کدخبر: ۱۵۰۷۸۷۸ تاریخ انتشار:

یادداشت/

درس هایی از یک معلم قدیمی

دیر رفتن یا زود رفتن، ناگهانی یا به تدریج رفتن همه تفاوت های صوری است چون بنا بر رفتن است؛ آن چه مهم است چگونه رفتن است، از آن جهت که بنای آخرت بر ابدیّت و جاودانگی است و رجعتی در آن راه ندارد! «اللهم انا نسئلک الراحة عندالموت و المغفرة بعدالموت و العفو عندالحساب».

پایگاه خبری جماران: گاهی در خلال صحبت های روزمره از دوستم آقای ابوالفضل آبادیان نکاتی را از سرگذشت و خصال پدربزرگ مادری اش آقای علی اکبر پناهی شنیده بودم ولی هیچ گاه توفیق رفیق نشد که ایشان را از نزدیک زیارت کنم و متأسفانه چند روز پیش بود که شنیدم دارفانی را وداع گفته اند و به سرای باقی شتافته اند؛ و این سرنوشت محتوم همه فرزندان آدم ابوالبشر(علیه-السّلام) است از صالح و از طالح؛ به تعبیر سالار شهیدان حسین بن علی(علیه السلام): «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاةِ: مرگ بر فرزند آدم نقش بسته است، هم چون نقش بستن گردنبند بر سینه ی دختران»

آری آقای پناهی دیگر آخرین نوروز قرن چهاردهم هجری را در میان کسان خویش نیست؛ سعدی چه قشنگ می فرماید:

بسی تیر و دی و ماه و اردیبهشت                     برآید که ما خاک باشیم و خشت

تفرّج کنان بر هوا و هوس                              گذر کردیم بر خاک بسیار کس

کسانی که از ما به غیب اندرند                          بیایند و بر خاک ما بگذرند

دیر رفتن یا زود رفتن، ناگهانی یا به تدریج رفتن همه تفاوت های صوری است چون بنا بر رفتن است؛ آن چه مهم است چگونه رفتن است، از آن جهت که بنای آخرت بر ابدیّت و جاودانگی است و رجعتی در آن راه ندارد! «اللهم انا نسئلک الراحة عندالموت و المغفرة بعدالموت و العفو عندالحساب»

گر چه معمولاً جدایی دوستان، اقوام، اساتید، شاگردان و هر کسی که به نوعی وابستگی ای با دیگری دارد، ازکسان خویش سخت است؛ ولی در این میان، از دست رفتن برخی افراد که به نوعی از انواع منشأ تحولاتی مثبت یا دارای خصال نیک انسانی اند، تلخی و سختی مضاعفی دارد. با از دست رفتن چنین افرادی، بر زندگان وظایفی می آید که شاید در میان آن وظایف، بیان خصال انسانی، علمی، ایمانی، اخلاقی و تعبدی آنان از بسیاری از موارد دیگر مهم تر باشد. وقتی بیان مبارک و زرّین امیر سخن علی(علیه السلام) درباره دانشمندان را می خوانیم که «العلماء باقون ما بقی الدّهر أعیانهم مفقوده و أمثالهم فی القلوب موجوده: تا روزگار باقی است، اهل علم باقی اند؛ بدن های آنان از میان رفته ولی یاد آنان در دل ها موجود است»، در ظاهر استنباط ما از مراد آن بزرگوار آن است که از اراده خداوند متعال بر زنده نگه داشتن یاد و نام اهل علم در نظام تکوین خبر می دهد، ولی اگر گوش جان را به دقت بسپاریم شاید مراد آن حضرت، «إنشاء» و امر به بازماندگان برای باقی داشتن یاد و خاطره اهل علم باشد؛ هر چند در این میان گاهی نیز ضیق نظری از طرف برخی ارباب عمائم و اولیای منبر دیده می شود که «علم» موصوف در این روایت را منحصر به علوم حوزوی از قبیل فقه و اصول می دانند!

 از طرفی در اخبار و معارف دین هم چنین به ما توصیه شده است که نه تنها از همه افراد- صرف نظر از آیین، نژاد، زبان و ...- بلکه از همه موجودات، درس بگیریم و دسته ی روایات «خُذِ الحکمه» بیان گر همین مطلب اند؛ حال اگر آن درس از فردی از دیار علم و فرهنگ باشد، فضل آن شاید غنی از توصیف باشد.

با ذکر دو مقدمه فوق، مناسب می دانم در این مقال نکاتی چند را زندگانی مرحوم پناهی(رحمةالله علیه) را بر صفحه کاغذ بنگارم؛ به امید آن که تجلیلی باشد از زحمات او و درسی باشد برای ما!

 

 

۱- تقدیر و سرنوشتی خاص

مرحوم پناهی در سال 1321 در «تِکاب» آذربایجان غربی و در میان مردمی متولد می شود که نژادشان آذری و زبان شان ترکی بود. بنا بر نقل نوه اش با این که سال های سال بود که پناهی جلای وطن کرده بود، اما باز هم هنگام نمازخواندن، نیت نماز را به زبان ترکی می گفت؛که این مطلب بیان گر دو چیز بود: یکی تربیت ایشان در محیطی دینی و دیگری آمیخته شدن زبان مادری- یا  به قول ترک ها «آنا دیلی»- و احساسات کودکی با روح آدمی! احتمالاً - و شاید قطعاً- اگر درایام کودکی از او پرسیده می شد که می دانی در آینده در کجا زندگی خواهی کرد و آخرالامر کجا دفن خواهی شد، هیچ گاه به ذهنش خطور نمی کرد «کوهدشت»! 

آری عالم خدایی دارد و کدخدایی که فرمان عالم به دست اوست «الا و له الخلق و الامر» و تقدیر او به تدبیر ما می-خندد! و به قول همکارش آقای اسحاق عیدی «دست سرنوشت خواسته یا ناخواسته او را در سن بیست و پنج سالگی به لرستان کشانید و چون تکه پنبه ای، گرفتار سرپنجه باد حوادث روزگار نمود».

۲-  پایداری بر مواضع

از جمله آسیب های اجتماعی جوامع، به ویژه جامعه امروز ما، تلوّن و رنگ عوض کردن مان در موقعیت های گوناگون است که ناشی از ضعف شخصیت، ایمان و بی مبنایی تصمیمات است؛ و البته طبیعی است که پایداری بر مواضع در هر زمانی هزینه داشته و دارد که مرحوم پناهی این هزینه را پرداخت کرد و چه مبارک هزینه ای بود و چه فرخنده مقاومتی!

آقای پناهی- طبق نقل حفیدش آقای آبادیان- ظاهراً قبل از انقلاب به دلیل مسائل سیاسی به لرستان تبعید می شود و این آغازی می شود برای ماجرای نسبتاً پر ماجرای معلّمی اش در این خطه. شاید اگر با مختصر اخطاری از طرف حاکمیت، از مواضعش عقب می نشست، مجبور نمی شد پی تبعید را بدن بساید  و البته شاید زندگانی اش هم چنین تأثیرگذار نبود. «عدو سبب خیر شود، اگر خدا خواهد»

 

۳- تعلیم و تربیت

نقل است که عیسی بن مریم(سلام الله علیهما) در مسیرش به جماعتی برخورد که مشغول صید «ماهی» بودند؛ عیسی از آنان خواست تا «مردم» را برای زندگی صید کنند.

مرحوم پناهی نیز وجهه همت خویش را تعلیم دو-سه نسل از فرزندان خطه لرستان  قرار داد و إن شاءالله مشمول مروی معروف از رسول اکرم(ص) خطاب به امیرمومنان(ع)- هنگام اعزام آن حضرت به یمن- باشد که «لإن یهدی الله بک رجلا واحداً خیرٌ من ما طلعت علیه الشمس: اگر خداوند یک نفر را به دست تو هدایت کند، از هر آن چه خورشید بر آن می تابد[کوه، بیابان، دریا، اقیانوس و...]، بهتر است».

شاید گفته شود که بسیاری دگر هم معلم بوده اند و هستند، اما – به عنوان کسی که خودم، پدرم، مادرم، عمو، دایی، خاله و دیگر بستگانم معلم بوده و هستیم- عرض می کنم که:

 اولاً معلمی گذشته و مشقاتش را با امروز مقایسه نکنیم. همکار او آقای اسحاق عیدی در مقدمه اش بر کتاب «از دوره تا گاشمار» درباره ی تلاش های پناهی برای آموزش دانش آموزان در منطقه شاهی وند می نویسد: «در بیشتر مواقع با التماس، گریه و گاه با تهدید اولیا کودکان و حتی بزرگسالان را به کلاس درس کشانید». 

و ثانیاً پناهی ظاهرا فقط مدرس چند کتاب نبوده است! بلکه شاید علاوه بر معلمی، برای برخی شاگردانش«پدر» هم بوده است. طبق مسموعات، گاهی خودش برای دانش آموزانش لوازم-التحریر می خریده است و حتی در یک مورد برخی لباس هایش را فروخت تا برای دانش آموزانش قلم و دفتر بخرد. 

نامی از «لوازم التحریر» آوردم؛ معمولاً«تحریر» را نوشتن و «لوازم التحریر» را ابزارهای نوشتن معنا می کنند؛ ولی برخی تحریر را از ماده ی «حریّت» و به معنای آزاد کردن، و «لوازم التحریر» را ابزارهای آزادی گفته اند و وجه تسمیه آن را چنین دانسته اندکه در گذشته اسرایی که سواد نداشتند، به چند نفر از لشکر مقابل خواندن و نوشتن آموزش می دادند و این وسیله ای می شد برای آزادی آنان.

آری! گرچه امروز ظاهراً کسی اسیر نیست ولی باید بگوییم خیلی از ما به ظاهرا آزادها-!- اسیر تمنیّات و جهل مرکّبیم! ای کاش اهل دلی با شعور پیدا می شد و لوازم التحریر جدیدی به ما معرفی می کرد که خود را از قیود آزاد کنیم! «آرزو بر جوانان عیب نیست!»

 

 

۴- علاقه به گل و طبیعت

برخی از اهل بیان و بنان، 4 معیار را برای ارزیابی شخصیت و منزل آدمی برشمرده اند: ارتباط باخالق، ارتباط با خود، ارتباط با هم نوعان و ارتباط با محیط زیست.

درجایی خواندم که مرحوم پناهی محوطه بیمارستان امام کوهدشت(باغ پرندگان)، پارک مرحوم دلیجانی و بسیاری از میادین کوهدشت را گل کاری کرد و در روز دفنش هم آقای کاکولوند- که 12 سال با ایشان در امر تعلیم و تربیت همکار بوده اند- به درخت کاری مرحوم پناهی در بخش شاهیوند اشاره کرد. 

و چه تصادفی بود که کوچ او از این دنیای فانی نیز در آستانه ی روز درختکاری بود!

 

 

۵- اهتمام به نوشتن

 با وجود این که امروزه فضای مجازی فراگیر شده است و عرضه ی اطّلاعات در آن، آسان تر و ارزان تر است، اما کاغذ و کتاب معنویّتی دارد که ظاهراً جایگزینی برای آن نباشد.

از مرحوم پناهی- تا جایی که نگارنده مطّلع است- 4 جلد کتاب با عناوین«شور دلدادگی»، «زمزمه های عاشقی»، «از دوره تا گاشمار» و «لاله های واژگون» به زیور طبع آراسته گردیده است که از یادگارهای اوست.

این نوشتم یادگاری تا بماند روزگاری               گر نباشد روزگاری، این بماند یادگاری

غیب نمی دانم! ولی شاید  زبان حال او از نوشتم برخی مطالبش چنین باشد:

روزی فلک هر آینه بر من جفا کند

در زیر خاک بند بندم جدا کند

یا رب نگهدار تو ایمان هرکسی

کین خط من بخواند و بر من دعا کند

شاعر عرب هم چه زیبا گفته است:

یلوح الخط فی القرطاس دهراً                       و کاتبه رمیمٌ فی التراب

روزگاری خط بر کاغذ نوشته می ماند، در حالی که نویسنده اش در خاک باشد

شنیدم که مسوّده هایی هم از ایشان باقی مانده است که إن شاءالله به همت نوه ی با ذوقش آقا ابوالفضل آبادایان- که به تعبیر فقیه مجاهد آیت الله آشیخ محمدکریم مروّجی(که خدایش به سلامت دارد) آثار نجابت خانوادگی در او پیداست- ویرایش و تدوین شوند و به چاپ برسند.

در این جا این خاطره را بی ارتباط نمی دانم که شبی در نوجوانی به خطبه های نمازجمعه خرم آباد که به وسیله فقیه مجاهد آیت الله آشیخ عباسعلی صادقی(حفظه الله) ایراد می شد، گوش می کردم که ایشان فرمودند بعد از مرگ انسان اعمالش منقطع و پرونده عملش بسته می شود، مگر از سه چیز که یکی از آن ها علمی است که برای مردم مفید باشد. بعد آقای صادقی می فرمود «اگر کسی از دنیا برود و شاگردان یا کتاب هایش در دنیا باشند و مردم از آن ها سود ببرند، در حقیقت او از دنیا نرفته است». إن شاء الله مرحوم پناهی هم از این قبیل باشد!

هرگز نمیرد آن که زنده شد دلش به عشق                          ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما

۶-  رفتار

با این که مرحوم پناهی اصالتاً اهل کوهدشت نبود، اما تشییع جنازه اش خلوت نبود و به قول یکی از بزرگان- که خدایش بیامرزد- به نقل از استادش، شلوغ بودن تشییع جنازه کسی، شهادت است بر خوبی میت.

در روز تشییع مرحوم پناهی؛ یکی از دوستان که در کنارم بود، گفت عجب جمعیتی است؛ گفتم این جمعیت حاصل سه چیز است: طایفه ی خانمش(شاهیوند) آمده اند، شاگردانش آمده اند و نیز رفتار نیک خودش با دیگران!

سخنی دل نشین و البته دستوری حکیمانه از امیرسخن علی(ع) در نهج البلاغه شریف نقل شده است که ظاهراً بر مورد بحث ما قابل تطبیق است:

«خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَکَوْا عَلَیْکُمْ، وَإِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَیْکُمْ»

با مردم طوری معاشرت و رفتار کنید که اگر از دنیا رفتید، بر شما بگریند و اگر زنده ماندید، با شما مهربان باشند!

و امّا کلام پایانی

مرحوم پناهی به تعلیم و تربیت دیار ما خدمت کرد ولی تا جایی که می دانم نه تنها اداره کل آموزش و پرورش لرستان بلکه ادارات آموزش و پرورش کوهدشت و چگنی آن طور که باید و شاید در حیات و مماتش از وی قدرشناسی و قدردانی نکردند و تنها معاون آموزشی اداره آموزش و پرورش کوهدشت پیامی صادر کرد(علی الله اجرُه). 

سوال آن جاست آیا سزای کسی که وظیفه خویش را با دلسوزی انجام داده و دست و دامن خویش را به گرد مسائل و نامهربانی هایی جناحی نیالوده و مایه سرافکندگی دستگاه تعلیم و تربیت نشده است، چنین است؟! آری! فقط در کَلّه پزی ها نیست که زبان از مغز گران تر است؛ گاهی در جامعه هم چرب-زبانان از عاقلان مطرح ترند! خدا به داد ما معلمان نسل بعد برسد که شاید در زمانی از دنیا می رویم که عاطفه ها کم رنگ تر است!

پناهی(رضوان الله علیه) با تمام خصال و خدماتش که پاره ای از آن ها ذکر شد، دنیا را ترک کرد و در وفات او بخشی از آشنایانش او را تشییع کردند، که این بیان گر تجلیل آنان از مقام علم و عالم بود(علی الله اجرهم)؛ ولی ای کاش این مهربانی ها و رعایت آداب مسلمانی را در زمان حیات نیز بیشتر نشان دهیم؛ مولوی زیبا می گوید:

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم               که تا ناگه زهمدیگر نمانیم

عزیزان جان فدای دوست کردند           ددی بگذار ما هم مردمانیم

چو بر خاکم بخواهی بوسه دادن         رخم را بوسه ده اکنون همانیم

 شعر معروفی در پایان ماه مبارک رمضان زمزمه می شود: 

« رمضان می رود، ای کاش صفایش نرود/ سحر و جوشن و قرآن و دعایش نرود» 

که من- گرچه چندان ذوق شاعری و آشنایی با اوزان شعری ندارم، ولی - در این جا می گویم:

« پناهی میرود، ای کاش صفایش نرود/ گل کاری و تحریر و علم و صفایش نرود»

از حقوق مومنان- خدا کند مومن باشیم- بر یکدیگر؛ دعا در حال حیات و در حال ممات است؛ در آخر مراسم تدفین مرحوم پناهی آسمان آرام آرام شرع به باریدن کرد؛ نقل است که آخوند ملّاعلی همدانی سفارش کرده بود که مرا در آرامگاه دفن نکنید و در زیر آسمان دفن کنید تا باران رحمت الهی بر قبرم ببارد؛ من نیز در این جا دعایی بارانی برای پناهی می-نویسم:

«اللهم أمطِر علیه بوابل الرحمه و اجعل قبره روضه من ریاض الجنه و کفنه حلةً من حللها و اجعل خیرایامنا یوم نلقاک»

خدایا با باران رحمت بر او ببار و قبر او را باغی از باغ-های بهشت و کفن او را حُلّه ای از حلّه های بهشتی قرار ده و بهتریم روز ما را روزی قرار ده که تو را ملاقات می کنیم.

 

*دبیرآموزش و پروش- کوهدشت- 20/12/1399

مشاهده خبر در جماران