی خدمت کرد و پس از آن به مدت یک سال مسئولیت حراست مخابرات کشور را بر عهده داشت.

 

حاج داوود در فاصله سال هاى ۶۵ تا ۶۷ به عنوان مدیر کل ستاد مبارزه با مواد مخدر منصوب شد و برای مبارزه با ورود این مواد افیونی به کشور چندین قرارگاه تاکتیکی تاسیس کرد.

 

او در این دوره با سمت فرماندهى قرارگاه مرکزى محمد رسول الله(ص) و قرارگاه هاى تاکتیکى تابعه شرق کشور در قالب طرح «والعادیات» مسئول مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر بود.

 

در همین سال ها بود که رفیقان و همرزمانش که با هم سال ها مجاهده کرده بودند یک به یک پر کشیدند. حاج محمد ابراهیم همت، مهدى باکرى، حسین خرازى و بسیار دیگرانى که نمونه هاى مردى بودند، اما این جامانده از جمع یاران تنها مى توانست در غم از دست دادن اینان بگرید.

 

پس از پذیرش قطعنامه از سوی امام (ره) و تجاوز و نفوذ منافقین از غرب کشور، حاج داوود در عملیات بزرگ و سرنوشت ساز مرصاد حضور یافت و باز هم در لباس یک بسیجی وارد صحنه شد و با مدیریت بخشی از صحنه نبرد، ضربات خردکننده ای را به منافقین زبون وارد کرد.

 

پس از جنگ تحمیلی حاج داوود، به کارگاه تراشکارى اش بازگشت که به گفته دوستانش، این بار «محقرتر» بود و در جاده باقرآباد قرار داشت.

 

به گفته امیر سرتیپ دادبین (فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش)؛ «بسیاری از قطعاتی را که شهید کریمی طراحی و ساخته بود، در صنایع هوایی به خصوص در هلیکوپترسازی مورد استفاده قرار گرفت. ایشان با توجه به اینکه مشکلات شیمیایی داشتند و در فشار و رنج بسیار بودند ولی تا آخرین لحظه تا جایی که می توانست سر پا بایستد فعالیت سازندگی خود را قطع نکردند».

 

از سال 1368 تا زمان شهادت، حاج داوود تنها یک کارگر ساده قالبساز بود. او دنبال مقام و منصب نرفت و نخواست که درجه ای بر شانه هایش باشد.

 

«فرمانده عملیات جنوب» و سردار گمنام سالهای دفاع مقدس به میان مردمش بازگشته بود. این مرد پاک سرشت که به قول همرزمانش هیچ دافعه ای نداشت و همه وجودش جاذبه و شوق و عشق به انقلاب و نظام اسلامی بود.

 

بهترین توصیف درباره شخصیت حاج داوود کریمی همان است که رهبر معظم انقلاب در پیام مربوط به شهادت ایشان فرمودند: «اینجانب آن مرد با ایمان و ایثارگر را در همه دوران پس از انقلاب دارای صدق و صفا شناختم و آزمایش دشوار الهی در دوران ابتلا به عوارض دردناک آسیب شیمیایی را برای او هدیه ای معنوی برای رشد و اعتلای روحی آن شهید عزیز می دانم.»

 

مهدی عزیزی از دوستان قدیمی شهید در متنی که در چهارمین سالروز شهادت حاج داوود بر سر مزار آن شهید قرائت کرد، نوشته است:

گاهی اوقات لباسی را مدتهای مدید بر تن حاج داوود می دیدیم که علی رغم انتقادها هرگز قائل به تعویض آن نبود و این داستان تا آخرین روزهای حیاتش تداوم یافت و زمین و زمان هم به شهادت نشستند که داوود از جنوب تهران برخاست و در جنوب تهران جان به جان آفرین تسلیم کرد و هیچ توصیف و توجیهی نتوانست او را از دیار دست پروردگانش و مردم مستضعفی که در جان او جای داشتند، جدا کند.

 

وی ادامه می دهد:

عزیزانی که از دوران دبیرستان حاج داوود را می شناختند و درک کرده بودند به یاد دارند که از همان دوران خداوند کریم خصایصی را به او ارزانی داشته بود که هر کس از آن بهره مند نبود و همین ویژگی بود که سبب می شد شمع محفل دوستان باشد و با تشکیل جلسات و هیئت ها آنان را به دور خود جمع کند و هدایتگر مسیر عشق به قدرت لایزال الهی باشد.

 

از ۱۵ تیر ماه ۱۳۸۲ بیمارى اش شدت گرفت و بسترى شد. اما پزشکان کارى از دستشان برنمى آمد تا آنکه او را سه چهار ماه به آلمان فرستادند. پزشکان آلمانى تشخیص داده بودند که بیمارى او ناشى از مصدومیت شیمیایى حاصل از گاز هایى است که در جنگ به کار رفته بود. آنها نوع گازهاى شیمیایى را هم مشخص کرده بودند. بدنش پر از غده شده بود. یک بیمارى عجیب و غریب بود. شبیه سرطان اما سرطان نبود.

و این طور بود که حاجى به بستر افتاد و کم کم تحلیل رفت. اما مثل همیشه خوش برخورد بود.

درد همچنان زیادتر مى شد و پزشکان مجبور بودند از داروها و مسکن بیشترى استفاده کنند. تا جایی که پزشکان تجویز کرده بودند براى کاهش درد از تریاک استفاده کند اما حاجی این خواست را نپذیرفته و گفته بود: «من چطورى تریاک مصرف کنم در حالى که خودم رئیس ستاد مبارزه با موادمخدر بودم.» پرستاران هم نمى توانستند او را یارى کنند. او از درد خواب نداشت. به همین خاطر نخاعش را سوراخ کردند و در مهره اول «پمپ مرفین» کار گذاشتند. پرستار دکمه پمپ را مى زد و مرفین به همه جاى بدنش مى رفت. حاج داوود، واقعاً سختى کشید.

 

سرانجام این کوه استقامت و پایدارى، در روز پانزدهم شهریورماه ۱۳۸۳ تاب قفس تن نیاورد و بر اثر جراحات ناشى از شیمیایى بدرود حیات گفت و به فیض شهادت رسید و با تشییع انبوه امت شهیدپرور در قطعه 29 بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.

 

منابع 

پایگاه اطلاع رسانی قربانیان سلاح های شیمیایی – ویژه نامه شهید حاج داوود کریمی

مرکز اسناد ایثارگران

معاونت پژوهش بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ

مرکز ایثارگران جهاد کشاورزی

روزنامه اطلاعات

گفتگوی اختصاصی با جمعی از یاران و همرزمان شهید

سخنان شهید در فیلمهای مستند موجود در نرم افزار چند رسانه ای شهید کریمی – بخش فیلم و صوت

خانواده محترم و معزز شهید (برادران، مادر و فرزند شهید - میثم کریمی-)

 

منبع: سایت نوید شاهد

دیدگاه تان را بنویسید