جنگ غزه و بیداری دیرهنگام اروپا؟
بحران غزه میتواند فرصتی تاریخی برای اروپا باشد تا سرانجام شکاف میان ارزشهای ادعایی و عملکرد واقعی خود در سیاست خارجی را پر کند.
در هفتههای اخیر، تحولات قابل توجهی در رویکرد کشورهای اروپایی نسبت به جنگ غزه رخ داده است؛ تحولاتی که اگرچه هنوز به یک چرخش بنیادین سیاست خارجی نینجامیده، اما میتوان آنها را نشانههایی از یک بیداری دیرهنگام دانست.
صدراعظم آلمان، اولاف شولتس، در اظهارنظری کمسابقه گفت: «دیگر هدف اسرائیل در غزه را نمیفهمم» این جمله از زبان رهبر کشوری بیان شده که همواره مدافع بیقید و شرط اسرائیل شناخته میشد. همزمان، اسپانیا میزبان نشست مقامات ۲۰ کشور عربی و اروپایی در مادرید بود که در آن خواستار تحریم اسرائیل برای توقف جنگ غزه شدند. در سوئد نیز، سفیر اسرائیل برای پاسخگویی درباره وضعیت انسانی در غزه به وزارت خارجه احضار شد. این مجموعه از رویدادها را میتوان نشانههای یک موج جدید در اروپا علیه سیاستهای اسرائیل دانست. اما این بیداری، اگر واقعا آغاز شده باشد، از کجا نشأت میگیرد؟ چه فرصتها و چه محدودیتهایی در مسیر آن وجود دارد؟
فشار افکار عمومی و فروپاشی روایت اسرائیلی
نخست باید به تغییر محسوس در افکار عمومی اروپایی اشاره کرد. آنچه در گذشته در سطح نخبگان سیاسی به صورت حمایت از «حق دفاع اسرائیل» تکرار میشد، امروز زیر فشار روزافزون افکار عمومی به چالش کشیده شده است. تصاویر و گزارشهای هولناک از فجایع انسانی در غزه، بهویژه کشتار کودکان و نابودی کامل زیرساختهای شهری، توانسته است روایت دیرپای اسرائیل درباره «جنگ علیه تروریسم» را در چشم بسیاری از اروپاییها بیاعتبار کند. در رسانههای جریان اصلی اروپا، برای نخستین بار، گزارشهایی انتقادی و حتی محکومکننده از عملکرد اسرائیل منتشر میشود؛ امری که پیشتر عمدتاً در حاشیه رسانههای مستقل یا چپگرا محدود بود. در دانشگاهها، نهادهای مدنی، اتحادیههای کارگری و حتی در میان چهرههای هنری و ورزشی، موجی از همبستگی با مردم غزه دیده میشود. کمپینهای تحریم، اعتراضات خیابانی و درخواستها برای پایان دادن به صادرات تسلیحات به اسرائیل از جمله نشانههای این تغییر فضاست. این فشار اجتماعی، دولتها را ـ ولو با احتیاط ـ به تجدید نظر در مواضع سنتیشان سوق میدهد.
تضاد میان اخلاق و منافع ژئوپلیتیک
با این حال، باید توجه داشت که بیداری اخلاقی اروپا در برابر فجایع انسانی در غزه، در تضاد با منافع ژئوپلیتیکی پیچیدهای قرار دارد. اسرائیل همچنان متحد استراتژیک غرب در منطقه تلقی میشود. کشورهای اروپایی از منظر نظامی، اطلاعاتی و فناورانه به همکاری با تلآویو نیاز دارند و تغییر این معادله مستلزم بازنگریهای عمیق در سیاست امنیتی آنهاست. از سوی دیگر، پیوندهای تاریخی اروپا با پروژه صهیونیستی، بهویژه احساس گناه پس از هولوکاست، در برخی کشورها مانند آلمان، سیاستی محافظهکارانه در قبال اسرائیل پدید آورده که هرگونه نقد را با برچسب یهودیستیزی خفه میکرده است. بنابراین، اظهارات شولتس را میتوان نقطهای عطف دانست، اما این نقطه هنوز به خطی ممتد تبدیل نشده است.
موقعیتهای نوین: از اسپانیا تا ایرلند
در میان کشورهای اروپایی، برخی بازیگران پیشگام در اتخاذ مواضع صریحتر علیه اسرائیل هستند. اسپانیا با رهبری دولت چپگرای پدرو سانچز، نقش فعالی در ایجاد ائتلاف میان کشورهای اروپایی و عربی ایفا کرده است. این کشور خواستار تحریم تسلیحاتی اسرائیل شده و از دیوان بینالمللی کیفری برای تحقیق درباره جنایات جنگی حمایت کرده است. ایرلند نیز همواره از منتقدان سیاستهای اسرائیل بوده و در هفتههای اخیر بر مواضع خود افزوده است. این کشورها ممکن است نقش قطب اخلاقی در اتحادیه اروپا را ایفا کنند و کشورهای دیگر را ـ ولو با تأخیر ـ به همراهی وادارند.
شواهدی از تغییر فضا، افزایش انتقادات، و گامهایی عملی در جهت مخالفت با جنگ اسرائیل در غزه وجود دارد. اما این بیداری هنوز شکننده، ناهماهنگ و زیر سایه منافع سنتی و فشارهای دیپلماتیک است.
فرصت تاریخی برای بازتعریف سیاست خارجی اروپا
بحران غزه میتواند فرصتی تاریخی برای اروپا باشد تا سرانجام شکاف میان ارزشهای ادعایی و عملکرد واقعی خود در سیاست خارجی را پر کند. اروپا سالهاست که خود را مدافع جهانی حقوق بشر، عدالت و حاکمیت قانون معرفی میکند و جایگاه اخلاقی خود را بازیابی کند؛ اصولی که در اسناد اتحادیه اروپا، بیانیههای رسمی، و سیاستهای توسعهای بارها بر آنها تأکید شده است. اما در عمل، بهویژه در مواجهه با بحرانهایی که پای متحدان غربی، مانند اسرائیل، در میان است، این اصول اغلب به شعارهایی بیاثر تقلیل یافتهاند. اکنون، در سایه فاجعه انسانی گسترده در غزه ـ از کشتار غیرنظامیان گرفته تا محاصره و نابودی کامل زیرساختهای زندگی ـ اروپا در برابر آزمونی واقعی قرار دارد. در حالی که ایالات متحده با حمایت بیقید و شرط از اسرائیل، عملاً مانع هرگونه اقدام مؤثر بینالمللی برای توقف جنگ شده است، اروپا میتواند مسیری مستقلتر و مبتنی بر اخلاق جهانی بپیماید. این یعنی نشاندادن بلوغ سیاسی، استقلال تصمیمگیری، و خروج از نقش دنبالهرو واشنگتن در خاورمیانه.
در عمل، این تحول میتواند شامل گامهایی چون:
حمایت فعال از نهادهای حقوقی بینالمللی مانند دیوان کیفری بینالمللی (ICC) برای رسیدگی به جنایات احتمالی جنگی؛
فشار سیاسی و دیپلماتیک برای توقف جنگ و برقراری آتشبس فوری؛
تعلیق صادرات تسلیحات به اسرائیل تا زمان پایان عملیات نظامی و رعایت اصول حقوق بشردوستانه بینالمللی؛
و بازنگری در روابط سیاسی، اقتصادی و امنیتی با اسرائیل بر مبنای احترام به حقوق بشر و قوانین بینالمللی باشد.
چنین اقداماتی نهتنها با اصول اعلامشده اروپا همخوان است، بلکه میتواند جایگاه این قاره را به عنوان یک کنشگر مسئول و مستقل در نظام بینالملل تقویت کند؛ کنشگری که فراتر از منافع لحظهای، بر تعهدات اخلاقی و قانونی بلندمدت پای میفشارد.
در نهایت اینکه پرسش «آیا اروپا بیدار شده است؟» را میتوان با احتیاط پاسخ مثبت داد. شواهدی از تغییر فضا، افزایش انتقادات، و گامهایی عملی در جهت مخالفت با جنگ اسرائیل در غزه وجود دارد. اما این بیداری هنوز شکننده، ناهماهنگ و زیر سایه منافع سنتی و فشارهای دیپلماتیک است. تنها در صورتی که این واکنشها به سیاستهایی پایدار، مبتنی بر اصول حقوقی و اخلاقی تبدیل شوند، میتوان از یک بیداری واقعی سخن گفت. اکنون توپ در زمین اروپا است؛ یا به تماشاگر خاموش جنایات جنگی بدل خواهد شد، یا به کنشگری مسئول در عرصه جهانی.
رضا رحمتی، عضو هیات علمی دانشگاه بوعلی سینا
مشاهده خبر در جماران