یادداشت؛
طرح صلح ترامپ؛ انتخابی حیاتی میان انزوا و ائتلاف منطقهای
طرح صلح ۲۰ مادهای دونالد ترامپ در سپتامبر ۲۰۲۵، در متن بحران عمیق خاورمیانه و پس از دو سال جنگ فرساینده، سندی است که برای تثبیت یک معماری امنیتی جدید طراحی شده است. این ابتکار، نه صرفاً یک آتشبس، بلکه تلاشی راهبردی برای پیوند زدن امنیت اسرائیل با آرزوی توسعه و ثبات کشورهای عربی از طریق یک ائتلاف منطقهای مشروط به شمار می رود.
مقدمه
طرح صلح 20 مادهای دونالد ترامپ در سپتامبر ۲۰۲۵، در متن بحران عمیق خاورمیانه و پس از دو سال جنگ فرساینده، سندی است که برای تثبیت یک معماری امنیتی جدید طراحی شده است. این ابتکار، نه صرفاً یک آتشبس، بلکه تلاشی راهبردی برای پیوند زدن امنیت اسرائیل با آرزوی توسعه و ثبات کشورهای عربی از طریق یک ائتلاف منطقهای مشروط به شمار می رود.
این یادداشت، با واکاوی دقیق ساختار دیپلماتیک، چالشهای ژرف اجرای آن، و معضلات نهادی پیشرو، ابعاد حیاتی این طرح را در برابر آگاهی نخبگان قرار میدهد.
۱. ژئوپلیتیک نوین: خلع سلاح، اهرم فشار برای صلح ابراهیم و موازنه قدرت
این طرح بر این اصل راهبردی استوار است که برای دستیابی به ثبات پایدار، لازم است تا منافع حیاتی منطقهای در یک موازنه نامتجانس درهم تنیده شوند. استراتژی آمریکا، انتقال بار امنیتی غزه از دوش اسرائیل به یک ساختار منطقهای تضمینشده است.
الف. شرط امنیتی و گشایش دروازههای عادیسازی
از منظر پایتختهایی چون ریاض، ابوظبی و منامه، وجود یک نهاد شبهنظامی و ایدئولوژیک در نوار غزه، همواره عاملی برای بیثباتی و یک مانع مشروعیتی عظیم در مسیر عادیسازی کامل روابط با اسرائیل بوده است. طرح ترامپ با تأکید بر تبدیل غزه به یک «منطقه عاری از تروریسم» و اجرای غیرنظامیسازی کامل (انحلال زیرساختها و خلع سلاح)، عملاً این مانع راهبردی را از میان برمیدارد.
این تحول، چراغ سبز نهایی را به عربستان سعودی میدهد تا با رفع بزرگترین دغدغه امنیتی-سیاسی، با دست بازتری به سوی تکمیل توافقات عادیسازی حرکت کند. این موضوع یک منفعت دوجانبه را فراهم میکند: اسرائیل به تضمینهای امنیتی منطقهای دست مییابد و کشورهای عربی به ائتلاف اقتصادی-امنیتی پایدار وارد میشوند. در واقع، این طرح یک نشانهی حیاتی است که در صورت موفقیت، دروازههای سرمایهگذاریهای عظیم عربی را به روی بازسازی غزه و توسعه اقتصادی اسرائیل خواهد گشود.
ب. ائتلافسازی اجباری و ضرورت استراتژیک ترکیه
این استراتژی، ترکیه را (با استفاده از نفوذ بر حماس و امتیازات متقابل) و مصر و قطر را (بهعنوان میانجیهای ضروری) در ائتلاف قرار داد. این اجماع منطقهای، حماس را در موقعیتی قرار داد تا «اصل تحویل سلاح به دولت آینده فلسطین» را بپذیرد.
* نقش ترکیه: پذیرش نقش ترکیه به عنوان بخشی از ائتلاف صلح، نشاندهندهٔ واقعبینی استراتژیک طراحان است. آنکارا با استفاده از اهرمهای اقتصادی و سیاسی خود، نه تنها مشروعیتی را به توافق میبخشد که در جهان اسلام مورد نیاز است، بلکه عملاً تضمینکنندهٔ بخشی از آتشبس خواهد بود؛ امری که با اهداف توسعه اقتصادی بلندمدت خود ترکیه نیز همسو است.
* بحران داخلی اسرائیل و انزوای بینالمللی: این طرح به یک ضرورت سیاسی برای اسرائیل تبدیل شده است. یائیر لاپید و دیگر رهبران اپوزیسیون بهصراحت اعلام کردهاند که اسرائیل در یک «بحران سیاسی» غوطهور است و انزوای بینالمللی بیسابقه، تنها با پذیرش چارچوب منطقهای-بینالمللی قابل جبران است. موضع دوپهلوی بنیامین نتانیاهو، که از یک سو طرح را تأیید میکند و از سوی دیگر، نسبت به آن بدبین است، نشاندهنده تعارض میان ضرورت استراتژیک بقا و محاسبات سیاسی داخلی است؛ تعارضی که میتواند به بهای فروپاشی ائتلاف منطقهای تمام شود.
۲. چالشهای ساختاری حکمرانی و معضل مشروعیت نهادی
نهادهای پیشبینیشده برای اجرای این طرح، بهدلیل معضل مشروعیت (Legitimacy Deficit) و ابهامات اجرایی در محیط سیاسی پیچیده خاورمیانه روبرو هستند و این بزرگترین ریسک پایداری توافق است.
الف. بحران مشروعیت در «هیئت صلح» و نیروی تثبیت بین المللی (ISF)
موفقیت نهادهای پساجنگ به بیطرفی، اقتدار و مقبولیت آنها بستگی دارد. اما انتخاب دونالد ترامپ به ریاست و حضور تونی بلر در «هیئت صلح»، بهدلیل تصویر بسیار منفی و قطبی این دو چهره در افکار عمومی عرب، مشروعیت این نهاد را پیشاپیش مخدوش میکند.
*ریسکهای سیاسی-اجتماعی و نظریه سازهگرایی: این کمبود مشروعیت، پذیرش حکمرانی تکنوکراتهای فلسطینی را زیر سؤال برده و زمینه را برای مقاومت مردمی و شورشهای مدنی علیه یک ساختار حاکمیتی تحمیلی فراهم میسازد. از منظر سازهگرایی، تنها تضمینهای امنیتی کفایت نمیکند؛ باید تصورات متقابل میان طرفین تغییر کند. اما این هیئت، با ترکیب فعلی، به جای ایجاد اعتماد، سوءظنها را تشدید میکند و کار را برای تغییر ادراک مردم فلسطین دشوار میسازد.
*تضاد با نهادگرایی لیبرالی: نهادگرایی لیبرالی حکم میکند که نهادها باید بر اساس قوانین و بدون اعمال قدرت مستقیم شکل گیرند. اما این هیئت، با حضور چهرههای سیاسی جنجالی، از ابتدا فاقد بیطرفی لازم است و در معرض این خطر قرار دارد که از یک نهاد بازسازی اعتماد به ابزاری برای اعمال نفوذ خارجی تنزل یابد.
ب. ابهامات عملیاتی و فقدان شاخصهای نظامی
فقدان شاخصهای عملیاتی (Benchmarks) دقیق و قابل سنجش، تهدیدی جدی علیه پایداری طرح است.
* جدول زمانی و عقبنشینی نیروهای دفاعی اسرائیل ( IDF): طرح فاقد یک جدول زمانی روشن و اجباری برای عقبنشینی کامل نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF) است. اسرائیل اصرار دارد که عقبنشینی تنها باید بر اساس استانداردهای امنیتی و عملکردی صورت پذیرد. این ابهام، به اسرائیل اجازه میدهد تا حضور امنیتی نامحدود خود را حفظ کند، که این امر خلاف روح توافق و خواسته قاطع کشورهای عربی برای واگذاری کامل مسئولیت به نیروی ISF است. واقعگرایی نظامی حکم میکند که باید مکانیزم دقیقی برای راستیآزمایی و سنجش عینی نابودی تونلها و تأسیسات تولید سلاح توسط نیروی ISF وجود داشته باشد.
کنترل مرزها و امنیت سینوگرافیک: طرح باید بهوضوح تکلیف کنترل گذرگاه رفح و مرزهای دریایی و هوایی غزه را مشخص میکرد. در غیاب یک چارچوب امنیتی جامع که مرزهای بیرونی و داخلی غزه را به یکدیگر پیوند دهد، هرگونه خروج IDF، تنها یک انتقال مسئولیت امنیتی (Burden-shifting) خواهد بود نه تضمین صلح پایدار.
ج. واقعیت حکمرانی و چالش فساد ساختاری
اتکای طرح به بازگشت تشکیلات خودگردان و حکومت تکنوکراتهای مستقل یک ریسک بالا دارد که با واقعیت سیاسی منطقه همخوانی ندارد.
* فساد ساختاری و عدم مشروعیت تشکیلات خودگردان فلسطین( PA) PA: با فساد ساختاری و بحران مشروعیت عمیقی نزد مردم فلسطین روبرو است. سپردن اداره غزه به یک «بازوی مدنی» از این نهاد، بدون تضمین اصلاحات قاطع و ریشهکن کردن فساد، به بازگشت سریع نارضایتیها و ظهور گروههای افراطی منجر خواهد شد. جامعه بینالملل باید بر اجرای واقعی اصلاحات، ایجاد سازوکارهای نظارتی مستقل و مجهز به توانایی مهار فساد اصرار ورزد.
* عدم یکپارچگی سیاسی: طرح باید مسیری قاطع و عملی برای اتحاد نهادی و سیاسی غزه و کرانه باختری فراهم میکرد. بدون یکپارچگی سیاسی، اقتصادی و امنیتی، هرگونه دولت فلسطینی در آینده، یک موجودیت دوپاره و متزلزل باقی خواهد ماند که در برابر فشار خارجی و داخلی آسیبپذیر است.
۴. چالشهای پایداری: عبور از «ترس» به «اعتماد» و افق سیاسی
پایداری طرح ترامپ در گرو توانایی آن در غلبه بر «ترس و فقدان اعتماد» است. این امر نیازمند یک پروسه سیاسی آگاهانه برای تحول ادراکی و رفتاری بازیگران است.
الف. مسئولیتهای متقابل و ساختن اعتماد
* بار اثبات فلسطین: بار اثبات اکنون بر دوش فلسطینیان است که با مبارزه قاطع با تحریکات، اصلاحات ساختاری و حکمرانی شفاف، ثابت کنند که توانایی ایجاد یک دولت مستقل و امن را دارند و قادر به مهار دائمی افراطگرایی هستند. این امر مستلزم آن است که رهبران فلسطین، اراده خود را برای گشودن یک افق سیاسی جدید و پایان دادن به سیاستهای تفرقهافکنانه نشان دهند.
* تعهد استراتژیک اسرائیل: در مقابل، اسرائیل باید با اتخاذ یک تعهد استراتژیک قاطع، طرح الحاق کرانه باختری را برای همیشه از روی میز خارج کند و با خشونت شهرکنشینان افراطی که لکه ننگی بر اخلاق این کشور است، مقابله نماید. عدم انجام این تعهدات، بهسرعت ائتلاف منطقهای را دچار تزلزل خواهد کرد و دستاوردهای صلح ابراهیم را به خطر میاندازد. امنیت پایدار اسرائیل، تنها در گرو ثبات و شکوفایی اقتصادی-سیاسی همسایگان است.
ب. افق سیاسی و مفهوم «دولت مشروط»
موفقیت طرح در گرو پذیرش این واقعیت است که صلح پایدار تنها زمانی محقق میشود که یک افق سیاسی روشن برای فلسطینیان وجود داشته باشد. ایده «دولت مشروط» (Conditional Statehood) که در این طرح گنجانده شده، تلاشی است برای برقراری تعادل میان نیاز امنیتی اسرائیل و حق تعیین سرنوشت فلسطین. این مشروطیت، باید با یک جدول زمانی منعطف و قابل سنجش همراه باشد تا به یک بهانه برای تعویق دائمی تبدیل نشود.
۵. نتیجهگیری نهایی: انتخابی برای امنیت پایدار
طرح ترامپ، یک پل دیپلماتیک شکننده است که بر روی ویرانههای جنگ بنا شده است. این طرح، یک انتخاب سرنوشتساز را پیش روی منطقه قرار میدهد: یا پذیرش چارچوب منطقهای برای صلح ابراهیم و امنیت پایدار از طریق خلع سلاح و ایجاد یک افق سیاسی معتبر، یا اصرار بر منافع ایدئولوژیک و سیاسی داخلی که نتیجهای جز انزوای جهانی، فقر فزاینده و ادامه چرخه جنگ نخواهد داشت.
پایداری نهایی این توافق، در گرو توانایی رهبران برای غلبه بر شک و تردیدها، پذیرش کمبود مشروعیت نهادهای تحمیلی، و حرکت به سوی یک افق سیاسی مشترک و غیرقابل بازگشت است. این لحظهای است که تاریخ قضاوت خواهد کرد که آیا منطقه قادر به انتخاب امنیت پایدار از طریق ائتلاف و حکمرانی خوب بود، یا به دامان بیثباتی و مناقشات قدیمی بازگشت. تنها با اراده سیاسی قاطع برای اجرای بدون تبعیض این ۲۰ ماده، میتوان امید داشت که این طرح، از یک توافق نظامی موقت به معماری صلح پایدار تبدیل شود.
دکتر مسعود کاظمیان (کارشناس امنیت ملی)
مشاهده خبر در جماران