کدخبر: ۱۶۹۰۰۹۹ تاریخ انتشار:

مهندس سلطه در روسیه تا کجا می خواهد پیش برود؟

سرگئی کریینکو در سال ۱۹۶۲ از پدری یهودی و مادری روسی با اصالت اوکراینی، در استان آبخازیا در جمهوری گرجستان شوروی به دنیا آمد، جایی که پدربزرگش یاکوف در واحد اطلاعات مرزی شوروی کار می‌کرد و پدرش مهندس دریایی بود و نامی مرکب از ولادیمیر و لنین (فلادلین) داشت. پس از جدایی والدینش، سرگئی به همراه مادرش به شهر سوچی روسیه نقل مکان کرد و نام خانوادگی اوکراینی مادرش را برگزید.

به گزارش جماران، الجزیره در گزارشی نوشت:بر روی یک قایق در رودخانه ولگا، در هوای گرم ژوئیه سال 1994، بوریس یلتسین، رئیس جمهور روسیه در سفری با برخی از مردانش بیرون رفت و برای اولین بار با مهندس و تاجر جوان از استان نیژنی نووگورود، سرگئی کرینکو آشنا شد. یلتسین در آن دوره نگران مشکلاتی بود که از اتحاد جماهیر شوروی به ارث برده بود و رکود بوروکراتیکی که دولت روسیه را فرا گرفته بود و معتقد بود که کلید حل آن، علم و مدیریت خوب است، درست مانند بسیاری از مقامات روسی در آن دوره.

در نگاه اول برای یلتسین، کرینکو نیز از این قاعده مستثنی نبود، اما سن کم او و علاقه اش به ارائه راه حل های "علمی" برای پیشرفت در روسیه به سرعت توجه رئیس جمهور روسیه را به خود جلب کرد. سرگئی کرینکو در مورد اقتصاد و مدیریت طوری صحبت می کرد که انگار در حال برنامه ریزی برای مهندسی یک ماشین است، بدون احساسات سیاسی، اما با اطمینان کسی که می داند دستگاه، هر زمان که با دقت طراحی شود، می تواند مخالفان خود را ببلعد و واقعیت را دوباره شکل دهد. آن لحظه، بر روی آب های ولگا، آغاز سفر مردی بود که روزی بازوی راست پوتین و مهندس دقیق ترین جزئیات دولت او خواهد شد.

بنابراین، یلتسین خیلی زود او را تنها چهار سال پس از اولین ملاقاتشان به طور ناگهانی به عنوان نخست وزیر منصوب کرد، همانطور که بوریس نمتسوف، فرماندار استان نیژنی نووگورود نیز توجه او را به خود جلب کرد، که با روابط خود راه را برای رسیدن به قدرت در مسکو برای او باز کرد. صفحه یلتسین به سرعت ورق خورد و نمتسوف به دلیل مخالفت با پوتین در چند قدمی کرملین به قتل رسید، اما کرینکو وارد کرملین شد و از آن خارج نشد و با پشتکار راه خود را به حلقه نزدیک پوتین باز کرد تا اینکه امروز به مهمترین مرد او در داخل و خارج از روسیه تبدیل شد.

 

«سوپرایز کیندر».. کوچکترین نخست وزیر در تاریخ روسیه

سرگئی کریینکو در سال ۱۹۶۲ از پدری یهودی و مادری روسی با اصالت اوکراینی، در استان آبخازیا در جمهوری گرجستان شوروی به دنیا آمد، جایی که پدربزرگش یاکوف در واحد اطلاعات مرزی شوروی کار می‌کرد و پدرش مهندس دریایی بود و نامی مرکب از ولادیمیر و لنین (فلادلین) داشت. پس از جدایی والدینش، سرگئی به همراه مادرش به شهر سوچی روسیه نقل مکان کرد و نام خانوادگی اوکراینی مادرش را برگزید.

در سال ۱۹۸۴، کریینکو از مؤسسه مهندسی حمل و نقل آب گورکی فارغ التحصیل شد و راه پدرش را ادامه داد و در یک کارخانه کشتی سازی و زیردریایی سازی مشغول به کار شد، سپس دو سال در ارتش شوروی خدمت کرد و در اواسط دهه هشتاد به حزب کمونیست پیوست، جایی که به عنوان دبیر اول کمیته کومسومول (اتحادیه جوانان کمونیست لنین) در استان گورکی (نیژنی نووگورود کنونی) خدمت کرد، تجربه‌ای که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پس از هفت سال، دیری نپایید.

سقوط شوروی مانعی برای مسیر کریینکو نبود، به زودی مرد در آکادمی ریاست جمهوری روسیه در رشته علوم اقتصاد و مدیریت تحصیل کرد، سپس وارد دنیای صرافی و تجارت نفت شد، تا اینکه با بوریس نمتسوف، فرماندار نیژنی نووگورود در اوایل دهه نود، آشنا شد، کسی که به او کمک کرد تا وارد محافل قدرت شود و به او اجازه داد ریاست شرکت نفتی نورسی در استان و تأسیس بانک خصوصی خود را بر عهده بگیرد.

در سال ۱۹۹۴، کریینکو عضو شورای ریاست جمهوری نوآوری و سیاست صنعتی شد، سپس پس از سه سال به عنوان معاون وزیر نیرو و نفت منصوب شد، سپس پس از چند ماه وزیر شد.

در سال ۱۹۹۸، رئیس جمهور بوریس یلتسین با انتصاب کریینکو به عنوان نخست وزیر در حالی که تنها ۳۶ سال داشت، همگان را غافلگیر کرد و به جوانترین نخست وزیر در تاریخ روسیه تبدیل شد، که این امر باعث شد برخی از تحلیلگران روس، کریینکو را "مفاجأة کیندر" توصیف کنند، تشبیهی به اسباب بازی هدیه‌ای که کودکان در داخل تخم مرغ شکلاتی آلمانی معروفی که با نام "مفاجأة کیندر" فروخته می‌شود، دریافت می‌کنند، در اشاره‌ای ضمنی به سن کم او در آن زمان و انتصاب غیرمنتظره‌اش.

در همان سال، کریینکو رهبری جنبش سیاسی "نیروی جدید" را بر عهده گرفت و به عنوان یکی از صداهای اصلاح طلب در داخل روسیه شناخته شد، و به نظر می‌رسید که جاه طلبی‌های سیاسی او در سایه فضای باز سیاسی و اقتصادی در کشور افزایش می‌یابد، اما به دلیل بحران اقتصادی و کاهش شدید ارزش روبل، مجبور به استعفا از سمت خود پس از چند ماه شد، که باعث شد روسیه برای اولین بار ناتوانی خود در پرداخت بدهی‌های معوقه را اعلام کند، اگرچه زمان کوتاه او در قدرت او را مسئول کامل انباشت عملکرد اقتصادی روسیه در آن زمان نمی‌کند.

 

 

خروج از سایه نمتسوف

بار دیگر، کریینکو سقوط نکرد، و با وجود از بین رفتن جنبش سیاسی جدیدش، شانس با او یار بود، او برای عضویت در پارلمان (دوما) از حزب لیبرال راست جدیدی به نام «اتحادیه نیروهای راست (لیبرال)» نامزد شد، که کرملین به او اجازه داد سیاست را دنبال کند. و کریینکو در آن مسیر در کنار نمتسوف، رفیق فعلی و یکی از رهبران حزب جدید، بود، و کریینکو در آن زمان ریاست بلوک حزبی در دوما را بر عهده داشت.

پس از به قدرت رسیدن پوتین، کریینکو به عنوان نماینده ریاست جمهوری در استان ولگا منصوب شد و اولین کسی شد که بدون داشتن سابقه نظامی، به عنوان نماینده ریاست جمهوری یک استان روسیه منصوب می‌شود. سپس پوتین در سال ۲۰۰۷ او را به عنوان رئیس آژانس انرژی اتمی (روساتوم) منصوب کرد، منصبی که همزمان با همکاری روسیه با ایران برای ساخت نیروگاه بوشهر و با ترکیه برای ساخت نیروگاه "آک کویو" به عهده داشت. کریینکو علاوه بر مناصب تکنوکراتی که بیشتر آنها را بر عهده داشته است، در اشتیاق رئیس جمهور پوتین به هنرهای رزمی سهیم است، جایی که در ریاست فدراسیون هنرهای رزمی روسیه و شورای ملی ورزش آیکیدو مشارکت دارد.

پس از حدود یک دهه، نمتسوف، رفیق کریینکو در حزب راست لیبرال، علیه رئیس جمهور پوتین شورید، و کار نمتسوف با کشته شدن در چند قدمی کرملین در سال ۲۰۱۵ در حادثه تروری که بسیاری را در سراسر جهان شوکه کرد، پایان یافت. کریینکو در مراسم تشییع جنازه دوستش شرکت کرد، اما رئیس خود را از دست نداد. کریینکو بدون توجه به ایده‌ها یا اصلاحات در واقعیت پیش رفت، زیرا تمام دغدغه‌اش قدرت و نفوذ بود، و این چیزی است که مسیر او منعکس می‌کند، مسیری که در آن به نزدیک شدن به پوتین بیشتر از هر چیز دیگری مشغول بود.

کرینکو الگویی برای سیاستمداران اواخر دوران اتحاد جماهیر شوروی محسوب می‌شود، جایی که تصوری از وفاداری به دولت و ضرورت حفظ آن بالاتر از هر ملاحظه‌ای حاکم بود، و این پیشینه‌ای بود که صعود او را تسهیل کرد، زیرا ایده‌های او در طول سی سال از کمونیسم به اصلاحات، و از راست لیبرال به ملی‌گرایی محافظه‌کار روسیه تغییر یافت، بدون اینکه به طور جدی به هیچ یک از آنها اعتقاد داشته باشد، و بدون اینکه راه خود را به سوی هدف اصلی خود گم کند: اینکه تحت هر شرایط یا ایده‌های حاکم، مرد دولت شود.

 

بازوی راست پوتین

در سال 2016، با وجود تشدید کنترل امنیتی در داخل روسیه در پس زمینه تنش در روابط با اروپا به دلیل الحاق شبه جزیره کریمه، و با وجود سابقه "اصلاح طلبانه" کریینکو که به دهه 90 میلادی باز می گردد و پیش بینی برخی مبنی بر افول ستاره او، پوتین او را به عنوان معاون اول رئیس دفتر ریاست جمهوری منصوب کرد و او به یکی از مهمترین مردان پوتین در مدیریت پرونده سیاست داخلی روسیه تبدیل شد. معاون اول دفتر ریاست جمهوری معمولاً پرونده پارلمان و احزاب مجاز به فعالیت سیاسی را مدیریت می کند، علاوه بر تعدادی از تحلیلگران و نویسندگان وفادار به رژیم روسیه در داخل.

در سال 2016، کریینکو جایگزین ویاتچسلاو ولودین در سمت معاون اول دفتر ریاست جمهوری شد و ولودین به ریاست پارلمان منتقل شد و به سرعت تلاش برای کاهش نفوذ تیم کریینکو در پرونده های داخلی را آغاز کرد. به عنوان مثال، ولودین از حضور مقامات دولت ریاست جمهوری در جلسات اجرایی دومای دولتی جلوگیری کرد و شروع به تشکیل یک مرکز قدرت جدید بر اساس اعضای حزب حاکم در دوما کرد تا با دفتر ریاست جمهوری در پرونده سیاست داخلی رقابت کند.

آندری پرتسف، پژوهشگر مرکز کارنگی مسکو، در مقاله ای که در وب سایت بنیاد کارنگی برای صلح منتشر شد، در مورد صعود ولودین پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال 2018 نوشت و پیش بینی کرد که کاهش نفوذ کریینکو و تسلط او بر امور داخلی به این معنی است که ولودین به شخصیتی مهم تر از کریینکو در دولت روسیه تبدیل شده است. اما پرتسف نمی دانست که کریینکو به چیزی فراتر از سیاست داخلی مشغول است و تسلط ولودین بر دوما، کریینکو را از اهداف بزرگتر باز نخواهد داشت.

در آغاز سال جاری، کریینکو ناگهان به عنوان مسئول تعدادی از پرونده های خارجی روسیه منصوب شد. پوتین پرونده جمهوری آبخازیا را که روسیه در سال 2008 در داخل گرجستان تصرف کرد (به همراه اوستیای جنوبی) به او واگذار کرد که زادگاه کریینکو است. او با موفقیت از نامزد مورد حمایت کرملین، بادرا گونبا، در رقابت های ریاست جمهوری در جمهوری آبخازیا حمایت کرد، به طوری که علی رغم چالشی که در بحبوحه موج اعتراضی آبخازها به توافقنامه مشارکت اقتصادی جدید با روسیه با آن روبرو بود، در انتخابات پیروز شد.

دامنه وظایف کریینکو در سال جاری گسترش یافت تا عملاً به عنوان مشاور کرملین یا "بازوی راست پوتین" در مناطق تحت کنترل روسیه در داخل اوکراین (گتی) فعالیت کند.

 

از داخل به خارج.. روسیه بدون مرز

دامنه وظایف کریینکو در سال جاری گسترش یافت تا عملاً به عنوان مشاور کرملین یا "بازوی راست پوتین" در مناطق تحت کنترل روسیه در داخل اوکراین و منطقه ترانسنیستریا در داخل کشور مولداوی، علاوه بر مدیریت حضور روسیه در ارمنستان فعالیت کند.

کرینکو تیم خود را که حدود ده سال سیاست داخلی را مدیریت می کرد با خود می آورد، تیمی که برخی از اعضای آن معتقدند مدیریت مستقیم پرونده های خارجی تفاوت چندانی با مدیریت پرونده های داخلی ندارد، زیرا همسایگی مستقیم روسیه بخشی از سلطه تاریخی آن است، یا همانطور که یکی از آنها با روزنامه نگاری از روزنامه روسی "ودوموستی" شوخی کرد: "مرزهای روسیه پایان ندارد".

تا سال 2020، ولادیسلاو سورکوف فرستاده رئیس جمهور روسیه و مسئول واقعی پرونده های لوگانسک و دونتسک و مولداوی و دو جمهوری جدایی طلب گرجستان بود. پس از رفتن سورکوف، این پرونده به معاون رئیس اداره ریاست جمهوری، دیمیتری کوزاک، رسید و گفته شد که او از روشی خشن تر در مداخله و تلاش برای تحمیل نفوذ روسیه استفاده می کند، اما بی فایده بود.

اکنون، پس از تهاجم آشکار روسیه به اوکراین در فوریه  2022، به نظر می رسد که روسیه از استفاده از رویکرد نرم و رویکرد سخت به طور یکسان دست کشیده است و در عوض، عملاً با همسایگی مستقیم خود به عنوان بخشی از امتداد روسیه بدون ابهام برخورد می کند.

در استان‌های اوکراینی که اکنون تحت کنترل روسیه هستند، کیریینکو تعدادی از رویدادهای همه‌پرسی را مهندسی کرده است که مشروعیت حضور روسیه در دونتسک، لوگانسک، خرسون و زاپوریژیا و تمایل ساکنان روسی‌زبان برای پیوستن به  روسیه را ثابت می‌کند.

اگرچه او در ابتدا مشتاق رویارویی با اوکراین در صحنه بین‌المللی نبود، اما به سرعت در گفتمان رسمی پیشتاز شد، زمانی که روسیه به اوکراین حمله کرد و با پیراهن‌های سبز در بیمارستان‌ها و مدارس بین سرزمین‌های «جدید» روسیه سفر کرد و متعهد شد که «جنایتکاران اوکراینی» را محاکمه کند.

آنتون ترویانوفسکی در مقاله‌ای در نیویورک تایمز که در اوایل این ماه منتشر شد، درباره افزایش اعتماد پوتین به سبک کیریینکو و واگذاری وظایف به او به دلیل مشغول بودن به مهندسی تمام جزئیات کوچک و مدیریت هر چه بهتر خواسته‌های پوتین نوشت.

با توجه به پیشینه علمی و تکنوکراتیک این مرد، اینها ویژگی های شخصیتی به نظر می رسند، اما روش مدیریت کیریینکو و اعتقاد او به ضرورت گسترش روسیه، صرفاً منعکس کننده پیشینه تحصیلی نیست، بلکه متأثر از یکی از فلسفه هایی است که در دهه پنجاه در اتحاد جماهیر شوروی ظاهر شد، فلسفه ای گسترده که همواره می توان آن را برای خدمت به نظام های حاکم مختلف تطبیق داد، که به نظر می رسد مورد پسند کیریینکو، ماهر در بازتعریف ایده ها و اهداف خود برای همگامی با حال و هوای مسکو است.

 

تحت تأثیر فلسفه شچدروویتسکی

پس از پایان جنگ جهانی دوم، ایده های علمی در ایالات متحده برای درک انسان و جامعه شکل گرفت و سلطه آنچه که اکنون به عنوان مکتب رفتارگرایی شناخته می شود بر جامعه شناسی و سیاست در مؤسسات آکادمیک آمریکا، تحت تأثیر این باور آغاز شد که ابزارهای علم قادر به تفسیر همه چیز و یافتن راه حل های علمی برای تمام معضلات اجتماعی و سیاسی هستند.

اگرچه روسیه در طرف مقابل در یک جنگ سرد با سرمایه داری قرار داشت، اما به طرز عجیبی در همان دوره شاهد تحولات مشابهی بود، به طوری که حلقه روش شناختی مسکو (Moscow Methodological Circle) توسط فیلسوف شوروی، جورجی شچدروویتسکی، که به دنبال توسعه ابزارهای جدید برای سازماندهی تفکر جمعی و فعالیت انسانی، به عنوان سیستمی از ساختارها و نقش ها بود که می توان با به کارگیری ایده های علمی آن را مهندسی کرد.

به گفته اندرو ویلسون، مورخ بریتانیایی، به نظر می رسد که شچدروویتسکی تحت تأثیر جامعه شناس آمریکایی جیمز بورنهام و کتاب او "انقلاب مدیریتی" قرار گرفته است، که در آن گفته بود که آمریکای سرمایه داری و روسیه کمونیستی در ماهیت بوروکراتیک و نهادی خود به هم نزدیک می شوند و سرمایه داری بیش از صاحبان سرمایه تحت سلطه نخبگان مدیران تکنوکرات قرار گرفته است و کمونیسم نیز در چنگال مدیران تکنوکرات شوروی قرار گرفته است.

به گفته ایلیا کوکولین، نویسنده روسی، شچدروویتسکی متقاعد شده بود که "هر گروهی از متفکران آموزش دیده و سازماندهی شده می توانند هرگونه تحول گسترده در محیط اجتماعی خود را مطابق با الگوریتم های خاص توسعه داده و اجرا کنند"، که نشان دهنده یک تصور کلی نگر از مدیریت است که شچدروویتسکی در واقع آن را پنهان نکرد، زیرا او گفت: "من معتقدم که سازماندهی کلی نگر تنها سازماندهی ممکن برای هر جامعه بشری است."

در آن دوره، جورج اورول، رمان نویس مشهور بریتانیایی، این موضوع را درک کرد و از این ایده ها انتقاد کرد و همانطور که در رمان معروف 1984 خود آنها را به سخره گرفت، صراحتاً در مورد ایده های بورنهام اظهار نظر کرد و گفت: "اگرچه او تأکید می کند که چیزی جز حقایق و نه تعصبات شخصی خود را بیان نمی کند، بورنهام تحت تأثیر افق قدرت ممکن (در انسان) قرار گرفته است."

ظهور شچدروویتسکی شبیه موجی از شیفتگی به تأثیر علم و مهندسی اجتماعی در دهه های پنجاه و شصت بود و آن را به نوعی ایمان اجتناب ناپذیر به پیشرفت تبدیل کرد و این همزمان با اصلاحات خروشچف در اتحاد جماهیر شوروی و افول رژیم ایدئولوژیک کمونیستی بود که تا پایان دهه چهل حاکم بود.

در جریان ترویج ایده‌هایش در آن دوره، شِدرُویتسکی همواره "بازی‌های فعالیت سازمانی" را برگزار می‌کرد، همانطور که خودش نامیده بود، تمرین‌هایی برای دانشجویانش در زمینه برنامه‌ریزی و مدیریت که در آن با مشکلی مشابه واقعیت (مانند توسعه یک برنامه پنج ساله) درگیر می‌شدند و سپس از روش سیستماتیک شِدرُویتسکی منحصراً برای حل آن استفاده می‌کردند.

از نظر منتقدان این متفکر روس، بسیاری می‌گویند که این تمرین‌ها چیزی جز حباب‌های بسته‌ای نبودند که ایده‌های این مرد را تثبیت می‌کردند و عملاً مانع از توسل شرکت‌کنندگان به هر ایده‌ای خارج از روش شِدرُویتسکی می‌شدند، که شاید پژواک آن را در مسابقات "رهبران روسیه" بیابیم، یکی از ایده‌های کرینکو، مسابقاتی که از سال 2017 به طور سالانه برگزار می‌شود تا شایسته‌ترین مردان مدیریت و برنامه‌ریزی در روسیه ارتقا یابند و در مناصب بوروکراتیک و منطقه‌ای در داخل دولت منصوب شوند، و منتقدان می‌گویند که لزوماً به ارتقای شایسته‌ترین افراد منجر نمی‌شود، بلکه تصورات خاصی از اداره دولت روسیه را که با ایده‌های نظام همخوانی دارد، تثبیت می‌کند.

منتقدان اندیشه شِدرُویتسکی می‌گویند که ایده‌های او درباره پیشرفت، علیرغم زبان پیچیده‌اش، از نظر سیاسی شکننده‌اند و صرفاً ابزاری برای هر نظام خودکامه‌ای هستند که می‌خواهد مهندسی اجتماعی را به نام پیشرفت اعمال کند و قدرت را به نام دانش علمی انحصار کند، و اینکه شکست‌های دهه نود، شیوع فساد با تحول سرمایه‌داری و تبدیل شدن اکثر تکنوکرات‌های جدید متأثر از این متفکر روس به مردان پوتین؛ همه اینها ضعف ایده را آشکار می‌کند.

و این تا حدی شبیه به تأثیر جنبش اتحاد و ترقی ترکیه از ایده‌های روشنگری و علمی اروپایی همزمان با سقوط دولت عثمانی و نظام ملی استبدادی است که در نهایت به آن منجر شد.

 

آموزش و اینترنت در چنگال کرینکو

بر اساس درک کرینکو و بسیاری از افراد متأثر از شِدرُویتسکی، یا آنچه برخی از تحلیلگران "تکنولوژی سیاسی" می‌نامند، روسیه باید همان درجه از نفوذ ایدئولوژیک را اعمال کند که ابزارهای هژمونی لیبرال آمریکایی اعمال می‌کنند، و از این رو روش آمریکایی‌ها در نفوذ از طریق رسانه‌ها و مؤسسات غیردولتی، نباید لزوماً مورد مبارزه قرار گیرد، بلکه در واقع باید تقلید و رقابت شود و برای حمایت از جنبش‌های راست‌گرا در سراسر جهان و جذب روس‌زبانان به مدار دولت روسیه مورد استفاده قرار گیرد.

در داخل روسیه، کرینکو در سال 2019 به مؤسسه "دانش" جان دوباره بخشید، مؤسسه‌ای شوروی که به انتشار ایدئولوژی شوروی و انتشار تبلیغات می‌پرداخت، قبل از اینکه نقش آن با سقوط اتحاد جماهیر شوروی از بین برود. اکنون، این مؤسسه در حال توسعه مواد درسی در مدارس و دانشگاه‌ها برای تثبیت ایده‌های راست‌گرا و محافظه‌کارانه درباره روسیه و اروپا است، از جمله یک دوره درسی به نام "مبانی ایده دولت روسیه" و "ایدئولوژی روسیه".

تسلط کرینکو به اینترنت نیز گسترش می‌یابد، دولت روسیه از راه‌اندازی اپلیکیشن "ماکس" برای تبادل پیام به سبک واتساپ خبر داد، اپلیکیشنی که از ماه آینده به طور خودکار بر روی هر تلفنی که در روسیه فروخته می‌شود، در دسترس خواهد بود.

و پیش از تهاجم به اوکراین، مقامات قبلاً بر اپلیکیشن "وی‌کی" (VK) برای شبکه‌های اجتماعی، مشابه فیس‌بوک و بزرگترین نوع خود در کشور، تسلط یافته بودند و ولادیمیر، پسر کرینکو، به عنوان رئیس شرکت منصوب شد، کسی که قبلاً به عنوان معاون رئیس شرکت مخابراتی "روس تلکام" کار می‌کرد.

کرینکو در حضور دیجیتال روسیه در خارج از کشور نیز نقش دارد، وزارت دادگستری آمریکا فهرستی را منتشر کرده است که می‌گوید او با بیش از 30 وب‌سایت اینترنتی مرتبط است که مخاطب آن افکار عمومی آمریکا هستند و فقط پروپاگاندا روسی را منتشر می‌کنند.

و بدتر از آن، روزنامه وال استریت ژورنال گزارشی را منتشر کرد مبنی بر اینکه بین کرینکو و ایلان ماسک، تاجر آمریکایی، ارتباطی وجود داشته است و این بخشی از تلاش برای تأثیرگذاری بر دولت آمریکا در مورد مذاکرات اوکراین بوده است، به ویژه اینکه ماهواره استارلینک متعلق به ماسک برای عملیات مقاومت اوکراین محوری است.

 

جهان روسی و اروپای قدیم

با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دیدگاهی مشابه در بین برخی از مقامات روسی متبلور شد که نگران محافظت از دولت روسیه در برابر سقوط بودند. و گروهی از متفکران متأثر از شِدرُویتسکی در آن زمان بر روی مفهوم جدیدی کار کردند که آن را "جهان روسی" نامیدند، و از جمله آنها پیتر، پسر خود شِدرُویتسکی، بود و گفتند که موج اصلاحات "علمی" رایج در روسیه در دهه نود باید به تبدیل شدن این کشور به مرکز یک جهان جدید کمک کند، همانطور که کمونیسم در قرن بیستم روسیه را به مرکز تأثیرگذاری در محدوده اتحاد جماهیر شوروی و متحدانش در سراسر جهان تبدیل کرد.

«دولت-ملت‌ها و شرکت‌های فراملیتی در حال افول هستند و جوامع مهاجر و ساختارهای انسانی جایگزین آن‌ها می‌شوند؛ یعنی گروه‌های مستحکمی که از شبکه‌ها به عنوان هسته‌ای برای سازماندهی انسانی استفاده می‌کنند. یا به عنوان بشر الگوی جدیدی برای توسعه پیدا می‌کنیم و سپس ملت جدیدی را شکل می‌دهیم، یا فدراسیون روسیه بدون یک نهاد سیاسی یا دولت باثبات باقی می‌ماند و سپس خود به صحنه‌ای برای بازیگران در سراسر جهان یا شاید صرفاً یک زباله‌دان انسانی تبدیل می‌شود. روسیه نیازمند ساختار نهادی جدیدی از تعامل بین دولت‌ها و مردم است.» پیتر شچدرویتسکی با این کلمات دیدگاه خود را در آن زمان در مورد «جهان روسی» ابراز کرد که دیدگاه مدیریتی و علمی می‌تواند نقشی در بازسازی آن ایفا کند تا با دنیای پس از دولت‌ها و شرکت‌ها به تعبیر او همگام شود.

اما مفهوم «جهان روسی» در طول دهه گذشته توسط برخی از منتسبین به این ایده، و شاید به طریقی که شچدرویتسکی یا پسرش با آن موافق نبودند، منحرف شد، زیرا برخی شروع به گفتن این کردند که «جهان روسی» اساساً یک دامنه جغرافیایی است و این امر روسیه را ملزم می‌کند تا سرزمین‌هایی را که قبلاً بخشی از سلطه امپراتوری آن بوده و سرزمین‌هایی که هنوز اکثریت ساکنان آن به زبان روسی صحبت می‌کنند (مانند شبه‌جزیره کریمه و مناطق دونتسک و لوهانسک) را پس بگیرد، که البته تحریفی از مفهوم اصلی دور از گرایش‌های جغرافیایی یا توسعه‌طلبانه است، اگرچه آسیب‌پذیری آن و امکان استفاده از آن برای اهداف ملی محدود را آشکار می‌کند.

همراه با این ایده، که اساساً در داخل روسیه ترویج می‌شود، کرینکو در عین حال مشغول کارزاری برای بازاریابی نقش روسیه در قاره اروپا زیر پرچم «اروپای قدیم» است، به طوری که روسیه طبق این دیدگاه به پناهگاهی برای همه اروپایی‌های ناراضی از لیبرالیسم و پناهگاهی برای اندیشه راست‌گرای محافظه‌کار که بیانگر جوهر تمدن اصلی اروپا است، بدون نفوذ اقلیت‌ها یا ایده‌های نشأت‌گرفته از ایالات متحده تبدیل می‌شود.

ناظران امور روسیه همواره بر نظریه‌پردازان ژئوپلیتیک و ایده‌های راست‌گرای پوپولیستی مانند الکساندر دوگین تمرکز داشته‌اند، اما با پیگیری مسئولان مؤثر واقعی در داخل کرملین، می‌توان گفت که نظریه‌پردازان اغلب چیزی جز عروسک‌هایی نیستند که توسط افرادی مانند کرینکو و افرادش از داخل کاخ ریاست‌جمهوری برای گسترش دامنه نفوذ روسیه در سطح جهان، جلب توجه جنبش‌های راست‌گرا در اروپا و ایجاد الگویی برای حکومت مبتنی بر «فناوری سیاسی» در روسیه به حرکت درمی‌آیند.

همچنین می‌توان گفت که اندیشه راست‌گرای پوپولیستی صرفاً تبلیغاتی است که به سمت افکار عمومی و خارج از کشور هدایت می‌شود، در حالی که ایده‌ها و روش‌های مدیریت حاکم در داخل دولت روسیه ریشه‌های گسترده‌ای دارد که به دهه‌های پنجاه و شصت بازمی‌گردد و جدی‌تر و منسجم‌تر است، اگرچه از نظر ماهیت تمامیت‌خواهانه و امکان سازگار کردن آن برای اهداف قدرت تفاوت چندانی ندارد.

امروزه نام کرینکو چندان در صفحه تلویزیون روسیه ظاهر نمی‌شود و در صدر پلاکارهای تبلیغاتی در مسکو قرار نمی‌گیرد. اما او در راهروهای کرملین و در پرونده‌های محرمانه‌ای که سرنوشت مناطق کاملی از اوکراین تا گرجستان را کنترل می‌کنند، همچنان صدایی است که پوتین می‌شنود و طرحی است که بدون امضای او هیچ گامی برداشته نمی‌شود.

ممکن است گفتمان ایدئولوژیک در روسیه از کمونیسم به لیبرالیسم به ملی‌گرایی تغییر کند، اما یک رشته ثابت وجود دارد که همه این تحولات را به هم پیوند می‌دهد: تکنوکرات‌هایی مانند کرینکو که دولت را به عنوان ماشینی می‌بینند که می‌توان آن را از هم جدا و دوباره سرهم کرد تا به بقای قدرت خدمت کند. از نظر این افراد، مرزها خطوطی روی نقشه نیستند، بلکه فضاهایی هستند که منتظر بازسازی و طراحی مجدد هستند.

 

مشاهده خبر در جماران