در گفت و گو با جماران؛
موسویان، عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم: بسیاری از معتقدان به اجبار پوشش، شلاق زدن را محکوم میکنند/ این کارها باعث دور شدن مردم از دین میشود
حجت الاسلام و المسلمین سید ابوالفضل موسویان عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم به جماران گفت: همه فقهای گذشته در فقه مطرح کردهاند که حدود را نباید در غیر دارالاسلام اجرا کرد، به دلیل اینکه چه بسا اجرای حدّ در غیردارالاسلام باعث شود که شخص مسلمان از دین دور و جدا شود. این را تمام فقها مورد توجه قرار دادهاند و در روایات هم آمده است. به عبارت دیگر اجرای حد نباید باعث شود که کسی از دین دور و جدا شود. اینها نکاتی است که در فقه ما آمده است، میشود به این نکات استناد کرد و این نوع برخوردها باعث دور شدن مردم از دیانت و مذهب میشود.
پایگاه خبری جماران: عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم با اشاره به اجرای حکم شلاق یک خانم گفت: موردی که مجازات شده، هیچ تأثیری در وی نگذاشته است و آن گفته است که من مجازات را تحمل میکنم و ملزم نیستم به اینکه حجاب را رعایت کنم؛ بنابراین این مجازات نه در خود آن شخص و نه در افراد دیگری که دنبال قضیه هستند و این حکم را قبول ندارند، هیچ تأثیر مثبتی ندارد. اگر کاری میخواهد صورت بگیرد، باید جامعه پذیرش آن را داشته باشد، وگرنه تأثیر منفی میگذارد. یعنی به جای اینکه جلو این عمل را که میگویند جرم است، بگیرد باعث میشود افراد در مخالفت کردن جریتر شوند و بگویند اگر مجازات هم دارد ما حاضریم تحمل کنیم.
مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با حجت الاسلام و المسلمین سید ابوالفضل موسویان در پی می آید:
با توجه به اینکه نشستی با یادگار امام داشتید و ایشان مباحثی درباره مجازات شلاق بر برخی بانوان و فضایی که در جامعه ایجاد شده است، گفتند؛ میخواهیم ارزیابی حضرتعالی را درباره این موضوع و اینکه شلاق چه قدر میتواند بازدارنده باشد بشنویم.
من ابتدا عرض میکنم که بر اساس بحثهایی که کردهام و مدارکی که دارم، معتقدم که درباره حجاب هیچ اجباری نمیتوانیم از طرف حکومت داشته باشیم. حجاب از دستوراتی نیست که اجباری در آن وجود داشته باشد؛ نه در تاریخ اسلام چنین چیزی را داریم، نه در زمان معصومین حجاب اجباری شده است و نه سیره مسلمین چنین چیزی را اقتضا میکرده است.
بر اساس دستورات شرع، وظیفه مومنین این است که چشمشان را از نگاه به نامحرم بپوشانند و به انحراف کشیده نشوند. وظیفه مردان مسلمان و معتقد این است که خودشان را حفظ کنند و نگه دارند. پوششی که از نظر اعتقادی برای زنان داریم «وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِن» است. یعنی زن باید پوشش شرعی را داشته باشند و این دستور خداوند است، اما من اعتقاد ندارم که حکومت زنان را بر پوشش اجبار کند و دلائلی بر رد آن دارم. بنابراین اجبار به حجاب درست نیست و نمیشود عنوان شرعی به آن داد.
نکته بعد ضرورت تناسب بین جرم و مجازات است. متأسفانه چون برخی از مجازاتها را جامعه نمیپذیرد و قبول نمیکند، اثر معکوس دارد. چه بسا بسیاری از افرادی که معتقدند دولت میتواند به پوشش اجبار کند و محجبه و متدین هستند، اما شلاق زدن را محکوم میکنند. به عبارت دیگر صحیح نمیدانند که با زنان و دختران مسلمان، اینگونه برخورد شود و بین مجازات و جرم تناسبی نمیبینند. بنابراین ما نباید برداشت خشن و تندی از دین و مذهب ارائه دهیم تا بین مردم نسبت به مذهب، برخورد یا ذهنیت منفی ایجاد شود.
نگاه من این است که بیحجابی نمیتواند جرم باشد
از فرمایشات شما چنین برداشت میشود که بیحجابی نمیتواند جرم باشد تا مسلتزم تعزیر شود.
بله، این نگاه من است. ممکن است بگویید قانون داریم و قانون باید مراعات شود. من میگویم اگر قانون داریم، باید تناسب بین جرم و مجازات رعایت شود. مجازات شلاق از نظر افکار عمومی منفی است و جامعه آن را نمیپذیرد.
پیامدهای منفی چنین تعزیراتی چه خواهد بود و آیا میتواند بازدارنده باشد یا نه؟
موردی که مجازات شده، هیچ تأثیری در وی نگذاشته است و آن گفته است که من مجازات را تحمل میکنم و ملزم نیستم به اینکه حجاب را رعایت کنم؛ بنابراین این مجازات نه در خود آن شخص و نه در افراد دیگری که دنبال قضیه هستند و این حکم را قبول ندارند، هیچ تأثیر مثبتی ندارد. اگر کاری میخواهد صورت بگیرد، باید جامعه پذیرش آن را داشته باشد، وگرنه تأثیر منفی میگذارد. یعنی به جای اینکه جلو این عمل را که میگویند جرم است، بگیرد باعث میشود افراد در مخالفت کردن جریتر شوند و بگویند اگر مجازات هم دارد ما حاضریم تحمل کنیم.
به نظر من این نوع قانونگذاری و برخورد، تأثیر منفی بر جامعه میگذارد و با توجه به اینکه همۀ این کارها به نام دین تمام میشود. لذا بر دینداری مردم تأثیر منفی میگذارد. مردم ما از اقشار و سنین مختلف و با آگاهیها و درجات گوناگون ایمان هستند و نمیتوانیم بگوییم که همه در یک سطحی هستند که میتوانند این مسائل را قبول کنند و بپذیرند. چه بسا در بسیاری از افرادی که ایمانْ قوّتی پیدا نکرده، این برخوردها تأثیر منفی داشته باشد و ذرۀ ایمانی هم که دارند از دست بدهند.
بنابراین، باید به این مهم قانونگذار توجه داشته باشد و آثار منفی آن را برطرف کند، نه اینکه بگوید ما در هر صورت حکم را اجرا میکنیم، چه مردم قبول کنند یا قبول نکنند، چه اثر مثبت داشته باشد و چه اثر مثبت نداشته باشد. این کار درستی نیست که اینگونه با قضایا برخورد شود؛ بلکه باید توجه داشته باشیم که عنوانهای دیگری مثل «وهن اسلام» و «وهن شیعه» هم داریم و این کارها باعث دور شدن مردم از دین و تدین میشود.
حتی همه فقهای گذشته در فقه مطرح کردهاند که حدود را نباید در غیر دارالاسلام اجرا کرد، به دلیل اینکه چه بسا اجرای حدّ در غیردارالاسلام باعث شود که شخص مسلمان از دین دور و جدا شود. این را تمام فقها مورد توجه قرار دادهاند و در روایات هم آمده است. به عبارت دیگر اجرای حد نباید باعث شود که کسی از دین دور و جدا شود. اینها نکاتی است که در فقه ما آمده است، میشود به این نکات استناد کرد و این نوع برخوردها باعث دور شدن مردم از دیانت و مذهب میشود.
جرم و گناه، دو مفهوم جداگانه است
قلمرو اجرای شریعت در چنین موضوعاتی کجاست؟ آیا اتکا به عرف کافی است و اساساً چه قدر میتوانیم از عرف برای حل این موضوعات کمک و بهره بگیریم؟
اگر جامعه تقاضای چنین مسألهای را داشته باشد یعنی اکثریت جامعه این را خواسته باشند، حکومت ممکن است به آن تن دهد. البته نه از باب اینکه به عنوان تکلیف الهی باشد، ممکن است از باب اقتضای حکومت باشد. مثل اینکه مردم از حکومت بخواهند که فلان جا محدودیتی ایجاد شود یا در فلان مسئله برخوردی صورت گیرد؛ خواست جامعه از باب این است که مردم حق دارند درباره سرنوشت و اداره امور جامعه نقش داشته باشند. اما اگر مردم چیزی را نخواسته باشند ما از نظر شرعی هیچ دلیلی نداریم که بتوان اجباری وضع کرد. احکام و دستورات شرعی وجود دارد که ممکن است در جامعه به آنها عمل نشود، اما این گونه نیست که حکومت بتواند به خاطر که اینکه فلان کار انجام نشده، مجازاتی تعیین کند.
جرم و گناه، دو مفهوم جداگانه است. اگر گناهی به عنوان جرم تلقی شود باید ببینیم حکومت چنین اختیاری را دارد تا گناه را به صرف اینکه در دستورات دینی آمده، به عنوان جرم معرفی کند. به صورت صریح در شرع آمده که غیبت کردن حرام و جزء گناهان کبیره است، اما در شرع نداریم که حکومت بخواهد غیبت را به عنوان جرم معرفی کند؛ مگر اینکه هتک حرمت یا عنوان دیگری بر آن صدق کند. غیبت گرچه شرعاً حرام است اما حکومت نمیتواند آن را جرم تلقی کند.
موارد بسیار دیگر هم این گونه است که اگر به دستورات خدا عمل نکردیم، حساب ما با خدا و مجازات آن در قیامت است و چه بسا در دنیا آثار تبعی و طبیعی داشته باشد. اینها مورد قبول است، اما اینکه گناهی به عنوان جرم تلقی شود حتماً باید تعریف و مشخص شود و جامعه آن را خواسته باشد و الا خداوند چنین ولایتی را برای هیچ حاکمی قرار نداده است تا بخواهد از طرف خود برخی چیزها را جرم تلقی کند.
آیا بین گناه و جرم میتوانیم به لحاظ منطقی قاعدهای ترسیم کنیم که هر گناهی، جرم باشد؟
نه، فرض کنیم کسی نماز نمیخواند، این گونه نیست که حکومت نماز نخواندن را جرم تلقی کند و بر کسی که نماز نخوانده، ده ضربه شلاق بزند. چنین کاری را هیچ جا ندیدیم انجام دهند در حالی که نماز نخواندن گناه است و بحثی در آن نیست اما نمیشود آن را به عنوان جرم تلقی کرد. یا اگر کسی روزه نگرفت اینگونه است. بله اگر کسی در ملأعام روزهخواری کند بحث بیحرمتی کردن به احکام و دستورات دین مطرح میشود و برخورد با روزهخواری علنی در فقه و روایات آمده است اما درباره اینکه کسی دستورات دینی دیگر را انجام نداد و حکومت بتواند وی را مجازات کند، این را در فقه نداریم در حالی که مسلماً حرامی انجام گرفته ولی مجازات دولتی و حکومتی نداریم. خداوند هم چنین ولایتی را بر حاکم قرار نداده است.
مطالبه از مسولان عالی قضایی، قضات و کارشناسان قضایی برای رفع این مشکل چگونه باید باشد؟
قاعدهاش این است که یکسری مسائل را ریشهیابی کنیم و ببینیم علل و اسباب آن چیست. از موانع اصلی این مسائل نداشتن شغل و کار برای جوانان است. حکومت مدام بر این مطلب اصرار دارد ولی راههای اصلی آن را درست طی نمیکند. وقتی جوان شاغل نیست، کار ندارد و زندگی وی تأمین نمیشود، جامعه به مشکل میخورد. امروزه مسئولان اعلام میکنند که سن ازدواج بالای سی سال است. اینها یکی از دلائل این مسائل میتواند باشد و ما باید مسئله شغل و کار را برای مردم درست کنیم.
حضور افراد زیاد بیکار در جامعه، مشکلاتی از جمله سرقتها، قتلها، خودکشیها و موارد دیگر را ایجاد میکند. شاید بخش عمده این معضلات به مسائل اقتصادی مربوط میشود و ریشه بسیاری از مسائلی که مواجه هستیم مشکلات اقتصادی است. مسئولان باید نسبت به این مسائل حساس باشند و بتوانند معضلات را به صورت ریشهای حل کنند و الا با زدن و بستن و ... نمیتوان مسئله را جمع و اصلاح کرد.
از دیدگاه شما چه قدر این برخوردها میتواند در طرد اجتماعی زنان اثر منفی بگذارد و به تبعیض جنسیتی بین زن و مرد دامن بزند؟
در بحثهای جدید روشنفکری مطرح میشود که نگاه دسته دوم و پایینی به زنان در جامعه ما وجود دارد و افرادی مدعی هستند که دین، همۀ تضییقات و مشکلات را برای زنان قرار داده است. از وقتی که بحث برابری زن و مرد مطرح شده، این ادعاها ادامه داشته است. لذا مسائلی که اخیراً به وجود آمد، این قضیه را تشدید و بدتر میکند. هرچند جوابهایی داده میشود که اسلام هیچ فرقی بین زن و مرد نگذاشته و تبعیضی بین آن دو قائل نشده است، اما وقتی برخوردهایی مثل شلاق زدن در جامعه انجام میشود این ذهنیت که دین، نگاه دو گانهای به زن و مرد دارد استمرار پیدا میکند (گرچه ممکن است بگوییم ذهنیت نادرستی است) لذا این برخوردها آثار بدی بر دینداری مردم میگذارد.
مشاهده خبر در جماران