کدخبر: ۱۴۷۲۵۷۸ تاریخ انتشار:

در گفت و گو با جماران مطرح شد؛

روایت فرزند آیت‌الله العظمی گلپایگانی از کمک‌های ایشان به رزمندگان دفاع مقدس

آیت الله سید محمدباقر گلپایگانی می گوید: «تقریبا می توانم بگویم ۸۰ تا ۹۰ درصد پادگان ها و لشکرها از بیت آیت الله العظمی گلپایگانی تأمین می شد که مرتب تماس می گرفتند و به خاطر اعتباری که بود، آقا امر می فرمودند شما یا اخوی بگویید فلان کس می خواهد ـآنقدر از سهم امام حساب کند و برای آنجا تأمین می کردند.»

پایگاه خبری جماران: آیت الله سید محمدباقر گلپایگانی، یکی از فرزندان آیت الله العظمی گلپایگانی است که به دلیل نزدیکی با مرحوم والدشان خاطرات ناگفته و زیبایی از کمک های آیت الله العظمی گلپایگانی به رزمندگان دفاع مقدس دارد؛ که همه این کمک ها با امضای شخص آیت الله العظمی گلپایگانی انجام می شد.

در گفت و گو با جماران ضمن بیان این خاطرات، خاطره بسیار جالبی از بمباران های قم و توسل آیت الله العظمی گلپایگانی به حضرت معصومه(ع) و حضرت حجت(عج) برای قطع این بمباران ها بیان کرد.

مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با آیت الله سید محمدباقر گلپایگانی را در ادامه می خوانید:

آیت الله العظمی گلپایگانی به عنوان شاخصی میان مراجع در همراهی با امام، به ویژه در دوران جنگ تحمیلی، حائز اهمیت است. از شما که پیوسته در کنار ایشان بوده اید و خاطرات ناگفته ای را از ایشان دارید می خواهم مطالبتان را در خصوص توجه ایشان به جنگ و همراهی با امام در دوران جنگ شروع کنید و بعد وارد خاطرات شوید.

در قضیه جنگ، یکی از محورهای اصلی در حوزه، کشور و خارج از کشور مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، والد معظم، بودند. فعالیت هایی که از طرف امر ایشان از دفتر انجام می شد، چند قسم بود.

یکی از آنها «اعزام مبلّغ» بود. یعنی وقتی می خواست حمله شروع شود خبر می دادند و گاهی اوقات درس را تعطیل و به آقایان ابلاغ می کردند که برای جبهه بروید و مصارف اینها را هم خودشان می پرداختند. این آقایان ۱۰ روز، یک ماه، کمتر و یا بیشتر، این آقایان برای ابلاغ مسائل، نماز جماعت و تشویق رزمندگان می رفتند و مصارف همه آنها با دفتر بود. یک سری را هم به صورت دائمی می فرستادند. مثلا فلان پایگاه روحانی می خواست و خیلی از آقایانی که الآن در رأس کار هستند از همین جا به این پایگاه ها اعزام شدند و خودی نشان دادند و نردبانی برای ترقی آنها بود و الآن در مقامات بالای کشوری قرار دارند.

یک نوع برنامه های هم به این صورت بود که برای جنگ زدگانی که به قم و یا سایر شهرستان ها می آمدند، کمک قابل توجهی به وسیله نماینده هایی که در آنجا داشتند، غیر از اینکه اجازه داده بودند از ثلث سهم امام به جبهه کمک کنند، خودشان هم به جنگ زده هایی که از دزفول، اهواز و آبادان آمده و در جاهای مختلف آواره شده بودند و جایگاه نداشتند را هم پناه می دادند و هم به آنها کمک می کردند.

از نظر شرعی هم برای خاطر اینکه این آقایان از نظر نماز و امثال آنها در زحمت بودند، جزوه نماز خوف که باید در وقت حمله خوانده می شد هم حسب امر آقا چاپ و در تیراژ زیاد در جبهه پخش شد که نمازشان را چگونه بخوانند.

اولین کسی که نسبت به کسانی که در معرکه شهید می شوند حکم شهید را بار کردند که غسل نمی خواهد مرحوم آقای گلپایگانی بودند. حتی امام خمینی(س) هم هنوز اعلام نکرده بودند و بعد از اینکه آقا فرمودند، ایشان هم اعلام کردند که اگر در خط مقدم شهید شدند با همان لباس خاک کنید و کفن نمی خواهد و حکم شهید را دارد.

از جمله دیگر کمک ها این بود که مثلا تماس می گرفتند که چادر احتیاج داریم. الآن رسیدش هست که ۲ هزار چادر با چوب بار کامیون شد و به آنجا رفت. زنگ می زدند که اورکت آمریکایی می خواهیم. ۶۰ هزار عدد اورکت آمریکایی به آنجا فرستادیم. آقایی به نام ستاری، که خدا رحمتش کند، چند دستگاه آمبولانس به وسیله مقلدین آقا از کویت برای جبهه آوردند. غیر از آن خوراکی هایی بود که فرض کنید اعلام می کردند نان برای ما بدهید و اعلام می کردند یک کامیون نان از گلپایگان به جبهه فرستاده می شد. یک وقت یک کامیون ماست از گلپایگان به آنجا فرستادند.

تقریبا می توانم بگویم 80 تا 90 درصد پادگان ها و لشکرها از بیت آیت الله العظمی گلپایگانی تأمین می شد که مرتب تماس می گرفتند و به خاطر اعتباری که بود، آقا امر می فرمودند شما یا اخوی بگویید فلان کس می خواهد ـآنقدر از سهم امام حساب کند و برای آنجا تأمین می کردند.

آن وقت بمباران هم که شروع شد، مطلبی برای آوارگان بود و یکی از چیزهای خیلی قابل توجه مجروحینی بودند که در جبهه همه خواهش می کردند ما را به بیمارستان آقای گلپایگانی ببرید. می گفتند ما قمی هستیم تا آنها را به این بیمارستان ببرند. آمار این الآن هست که چند هزار نفر از این مجروحین از جبهه ها اعزام شده بودند. غیر از اینکه بیمارستان تیم های مختلفی را با افراد فرستاده بودند و حدود سه چهار نفر از تیم پزشکی ما آنجا شهید شدند. اینجا آقای دکتر حیدر بود. جراح پاکستانی و تحصیل کرده لندن بود و جراحی های قابل توجهی را انجام می داد و به خاطر آن خیلی ها اینجا می آمدند و بیمارستان کمک شایانی در این قضیه داشت.

یکی دیگر از موارد قابل توجه جبهه این بود که هر وقت در مشکلی قرار می گرفتند، از نظر معنوی هم به آقا متوسل می شدند که دعا کنید و گاهی اوقات آقا در درس امن یجیب می گرفتند و می فرمودند رزمندگان در زحمت هستند و گاهی اوقات هم به این شکل بود که مثلا آقای خلیلیان، مسئول پشتیبانی و ارتباط با مراجع، نیمه شب قبل از اذان صبح تماس گرفت و گفت ما الآن گاز انبری محاصره شده ایم و دعا کنید. ما خدمت آقا عرض کردیم و بعد از نماز صبح آقا به مسجد جمکران مشرف شدند و عجیب این بود که به طور معجزه آسا بعد از مدت کمی آنها نتوانستند عملیات انجام دهند و اینها بر آنها فائق شدند. این گونه هم نمونه های زیادی داشتیم که از آقا التماس دعا می خواستند و با انفاس قدسیه و حالشان دعا می کردند.

می توانم بگویم یکی از استوانه ها نسبت به کمک ها و مساعدت های جبهه مرحوم آقا و دفتر و بیت ایشان بودند.

 

اگر از دیدار رزمندگان با ایشان خاطره ای دارید برای ما بیان بفرمایید.

یک سری از رزمندگان بودند که وقتی می خواستند به جبهه بروند اینجا می آمدند و آقا به گوششان دعا می خواندند. از جمله آقای خلیلیان که هر وقت می خواست به جبهه برود می آمد و آقا به گوشش دعا می خواند. دفعه آخری که می خواست به جبهه برود موقعیتی پیش آمد و نتوانست خدمت آقا برسد و خودش گفت مسیری که داشتم می رفتم گفتم این دفعه ما رفتنی هستیم. اتفاقا رفت و جفت پاهای او قطع شد.

آماری از تعداد رزمندگانی که در بیمارستان آیت الله گلپایگانی مداوا شده اند، دارید؟

آمار کسانی که از بچه های جبهه اینجا مراجعه کرده بودند بالغ بر هشت هزار نفر بودند که همه مجانی از عمل های خیلی بزرگ تا پانسمان های اولیه در بیمارستان انجام شد.

 

در این ایام با حضرت امام هم مکالمه ای داشته اند؟

آقا با تلفن صحبت نمی کردند ولی ارتباطاتی بود و گاهی اوقات حاج احمد آقا واسطه بود.

 

خود مرحوم آقای گلپایگانی هم به جبهه رفتند؟

خیر

 

خود شما چطور؟

من اینجا همیشه خدمت آقا بودم. دو مرتبه اخوی را فرستادند.

 

حاج آقا جواد؟

بله

یک وقت هم خدا رحمت کند آقای ایرانی از طرف سپاه مسئول جمع آوری کمک های جبهه بود. ایشان هم خیلی رسید و پیام تشکر دارد و من گمان نمی کنم جایی به این اندازه کمک به جبهه داشته باشند. آن وقت 30 هزار تومان خیلی بوده و غیر حالا است که یک کاسه ماست 30 هزار تومان است. 30 هزار تومان برای رزمندگان، 30 هزار تومان برای جنگ زده ها و 30 هزار تومان هم یک وقت دیگر داده اند.

از آنجا هم مدام گزارش می فرستادند. ولی هیچ جایی منتشر نشده است. مثلا در یکی از رسیدها آمده است که مبلغ 28 هزار و 390 تومان وجه نقد و مقدار یک سیر و 12 مثقال طلا، 150 طاقه پتو، 100 عدد لحاف، 50 زوج فرش سه متری، جوراب پشمی، 10 عدد شال گردن، 520 لباس مردانه و زنانه از آقایان ساروق اراک به ضمیمه 10 من کشمش، 30 کیلوگرم برنج، 50 جفت کفش و مقدار زیادی سیب زمینی به وسیله اعضای شورای فلان ارسال شد.

 

اینها ادامه داشته و مکرر بوده است؟

بله. چک هایی هست که مبلغ یک میلیون و یک میلیون و 700 هزار تومان پرداخت کرده اند؛ که آن وقت خیلی بوده، برای این چیزها داده شده است. مثلا 337 میلیون و 346 هزار و 40 تومان کمک اتحادیه صنف فروشندگان چوب به جبهه بوده است.

همه مواردی که فرستاده شده با امضای خود آقا است. مثلا 69 قلم جنس بیمارستانی برای دانشگاه جندی شاپور اهواز فرستاده شده است.

 

اگر خاطره گفته نشده ای دارید برای ما بفرمایید.

در بمباران شهرها خیلی مردم در اضطراب بودند و چون نمی دانستند از کدام طرف می آید، همه شهر را خالی کرده بودند. ولی آقا قم مانده بودند و همین ماندند باعث دلگرمی برای مردم بود. روزها که ما به خیابان می آمدیم مثل دو شب بود که هیچ کس در خیابان پیدا نمی شد؛ همه بسته بودند و رفته بودند و به طور کلی خلوت خلوت بود.

به مناسبت شهادت حضرت زهرا(س) اینجا روضه بود و آقا بعد از روضه اعلام فرمودند که به حالت دسته برای حرم حضرت معصومه(ع) برویم. شروع دسته برای شهادت حضرت زهرا(س) از بیت آقا بود و الآن هم ادامه دارد. بعد آقا به حرم مشرف شدند و با اینکه هوا سرد بود جلوی ایوان آینه روی زمین نشستند. حتی خدمه رفتند فرش بیاورند و ایشان مانع شد. آنجا نشستند و توسلی به حضرت معصومه(ع) پیدا شد؛ برای خاطر اینکه این مصیبت بزرگ بمباران شهرها قطع شود.

هر وقت مسأله ای پیش می آمد، آقا خدمت حضرت حجت(عج) عریضه ای می نوشتند. عصر آن روز یا فردا عریضه خدمت حضرت نوشتند و گفتند که به جمکران برویم و آنجا دفن کنیم. من خدمتشان بودم و حاج ابوالحسن تکیه ای که همیشه سحرها خدمت آقا بود و یک نفر راننده داشتیم و یادم نیست که کس دیگری بود. وسط راه جلوی یک جوی آب گفتیم راننده ایستاد و عریضه را به ایشان دادیم و گفتیم برو این را گِل بگیر و بیاور. خیال کرد گفته ایم برو این را لای گِل کن. آمد و گفتیم کو؟ گفت لای گِل کردم. ما که پایین آمدیم جای انگشتش پیدا بود که فشار داده ولی 20 سانتی متر در 20 سانتی متر شکافتیم و عریضه را پیدا نکردیم. فردای آن روز بمباران قطع شد.

مشاهده خبر در جماران