سعادتمندی انسان با سعه وجودی او رابطه مستقیم دارد؛ بدین ترتیب که هر چه انسان از مبدأ وجود که خیر مطلق و وجود مطلق است دور شود، از خیر و سعادت هم دور می شود. با همین ملاک، سعید مطلق کسی است که همه قوای نفسش فعال است و این فعالیتها به زمان خاصی منحصر نمیباشد و از لذت حقیقی دائمی برخوردار است. ولی سعید اضافی کسانی هستند که همه قوایشان مشغول به فعالیت نیست و یا آنکه فعالیتشان همیشگی و دائمی نیست. همین تقسیم برای شقاوت هم قابل تصور است.
مدیر گروه عرفان اسلامی پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی، با اشاره به اینکه «سعادت» نقطه عطف حکمت عملی و عرفان امام خمینی(س) است، گفت: موجودی از سعادت و شقاوت برخوردار است که دارای ادراک باشد. بنابراین ملاک سعادت و شقاوت، داشتن و نداشتن ادراک است. این ملاک موجب جدایی برخی حکما با اهل عرفان میشود؛ زیرا آنان معتقد به ادراک همه موجودات نیستند و نباتات و جمادات را فاقد ادراک میدانند و برای موجودات تا مرتبه حیوانیت ادراک قائلند. ولی عارفان همه موجودات را حیّ و ناطق و مدِرک می دانند. ابن عربی تصریح میکند که «همه موجودات حیّ ناطقند».
به گزارش جماران، دکتر فاطمه طباطبایی در نشست «بررسی نسبت حکمت عملی امام خمینی(س) با اندیشه عرفانی و فلسفی ایشان»، گفت: موضوع گفتوگوی ما بررسی نسبت حکمت عملی امام خمینی(س) با اندیشه عرفانی فلسفی ایشان است. مطالبی که من میخواهم خدمت شما عرض کنم درباره «سعادت» است که به نظر میرسد نقطه عطف حکمت عملی و عرفان امام خمینی(س) است درباره این حقیقت هم در کتابهای فلسفی، عرفانی و اصولی خود بحث کردهاند.
مدیر گروه عرفان اسلامی پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی، تصریح کرد: فلاسفه حکمت را به دو شاخه نظری و عملی تقسیم کردهاند؛ و معتقدند غایت هر دو حکمت به یک حقیقت منتهی میشود. «حکمت نظری» شناخت اشیاء، علم به احوال موجودات و کیفیت پیدایش و سرنوشت آنها آنچنان که هستند به قدر طاقت بشری است و به الهیات، ریاضیات و طبیعیات تقسیم میشود. امام خمینی «حکمت را علم به نظام وجودات عالم می دانند؛ و در تعلیقات بر شرخ فصوص می نویسند: «حکمت عبارت است از معرفت به خدا و شئون ذاتی و تجلیات اسمایی و افعالی او در حضرت علمیه و غیبیه با مشاهدۀ حضوری».
وی ادامه داد: حکمت عملی، علم به انجام امور است آن چنان که باید. یا آشنایی به وظایف و کردار و رفتار انسان به قصد رسیدن به مبدأ کمال است؛ و به اخلاق و تدبیر منزل و سیاست مدن منقسم میشود. درباره تقدم وتأخر این دو بر یکدیگر هم اختلاف نظر وجود دارد. آنها که به تقدم حکمت نظری قائلند میگویند تا علم حاصل نشود عمل بر پایه علم و آگاهی صورت نخواهد گرفت. اما برخی مانند ابن سینا به ترجیح حکمت عملی قائلاند.
دکتر فاطمه طباطبایی در تعریف «عرفان» نیز اظهار داشت: عرفان در لغت به معنای شناختن و بازشناختن و معرفت است. در دنیای معاصر گاه با عنوان معنویت هم از آن یاد میشود و تعاریفی که برای معنویت دادهاند، عرفان را نیز شامل می شود. مانند «معنویت برای یک خدا شناس کاتولیک، راهی است که از طریق آن به سمت الوهیت حرکت میکند؛ یا آنکه «معنویت امری است که به زندگی معنا می دهد». یا معنوی بودن فراتر از دانستن و زیستن، مبنایی برای تحول شخصی، بین شخصی، حتی جهانی است با این باور که خداوند همواره در وجود ما حاضر هست.
وی ادامه داد: عرفان در اصطلاح راه و روشی است که جویندگان و طالبان حق برای نیل به مطلوب و شناسایی حق بر میگزینند. عرفان نیز به دو شاخۀ عرفان نظری و عرفان عملی تقسیم شده است. ابن عربی عارف نامدار قرن هفتم، عرفان نظری را «علم بالله» و عرفان عملی را «العلم بمواطن الاخره» معنا میکند. قیصری شارح ابن عربی تعریف جامعی از عرفان نظری وعملی ارئه داده و مینویسد : «عرفان علم به خداوند متعال است از حیث اسماء و صفات و مظاهر و احوال مبدا و معاد (آغاز و انجام) و چگونگی رجوع همه آنها به حقیقتی واحد که همان ذات احدی است».
مدیر گروه عرفان اسلامی پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی، افزود: بنابراین او آگاهی یافتن به مبدأ و معاد و حقایق عالم و چگونگی بازگشت حقایق به حقیقت واحد را در قلمرو عرفان نظری میداند. در ادامه به عرفان عملی هم اشاره می کند و شناخت طریق سلوک و مجاهده برای رها ساختن نفس از تنگنای عالم ماده و طبیعت و چگونه پیوستن به مبدأ و خالق خویش را در قلمرو عرفان عملی بیان میکند . ابن سینا هم در اشارات نمط نهم تعریف جامعی دارد.
وی در خصوص «تعریف امام خمینی(س) از عرفان نظری و عملی گفت: امام خمینی(س) علم عرفان نظری را علم حضوری میدانند و با حکمت مترادف ذکر کردهاند و درباره حقیقت و فایده عرفان نظری و عملی مینویسند: «حقیقت عرفان و شهود و نیز نتیجه ریاضت و سلوک، رفع حجاب از وجه حقیقت و رؤیت ظل عبودیت و اصل فقر خود و همه موجودات است. در تعریف دیگری عرفان را علم به «کمال جلاء» و «استجلاء» معنا میکنند و در توضیح این مطلب میافزایند: «کمال جلاء ، ظهور حق تعالی است در آیینه تام و تمام (انسان کامل ) و کمال استجلاء، شهود حضرت حق در آن آیینه است.
دکتر فاطمه طباطبایی ادامه داد: بدین ترتیب، تعریف امام خمینی(س) از عرفان، معرفت به خدا، اسماء و تجلیات اوست، اما بر این مسأله نیز تأکید میورزند که فقط از راه علم حضوری که تجلی ظاهر در مظهر است، میتوان به کمال معرفت خدا نایل آمد و به مقام فنا بار یافت و وحدت را در کثرت مشاهده کرد.
وی در تعریف «عرفان عملی» نیز اظهار داشت: چنانچه در تعریف قیصری ذکر شد عرفان ، شناخت طریق سلوک و مجاهده برای رها ساختن نفس از تنگنای عالم ماده و طبیعت است و به عبارت دیگر علم چگونه پیوستن به مبدأ و خالق خویش است. تفاوت علم عرفان عملی با عرفان عملی نیز این است که در عرفان عملی تکیه بر رؤیت قلبی و کشف و شهود و الهام غیبی است. مسیر باطنی و منازل و مراتبی است که عارف در وجود خود طی میکند تا به فنای از خود برسد و سعادتمند شود. اما علم عرفان عملی تبیین و تحلیل و تهیه نقشه راه و ترسیم راهکارهایی است که انسان را از اسارت نفس و تنگنای طبیعت و حجاب خود برهاند و موجب نورانیت قلب و اصلاح اعمال نفسانی و قلبی و قالبی انسان گردد.
مدیر گروه عرفان اسلامی پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی، افزود: به عبارت دیگر علم عرفان عملی، مجموعه گزارشها و تجارب عرفانی عارفانی است که تجربیات خود را به صورت «باید» و «نباید» با «ترتب خاصی» برای انتقال و راهنمایی دیگران ترسیم کردهاند. میتوان به کتاب منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری اشاره کرد که صد منزل سلوکی را برای سه دسته انسانها با عناوین «مبتدی» و «متوسط» و «منتهی» مطرح کرده و تقدم و تأخری بر آن منازل قائل شده است
وی همچنین در خصوص تفاوت عرفان نظری با علم عرفان نظری، گفت: حقایقی را که عارف با چشم باطنی خود میبیند عرفان نظری و مشهوداتی را که در قالب الفاظ و به صورت گزارههای معقول برای انتقال به دیگران تنظیم نماید، علم عرفان نظری است. اما رابطهای دو سویه میان این دو نوع عرفان برقرار است. انسان با دریافتی شهودی که در عرفان نظری کسب میکند، مانند حقایقی یقینی به تعبیر امام در مصباح الهدایه، عوالم کلی و جزئی، چینش نظامند آنها، ترتب آنها، ارتباط آنها با یکدیگر را درک میکند و خود را نیز یکی از آن موجودات میبیند. در این صورت سلوک خود را بر مبنای معرفتی که پیدا کرده که یقینی و بدون شک و شبهه است، برنامه ریزی کند. عمل سلوکی او نیز زمینه خلوص و شهود او را نسبت به حقایق هموارتر میسازد .
دکتر فاطمه طباطبایی یادآور شد: امام خمینی(س) به تأثیر و تأثر هر دو بر هم اذعان دارند ولی کسب علم را مقدمه عمل میدانند و در شرح چهل حدیث ص456 حدیث بیست و هشتم می نویسند: «طریقه خدا خواهی و خداجویی آن است که در ابتدا علم بالله و اسماء و صفات آن ذات مقدس را از راه معمولی در خدمت مشایخ تحصیل کند و بعد با ریاضات علمی و عملی معارف را وارد قلب کند که البته نتیجه حاصل خواهد شد».
وی در خصوص تفاوت علم حضوری و حصولی نیز اظهار داشت: متعلَق علم حضوری «وجود» است و عارف در این نوع علم بیواسطه برهان و حجاب استدلال، معلوم را مشاهده میکند و میان داننده و دانسته تمایزی وجود ندارد. علم حضوری قابل تقسیم به تصور و تصدیق نیست و تحت احکام و قواعد منطقی قرار نمیگیرد و از خطا و اشتباه نیز مصون است. زیرا این علم محصول عقل و اندیشه نیست و عالم در این مرتبه با صورت پدیدهها سروکار ندارد، بلکه با معلوم بالذات پدیدهها مرتبط است؛ از این رو خطا و اشتباه ندارد. پس اگر میان معلومات و مشاهدات کسانی که با علم حضوری به حقایق دست یافتهاند تضاد یا تناقضی دیده شود، باید گفته شود که خطا یا در تفسیر از آن مشاهدات است یا در تطبیق و انطباقی است که صورت گرفته است.
مدیر گروه عرفان اسلامی پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی، ادامه داد: وجه تشابهی را نیز میتوان بیان کرد و آن اینکه در علم حصولی گفته شده «من فقد فَقد حساً، فقد علما» و در علم حضوری نیز این قاعده صادق است؛ یعنی اگر حواس باطنی انسان فعال و از کدورتها پیراسته نباشد، نمیتواند حقایق و راز و رمز عالم را درک کند. بنابراین فقدان حس ظاهر و ضعف و ناتوانی هریک از حواس موجب نقص در علم حصولی است. به همان مثابه، ضعف و فقدان حس باطن و عدم پیراستگی او موجب نارسایی علم حضوری است و انسان را از رسیدن به معرفت حقیقی محروم میسازد.
وی در خصوص تعریف «سعادت» نیز گفت: امام در کتابهای مختلف اصولی، فلسفی و اخلاقی مانند انوار الهدایه، طلب و اراده و تقریرات مانند تنقیح الاصول و تقریرات فلسفه مبحث سعادت را مطرح کردهاند و معتقدند فهم و درک آن به عقل نظری و عملی و عرفان نیازمند است. از این رو به نظر میرسد این حقیقت میتواند نقطه عطف و پیوند سه حوزه فلسفه، اخلاق و عرفان باشد . آنچه شایان توجه است انسجام فکری امام در تبیین این حقیقت است که یکی از نقاط قوت هر متفکری به شمار میرود که میان عقاید و نظریاتش در حوزههای گوناگون هماهنگی و سازگاری وجود داشته باشد. این سازگاری در آراء امام در خصوص این حقیقت به خوبی آشکار است.
دکتر فاطمه طباطبایی تصریح کرد: امام می نویسند که «مفهوم و معنای سعادت و شقاوت در اصطلاح عرف مردم، غیر از آن معنایی است که در عرف متشرعه و ایمان آورندگان به غیب، مطرح است؛ و همچنین غیر از معنایی است که اهل حکمت و فلسفه باور دارند. در عرف عامه سعادتمند کسی است که به لذاتی که سازگار با نفس اوست دست یافته و آنچه با طبع او منافات دارد مانند همّ و غم و بلا و مرض به او نرسیده است و شقی بر خلاف آن است . با نگاه عرفی انسان هرکه از لذات بیشری برخوردار باشد سعادتمندتر است. در تنقیح الاصول ج1 ص 232 گفته شده که سعادت را خیر و حقیقت وجودی می دانند . در کتاب انوار الهدایه، موسوعه ج3 ص 42 خیر و سعادت را مساوق با وجود ذکر میکنند. در تقریرات فلسفه ج3 ص450 آمده سعادت حقیقت وجودیه است که عبارت از یافتن لذات و ادراک مایلایم خود باشد .
وی ادامه داد: متذکر میشوند موجودی از سعادت و شقاوت برخوردار است که دارای ادراک باشد. بنابراین ملاک سعادت و شقاوت، داشتن و نداشتن ادراک است. این ملاک موجب جدایی برخی حکما با اهل عرفان میشود؛ زیرا آنان معتقد به ادراک همه موجودات نیستند و نباتات و جمادات را فاقد ادراک میدانند و برای موجودات تا مرتبه حیوانیت ادراک قائلند. ولی عارفان همه موجودات را حیّ و ناطق و مدِرک می دانند. ابن عربی تصریح میکند که «همه موجودات حیّ ناطقند».
مدیر گروه عرفان اسلامی پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی، با اشاره به اینکه امام خمبنی(س) حصول سعادت را بر سه امر مدِرک و مدرَک و ادراک مبتنی میدانند، گفت: در این نگاه، هر موجودی که ادراک داشته باشد سعادت هم دارد. امام مینویسند از آنجا که ما با آنها هم افق نیستیم آنها را درک نمی کنیم. پس ادراک در همه موجودات سریان دارد و همه موجودات حیّ و مدرِک و صاحب ادراکاند و ملایم و ناملایم طبع را درک می کنند و مرتبهای از سعادت را دارا هستند. اما نکته قابل تأمل اینکه امام متذکر میشوند که سعادت، ادراک و تعقل وجود است یعنی انسانی به سعادت میرسد که بتواند وجود را تعقل و ادراک کند و ادراک وجود هم با عقل نظری و عقل عملی ممکن می شود. این نظر نزدیک به نظریه فلاسفه مکتب اشراق است که آنها آکاهی و معرفت به نظام هستی را سعادتمندی میدانند.
وی تأکید کرد: در نگاه امام انسان برای حصول سعادت به عقل نظری و عقل عملی نیاز دارد. قول ابن سینا در شفا را ذکر میکنند که میگوید «عقل نظری ادراک است و عقل عملی کارهای معقوله را عملی می کند». و در ادامه مینویسند «ولی به نظر من در هردو، عمل لازم است و عقل نظری به عقل عملی باز می گردد؛ چنانکه عقل عملی هم به عقل نظری باز میگردد و در نظری هم که درک و علم است، عمل لازم است».
دکتر فاطمه طباطبایی با طرح این سؤال که «آیاسعادت و شقاوت اکتسابی و اختیاری است یا ذاتی و هبه ای؟»، گفت: برخی بر این باورند که اکتسابی است و تآثیر مستقیم اختیار و افعال انسان است. برخی دیگر معتقدند سعادت و شقاوت ذاتی است و از اختیار انسان نشات نمی گیرد . بحث هایی در این جا مطرح است و اشکالهایی وجود دارد. اجمال آن این است که مرحوم آخوند خراسانی از جمله نوادر ی است که سعادت و شقاوت را ذاتی انسان دانسته است و با تمسک به قاعده «الذاتی لایعلل» می گوید، هیچگاه از امر ذاتی پرسش نمیشود. مانند اینکه نمیگوییم چرا الاغ ناهق و انسان ناطق است. به همین ترتیب از چرایی سعادت و شقاوت افراد هم پرسش نمیشود. یعنی مجالی برای این سؤال نمیماند که چرا فلانی کافر و عاصی است و یا چرا کفر و عصیان و یا اطاعت و ایمان را برگزیده است. زیرا عصیان، به اختیار انسان نیست و نتیجه بدی ذات و پلیدی باطن اوست.
وی یادآور شد: امام خمینی(س) در نقد خود بر این سخن مرحوم آخوند می نویسند: «سعادت و شقاوت، ذاتی انسان نیست و هردو امری وجودیاند. یعنی از حیثیات وجودی انتزاع می شوند و برای تحقق به علت نیازمندند و خود انسان با اختیار و افعال خود به وجود آورنده آنها است؛ و قاعده ذکر شده «الذاتی لایعلل» در مورد ماهیات و لوازم ماهیات صادق است و ممکنات هم در وجود و هم در لوازم وجود، فقیر محضند و نیازمند به واجب الوجود هستند. خلاصه این است که سعادت و شقاوت در زمره ذاتیاتی نیستند که نیازمند به علت نباشند؛ امری وجودیاند و برای تحقق نیازمند علتند.
مدیر گروه عرفان اسلامی پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی، تصریح کرد: یکی از استدلالهای امام این است که اگر یک شیء جزء ماهیت یک طبیعت باشد باید تمام افراد آن طبیعت در داشتن آن شیء مشترک باشند همین طور که حیوانیت و ناطقیت جزء ماهیت انسان است و تمام افراد انسان حیوان ناطقاند ولی همه انسانها سعادتمند و یا شقی نیستند. امام دو اصل را مفروض می گیرند. اول اینکه همه انسانها دارای وحدت نوعی هستند و در ذاتیات مشترکاند و فقط اختلافشان در اعراض و ویژگیهای فردی آنها است. دوم اینکه افراد انسان در سعادتمندی و شقاوت مختلف هستند. از این دو فرض و باور نتیجه می گیرند که سعادت و شقاوت ذاتی انسان نیست و به فعل و اختیار انسان بستگی دارد. یعنی هر دو معلول هستند و به علتی نیازمندند و علت آن دو هم اختیار انسان است. خلاصه اینکه در نگاه امام، انسان با عقل نظری نظام وجود و مبدأ و معاد را درک و تعقل کند و با عقل عملی اعمال صالح انجام دهد و با هردو میتواند به سعادت برسد.
وی در تعریف «عمل صالح» نیز گفت: در شرح جنود عقل و جهل ص339 مقصد هجدهم آمده که «هر علم و عملی که انسان را از هوای نفسانیه و صفات ابلیس دور کند و از سرکشی های نفس بکاهد ان علم نافع و عمل صالح است». عمل صالح مناسب وجود انسان و سازگار با روح و نفس انسان است؛ و باعث کدورت و ظلمات و حجاب انسان نمیشود. عمل صالح مانند دارویی صالح است که با مزاج و روح انسان سازگار باشد. به گمان من وجه مفرد آوردن عمل صالح آن است که غیر عمل واحد سازگار مقام انسانی نیست. سپس نتیجه میگیرند که اگر انسان در کثرت باشد، در عمل صالح نیست. بعد می نویسند «ما در کثرت واقع هستیم و عباداتمان آلوده به هواهای کثیر است هوای ملک داریم هوای تعین و تشخص داریم هوای تقدم داریم. ورد ما هم همینطور ورد صدر مجلس نشستن و اطاعت مردم داریم . برای فریب دادن بیچارگان عوام، دامی از اظهار تقدس گسترانیدهایم».
دکتر فاطمه طباطبایی تأکید کرد: راه وصول به سعادتمندی که امام آن را غایت سلوک میدانند این است که انسان با سیر عقل، از مرتبه عقل هیولانی به مرتبه عقل بالفعل برسد؛ حقیقت اشیاء را آن طور که هستند درک کند، استقلالی برای موجودات قائل نباشد، آنها را ظل و سایه ببیند، گرفتار افراط و تفریط و تکثر هم نشود و با عقل عملی قوای جسمانی و نفسانی خود را پاک و پیراسته کند. در این صورت خواهد توانست به عالم بالا متصل شود و به سعادتمندی برسد. در این صورت میتواند خواستهها و سعادت هر مرتبه از مراتب وجود و هر قوهای از قوای باطنی و حواس باطنی خود را بر آورده کند.
وی افزود: در اندیشه امام همه مراتب وجود سعادتی مخصوص خود دارند. مثلا چشم یک خواسته دارد، ذائقه یک خواسته، گوش و وهم خواسته دیگری دارد. اگر کسی توانست این قیود را بشکند و عملها را به عمل صالح برگرداند و اوراد را به ورد واحد ارجاع دهد، خداوند وعده داده که او را به زندگی طیب و طاهر زنده می گرداند. چون در این عالم هم زندگی طیب و طاهر را تجربه کرده است. توصیه امام خمینی(س) برای وصول به سعادتمندی و فرزانگی، شناخت نفس یعنی وجهه تجردی و برزخی خویش و انجام فرمان خداوند است که فرمود «علیکم انفسکم» . انجام این دستور که سعادت انسان را تضمین می کند و به شناخت خداوند منجر میشود، به همراهی نظر و عمل نیازمند است. امام در مصباح الهدایه آن را اولین گام برای طالبان حقیقت و خواستاران سعادت ذکر می کنند.
مدیر گروه عرفان اسلامی پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی، گفت: هر موجودی که از بالاترین مرتبه وجود برخوردار باشد، بالاترین مرتبه سعادت را هم داراست. بالاترین و کاملترین وجود، خیر مطلق است که مبدأ هر خیری است او سعید مطلق هم هست زیرا سعید مطلق ، کاملترین وجود یا همان خیر مطلق است؛ که برای کمال و تمامیت او نهایتی نیست. چنین موجودی، مدِرک به تمام معنا ، کامل است؛ ادراکش نیز ادراک وجوبی و اتم و اکمل است. مدرَ ک او نیز تمام حقیقت وجود و همه وجودات نظام عالم است که شئون و تجلیات او هستند .چنین اوصافی ویژه ذات الهی است و دارای اتم سعادات است.
وی افزود: بعد از آن، عقل اول بیشترین بهره را از سعادت داراست. زیرا موجودی کامل و مدرِکی قوی است. ادراکش هم قوت دارد و مدَرکاتش هم ابهی و شریف است. زیرا مدرکات او حقایق وجودییه و خیر محض هستند. بنابراین ادراک این معلومات نیز شریف خواهد بود زیرا معلول با علت، کمال ملایمت را دارد. چنین موجودی با درک حضوری میتواند مبدأ خود را با همه بهاء و نورانیتی که دارد ادراک کند. از این رو عقل اول، که بالاترین بهره وجودی را داراست، بالاترین قرب را با حق تعالی دارد و ادراک این قرب نیز بالاترین لذتها است که نصیب عقل اول است. در عقول شقاوت وجود ندارد.
دکتر فاطمه طباطبایی اظهار داشت: در این نگاه روشن میگردد که سعادتمندی انسان با سعه وجودی او رابطه مستقیم دارد؛ بدین ترتیب که هر چه انسان از مبدأ وجود که خیر مطلق و وجود مطلق است دور شود، از خیر و سعادت هم دور می شود. با همین ملاک، سعید مطلق کسی است که همه قوای نفسش فعال است و این فعالیتها به زمان خاصی منحصر نمیباشد و از لذت حقیقی دائمی برخوردار است. ولی سعید اضافی کسانی هستند که همه قوایشان مشغول به فعالیت نیست و یا آنکه فعالیتشان همیشگی و دائمی نیست. همین تقسیم برای شقاوت هم قابل تصور است.
وی با اشاره به اینه امام سعادت سه گروه را به تصویر میکشند، تصریح کرد: گروهی که اصلا بویی از مدنیت نبرده اند و در غارها و کوهها زندگی می کنند، اگر دارای خلق حسنه باشند دارای رحم و سخاوت و انصاف باشند بعد از زوال عالم حس، سعادت حسی خواهند داشت و اگر گرفتار خلق زشت مانند غرور، سبعیت و بدخواهی شده باشند گرفتار شقاوت میشوند. اما گروهی که در مدنیت واقع شدهاند ولی تحت تربیت عقلانی قرار نگرفتهاند، در همان رتبه خیالی و برزخی هستند و اگر دستورات شرعی را هم رعایت می کنند، ملکات شرعی را هم اکتساب میکنند؛ ولی به همان جنبه حیوانی نظر دارند و میخواهند از آتش برهند و به لذت برسند. اینها هم بهرهای از سعادت دارند اما در همان حد سعادت برزخی حیوانی. ولی به سعادت عقلانی نمی رسند.
مدیر گروه عرفان اسلامی پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی، ادامه داد: گروه سوم کسانی هستند که به تجرد عقلانی رسیده اند؛ یعنی به سعادتی که امام آن را ادراک و تعقل وجود معنا کردهاند، نائل شده و از لذت عقلانی بهرهمندند. شنونده ندای الهی «فادخلی فی عبادی» و «ادخلی جنتی» هستند که خداوند آنها را به جنت خاص خودش فرا میخواند. اینها در نگاه امام، سعادتمندانی هستند که دائم بهرهمند از لذت جلوههای بیکران معبودی هستند که «کل یوم هو فی شأن است» و تکراری در تجلیاتش نیست. بدیهی است فراخوانندگان به این جنت با دعوت شوندگان به «جنات ٌ تجری من تحت الانهار» تفاوت ها دارد.
وی یادآور شد: امام در کتاب شرح جنودعقل و جهل ص101-102 می نویسند که «در حیات دنیوی و نشئه مادی راحت مطلقه به هیچ وجه یافت نمی شود؛ همه لذتها در عالم طبیعت با دردهایی توأم است و انسان که فطرتا عشق به لذت و راحتی دارد، نمیتواند از لذتهای ماندگاری که قرآن وعده داده است، بهره مند شود. این نعمتها در عالم دنیا حاصل شدنی نیست و در عالم ملکوت حاصل شدنی است. اگر همین انسان گوشتی که در بازار راه می رود با سیر عقلانی و عرفانی از عالم ماده هجرت کند و سفر من الخلق داشته باشد و در همین دنیا خودش را با عالم ملکوت همسنخ کند، میتواند از مواهب آن عالم برخوردار گردد؛ و به سعادت برسد. اگر برای خدا قیام کنیم و علم پیدا کردیم که در هر مرتبه که هستیم باید به تکالیفی که خدا به وسیله انبیا – نه عقل خود-برای ما بیان فرموده عمل کنیم، به سعادت منتهی میشویم.
دکتر فاطمه طباطبایی اظهار داشت: امام توجه میدهند که علم سلوک یا علم عرفان عملی از علومی است که صرفا مقدمه عمل و طریق علاج و اصلاح آن است و ادراک و فهم آن از کمالات انسانیه به شمار نیاید. یعنی دانستن در زمره کمالات انسانی نیست. مهمترین اعمال که البته با آگاهی و معرفت باید توام باشد عبارتند از «اصلاح قلب» است. در شرح چهل حدیث ص527 می نویسند: «سرمایه سعادت و شقاوت صلاح و فساد قلب است. پس انسان باید از مرتبه نفس و نفسانیات عبور کند تا به مرتبه قلب برسد و نقایص مرتبه قلب را هم برطرف کند». برخی از رذائل را امام به قلب نسبت می دهند . مثلا حسد را جزء مرض های مهلک قلبی می شمارند. در صفحه 527 شرح چهل حدیث می نویسند: «انسان باید عمده توجه و اصل مقصدش اصلاح قلب واکمال آن باشد تا به سعادت روحانی و درجات عالیه غیبیه نائل شود.
وی افزود: «باورهای درست»، «اخلاق نیک»، «اعمال صالح» و «اطاعت از خداوند» همه مبدأ سعادت است و مبدأ شقاوت هم باورهای نادرست، خرافات، موهومات، ملکات پست، اخلاق ناپسند، اعمالی که دون شآن انسان است و هیچ انسان سالمی ان را نمیپسندد. از جمله خلقیات ناپسند در نگاه امام عجب و کبر و حسد، نفاق، حقد، بخل و غرور است میگویند «همان طور که عجب و کبر وحسد در ظاهر و رفتار ظاهری انسان یعنی اعمال جوارحی انسان اثر میکند به همین ترتیب بر اعمال جوانحی و باطنی او هم تأثیر میگذارد و موجب فاسد شدن انسانیت او میشود».
مدیر گروه عرفان اسلامی پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی، گفت: از اموری که انسان را در اتصاف به این خلقیات کمک می کند، «موازنه» است. یعنی اگر اینکه انسان عاقل منافع و مضار هر یک از اخلاق فاسد و ملکات پست را که از شهوت و غضب و واهمهای که تحت تصرف شیطان عمل میکنند با منافع و مضار هر یک از اخلاق حسنه که تحت سیطره عقل و شرع هستند مقایسه کند، خواهد دید چه نتایج زیانبار و یا چه سعادت جاودانهای خواهند داشت.
وی تأکید کرد: امام خمینی(س) به عنوان عالم دینی و مصلح اجتماعی بر خود لازم دانستند که ابتدا حاکمان را با ملایمت نسبت به خطایشان متوجه سازند. جمله «آقای شاه من شما را نصیحت میکنم» بیانگر این عمل امام است و در همین راستا در صدد ایجاد حکومت برآمدند تا قوانین الهی در جامعه جاری گردد. روشن است که قانون بدون ضمانت اجرایی محقق نمی شود و در این راستا حکومت بستری مناسب برای هدایت و سعادت انسانها خواهد بود؛ تا سعادت فردی به سعادت جمعی و توحید فردی به توحید جمعی منجر شود.
دکتر فاطمه طباطبایی افزود: باور امام این بود که تشکیل حکومت برای انبیاء مقصودبالذات نیست و ما وظیفه داریم آن مقصد را دریابیم. همه دعوتهای انبیا برای بیدار کردن انسان و نشان دادن راه سعادت به اوست که به او بفهمانند چه بوده است و مقصد او چیست تا او را از ظلمتکده عالم نجات داده و به نور برسانند. زیرا غیر حق تعالی نور نیست، ظلمت است.