نقشه کشتاری که خنثی شد/چرا شاه از رفتن آیت الله پسندیده برای دیدار امام جلوگیری کرد؟

سخنرانی امام علیه تصویب لایحه کاپیتولاسیون باعث تبعید ایشان شد و سپس حاج آقا مصطفی را نیز دستگیر کرده و به ترکیه تبعید کردند تا اینکه به آیت الله پسندیده هم خبر دادند که خودش را برای رفتن دیدار امام آماده کند اما...

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس: به دنبال سخنرانی امام علیه تصویب لایحه کاپیتولاسیون، رژیم شاه دیگر نتوانست خطری را که پایه های حکومت پهلوی را تهدید می کرد تاب بیاورد و با انتقال شبانه امام از قم به تهران، ایشان را به ترکیه تبعید کرد.

 

آیت الله پسندیده، برادر امام خمینی در خاطرات خود از آماده شدنش برای رفتن به ترکیه و عدم موفقیت در این امر اینگونه نقل خاطره کرده است:

 

آقای خمینی در ‌‌[‌‌طلوع‌‌]‌‌ آفتاب 13 آبان با سرهنگ افضلی مامور ساواک به‌‎ ‎‌ترکیه تبعید شدند. در بین راه قم به تهران حضرت امام، ماشین را امر به توقف دادند و‌‎ ‎‌نماز صبح را در صحرا ادا کردند و روانه شدند رادیو خبر تبعید را منتشر کرد و در جراید‌‎ ‎‌عصر نیز درج گردید. مردم در تهران و اصفهان و بعضی شهرها بازارها را تعطیل و در‌‎ ‎‌مساجد نیز از نماز جماعت خودداری کردند. دولت و دربار انتظار داشتند مردم در‌‎ ‎‌میادین و خیابانها تظاهر کنند و آنها هم بتوانند به قتل عام دست بزنند ولی عقل و درایت‌‎ ‎‌بزرگان از تظاهر در خیابان ها جلوگیری کرد و تعطیلی دکاکین و بازار و مساجد انتظار‌‎ ‎‌دولت را خنثی کرد و با کمال وقاحت تعدادی از دکاکین تهران را بستند و قول گرفتند که‌‎ ‎‌دیگر نتوانند به دکانها بروند. گویا از پشت بامها به دکاکین رفته و موجودی نقد و اجناس‌‎ ‎‌را دزدیدند و بردند.‌

 

‌‌پس از حرکت حضرت امام خمینی، پسر بزرگ ایشان مرحوم حاج آقا مصطفی که در‌‎ ‎‌صبح سیزدهم آبان ماه 1343 برای مذاکره با مراجع عظام روانه منازل آنها شده بود و در‌‎ ‎‌منزل آیت الله العظمی آقای مرعشی نجفی ‌‌[‌‌حضور داشت‌‌]‌‌ ـ با اینکه در منزل بسته بود ـ‌‎ ‎‌کماندوها و مأمورین ساواک از دیوار به منزل ریخته و ایشان را دستگیر و بازداشت کرده‌‎ ‎‌و از شهربانی قم به زندان قزل قلعه (بدون حکمی از مراجع قضایی یا هیأت های کذایی و‌‎ ‎‌مقررات، حتی به صورت ساختگی) تحویل دادند و 57 روز زندانی بودند. پس از آن، در‌‎ ‎‌روز 24 شعبان 1384 مصادف با 8 دی ماه 1343 از زندان آزاد شدند ولی به او گفتند‌‎ ‎‌شما لازم است به ترکیه بروید و با پدرتان ملاقات کنید و مقصودشان این بود که حاج آقا‌‎ ‎‌مصطفی در ایران نباشند و به بهانۀ ملاقات با پدر او را هم تبعید کنند.‌

‌‌

در دهۀ اول یا دهۀ دوم شعبان همان سال (1384)، آیت الله آملی که یکی از علمای‌‎ ‎‌بزرگ تهران بودند و در مسجد مجد نماز می خواندند به من نامه ای نوشتند و اطلاع‌‎ ‎‌دادند که دربار دستور داده است که شما و آقا فضل الله خوانساری  ــ داماد آیت الله حاج‌‎ ‎‌سید احمد خوانساری ــ  به ترکیه بروید و با آقا ملاقات کنید. بنابراین، زودتر به تهران‌‎ ‎‌بیایید که از تهران با آقا فضل الله به ترکیه بروید. من هم خیلی خوشحال شدم که به ترکیه‌‎ ‎‌می روم و با آقا ملاقات می کنم، و لذا حرکت کردیم و به تهران آمدیم و به منزل آیت الله ‌‎ ‎‌آملی رفتیم. بنا شد که در منزل آیت الله حاج شیخ احمد آشتیانی مجلس تودیعی برگزار‌‎ شود و علمای تهران به آنجا بیایند و با من و آقا فضل الله خداحافظی کنند و ما به ترکیه‌‎ ‎‌برویم.‌

‌‌

شب پانزده شعبان بود جشن و چراغانی در تهران زیاد بود، همراه با آقای حاج شیخ‌‎ ‎‌فضل الله محلاتی به مسجد آقا فضل الله خوانساری رفتیم، در آنجا هم جشنی برقرار بود‌‎ ‎‌و شیرینی و پذیرایی مفصلی از مردم می کردند. در مسجد آقای خوانساری سرهنگی بود‌‎ ‎‌که با من خیلی صحبت کرد و گفت: شما که می خواهید به ترکیه بروید، برای آقا باقلوا‌‎ ‎‌بخرید. من در ترکیه با آقا بودم و چون در آنجا تنها بودند، ما با ایشان در خیابانها با ماشین‌‎ ‎‌می گشتیم و من برای ایشان باقلوا خریدم (در ترکیه به باقلوا لقمه می گویند) وقتی که برای‌‎ ‎‌آقا آوردم، گفتند: این لقمه بسیار لقمۀ بدی است و خوشمزه نیست.‌

 

‌‌بعداً فهمیدم که او سرهنگ افضلی است که به قم آمد و امام را دستگیر کرد و به‌‎ ‎‌تهران برد. ما هم لقمه (باقلوا) تهیه کردیم و همان شب به مسجد صاحب الزمان نزدیک‌‎ ‎‌پپسی کولا رفتیم. امام مسجد حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج آقا علی خوانساری‌‎ ‎‌جشن بسیار با شکوهی در مسجد برقرار کرده بود. بنا بود آقای مروارید و بعد واعظ‌‎ ‎‌معروف آقای فلسفی به منبر بروند. آقای مروارید بسیار تندروی کردند و له امام خمینی‌‎ ‎‌علیه دولت صحبت تندی کرد. آقای فلسفی دیگر صلاح نبود به منبر بروند و چون‌‎ ‎‌مجلس خیلی مناسب بود و جمعیت در آن موج می زد. من از آقای حاج شیخ فضل الله ‌‎ ‎‌محلاتی خواستم که منبر بروند ایشان گفت که من مهیا نیستم. گفتم: تهیه نمی خواهد،‌‎ ‎‌فرصت از دست می رود، خوب است منبر بروید. ایشان هم منبر رفت و به نفع امام و‌‎ ‎‌علیه دولت سخنرانی جالبی ایراد کرد و جریان تبعید به ترکیه را مطرح نمود و حرفهای‌‎ ‎‌بجا و مناسبی زد. و در آخر ما را هم معرفی کرد و مردم خیلی احترام و تقدیر کردند.‌

 

‌‌مجلس که تمام شد و می خواستیم به منزل برگردیم، من به حاج شیخ فضل الله ‌‎ ‎‌محلاتی گفتم: همانطور که با هم آمدیم، بیایید تا با هم برگردیم. ایشان گفت: آنها مرا‌‎ ‎‌دستگیر خواهند کرد و صلاح نیست با شما بروم. و همین طور هم شد. مامورین آمدند و‌‎ ‎‌ایشان را همراه با آقای مروارید دستگیر کردند و بردند.‌

‌‌

جلسۀ بعد، به عنوان تودیع بنا شد در منزل آیت الله حاج شیخ احمد آشتیانی باشد. ما‌‎ ‎‌هم به آنجا رفتیم و اتفاقاً حاج شیخ کسالت داشتند و نتوانستند در جلسه شرکت کنند ولی‌‎ ‎سایر علما آنجا بودند و برنامۀ تودیع و خداحافظی تمام شد. بعد به من گفت که پاکروان‌‎ ‎‌در جریان مسافرت شما و آقا فضل الله خوانساری به ترکیه نبوده و مطلب را به شاه‌‎ ‎‌رسانده اند و شاه گفته است: صلاح نیست پسندیده برود و آقا فضل الله تنها برود.‌

 

خاطرات آیت الله پسندیده؛ ص ۲۴۰-۲۴۱؛ چاپ سوم (۱۳۹۲) ناشر: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی 

 

دیدگاه تان را بنویسید