کدخبر: ۱۵۸۰۰۷۴ تاریخ انتشار:

یادداشت احمد مسجدجامعی؛

به یاد شبان شهیدی مودب، مرد مطبوعات و ادبیات

وقتی از حوزه معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد می‌رفت، قرار شد به‌عنوان سفیر ایران به خارج از کشور برود و او به‌جای کشورهای اروپایی، اندونزی را به دلایلی برگزید و دلیل مهم‌تر، آنکه اندونزی کشوری است اسلامی و برای فرزندان در حال رشد او تربیتی دینی در این فضا مناسب‌تر بود، دکتر شهیدی در آنجا هم در جلسات قرآنی شرکت می‌کرد.

به گزارش جماران؛ احمد مسجدجامعی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت اصلاحات در یادداشتی با عنوان «مرد مطبوعات و ادبیات» در روزنامه هم میهن نوشت:

سبک مرحوم سیدمحمود دعائی در روزنامه اطلاعات برای خودش مکتبی است که اولا از افراط‌گری‌های سیاسی به دور است، ثانیاً پایگاه آدم‌هایی‌ست که به فرهنگ می‌اندیشند و اصلاً وجه مشخصه آنها فرهنگی‌بودن است. به‌همین دلیل اغلب آنها در ادب جدید و قدیم دستی دارند. آقای شبان شهیدی‌مودب هم از همین آدم‌هاست که شخصیت فرهنگی او بر سایر ابعاد وجودی‌اش غلبه داشت و شاید کمتر کسی بداند که او دانش‌آموخته رشتۀ مهندسی برق بود و در کارش چنان ورزیده بود که در همین زمینه در فرانسه در دهۀ پنجاه مشغول کار بوده است.

سنخیت دیگر او با مرحوم دعائی، دوران دشوار کودکی آنهاست. آقای شهیدی در چندماهگی پدر خود را از دست داد و زندگی دشواری را در همدان پشت سر گذاشت. او از دوران کودکی‌اش توپ‌های رنگ‌وارنگ نخی‌دار قالی را به یاد می‌آورد که سرگرمی و اسباب‌بازی بچگی‌اش بود و در کمک به خواهرانش آنها را از بالای دار قالی به این سو و آن سو می‌پراند و روزی یک قران بابت این سرگرمی-کار دستمزد می‌گرفت، در همان دوران کودکی، مادرش او را نزد عالم بزرگ غرب ایران، مرحوم آخوندملاعلی معصومی‌همدانی می‌برد و از ایشان می‌خواهد که برای فرزندش پدری کند و او هم دربارۀ تربیت دینی و اخلاقی این پسر کم نمی‌گذارد. به‌خاطر تأثیر دکتر شهیدی از آموزه‌های آخوند ملاعلی و تربیت دینی، او اهل غیبت و بدگویی این و آن نبود، شاید خاطراتی که ایشان از دوران تحصیل با محوریت آقای سیدکاظم اکبری می‌گفت در همین راستا باشد، اما شیرین‌ترین خاطره‌ای که از او به یاد دارم، موضوع ثبت‌نام در مدرسه است که برای آن مادرش ناچار بود برایش شناسنامه بگیرد. وقتی نام شهیدی را به کارمند ثبت احوال می‌گویند ایراد می‌گیرد که این نام‌خانوادگی فراوان است و خوب است چیزی به آن اضافه کنید این مادر فداکار روستایی حیران می‌ماند که چه بگوید. کارمند ثبت احوال نگاهی به شهیدی می‌اندازد و می‌گوید چقدر فرزند شما مودب است! و همین کلمه را به نام خانوادگی شهیدی اضافه می‌کند: شهیدی‌مودب. واقعاً اینکه می‌گویند اسماء از آسمان نازل می‌شود در این مورد مصداق داشت و قولی است که جملگی بر آن‌اند. همین ادب باعث می‌شد که همیشه صدایی آرام و گفتاری شمرده داشته باشد. به‌همین دلیل ادب و آداب دوستی را نیز به‌جای می‌آورد و مقید به آن بود که ارتباط خود را با همه کسانی که با آنها روزی روزگاری سروکار داشته حفظ کند و در سفر و حضر به شیوه‌های گوناگون پیگیر احوال آنان باشد. با وجود اینکه دوران مسئولیت ایشان در معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد پرفرازونشیب بود، من هیچ‌گاه ایشان را آشفته و عصبانی ندیدم، به‌جز روزی که یازده روزنامه به دستور مقام قضایی توقیف شد و او را هم به همین دلیل فراخواندند، ایشان به بازرس دستگاه قضا گفته بود که همه این نشریات پس از استعلام از دستگاه‌های ذیربط در چارچوب قانونی از هیئت نظارت بر مطبوعات مجوز گرفته‌اند.

 

 

و اگر تخلفی داشته باشند در هیئت نظارت بر مطبوعات به آن پرداخته می‌شود و آنگاه پرسیده بود: «به نظر شما چه کار دیگری از ما ساخته است؟». از خصوصیات کاری ایشان توجه ویژه به توسعه مطبوعات و اخبار شهرستان‌ها بود که از قضا این هم با روال مرحوم دعائی همخوان است، زیرا امور شهرستان‌های روزنامۀ اطلاعات همیشه پربارتر از سایر نشریات روزانه بود. آقای شهیدی از جمله معاونان وزارت ارشاد بود که سفر به استان‌هایش زیاد و مدت حضورش بیش از سایر مدیران ارشاد بود و گزارشی از همۀ حوزه‌ها را برای آقای مهاجرانی، وزیر وقت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تهیه می‌کرد. در دورۀ معاونتش برای راه‌اندازی خانه‌های مطبوعات استان اولویت قائل شد، حتی زمانی که با ذوق و شوق از حضور بیش از 270 خبرنگار خارجی برای پوشش انتخابات مجلسی که به حضور احمد بورقانی، به‌عنوان نماینده مردم تهران انجامید سخن می‌گفت فراموش نمی‌کرد که گسترۀ حضور استانی آنها را یادآوری کند. یادش بخیر در آن سال‌ها همین رسانه‌های داخلی مرجع خبررسانی نه‌تنها در منطقه که در سراسر جهان بودند و کسی اخبار ایران را از رسانه‌های فارسی‌زبان و غیرفارسی‌زبان خارجی پیگیری نمی‌کرد، به‌رغم آنکه ایشان دوران تحصیلات عالیه و بخشی از زندگی و کارش در اروپا بود و به دو زبان زنده دنیا تسلط داشت، اما همیشه فارسی را پاس می‌داشت و علاقه‌مند به ادبیات فارسی بود و شعر می‌سرود. اگر کسی در سخنان خود از واژه‌های بیگانه استفاده می‌کرد که معادل فارسی آن را متذکر می‌شد، مذاق او ایرانی و حتی روستایی بود و به عمد و بنا بر تکلف از این مشی فاصله نمی‌گرفت و اهل پز دادن با زندگی در غرب نبود.

وقتی از حوزه معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد می‌رفت، قرار شد به‌عنوان سفیر ایران به خارج از کشور برود و او به‌جای کشورهای اروپایی، اندونزی را به دلایلی برگزید و دلیل مهم‌تر، آنکه اندونزی کشوری است اسلامی و برای فرزندان در حال رشد او تربیتی دینی در این فضا مناسب‌تر بود، دکتر شهیدی در آنجا هم در جلسات قرآنی شرکت می‌کرد.

خدایش بیامرزد که روز شهادت حضرت‌زهرا(س) از دنیا رفت. لابد برای علاقه‌ای بود که به آن حضرت داشت، دوستان به‌خاطر دارند که در مراسم شادی و عزای آن حضرت، با چه شوق و ذوقی حاضر می‌شد با آنکه نشستن برایش روی زمین دشوار بود با اصرار، به سبک اینگونه مجالس بر زمین می‌نشست و با مهمان‌ها همراه و هم‌سفره می‌شد. آخرین پیام نوشتاری ایشان این بیت است که با طنز همیشگی‌اش می‌گفت. مصرع‌هایش را هم می‌توان جابه‌جا خواند:

درد من صد چهره دارد هر یکی جانسوزتر/روز و شب در احتراقم من نمی‌یابم فروغ

مشاهده خبر در جماران